بهرام رحمانی: داستان های هولناک جنایات و نسل کشی ها در کتاب های مقدس, در کتاب های مقدس، در تورات، انجیل و قرآن، جنایات و نسل کشی های فروانی و عجیب و غریبی وجود دارد. فاتحان باید به محض پیروزی، تمام افراد دشمن اعم از زن و کودک و حتی کودکان شیرخواره را یا باید قتل عام کنند و یا به اسارت و بردگی بگیرند.
این نسل کشی ها نیز همه به دستور خداوند است. در نسل کشی های «حضرت موسی»، حتی کودکان شیرخواره و زنان و دختران بی گناه نیز باید کشته می شدند. فقط در یک مورد، یعنی کشتار دختران باکره استثنا بوده است. همه این نسل کشی ها، به این خاطر است که خداوند زمینی را که این کودکان و زنان در آن زندگی می کردند را به بنی اسرائیل بخشیده است. اهالی این سرزمین ها باید از بین بروند تا آن مکان برای قوم «برگزیده» مهیا گردد.
در واقع خداوند به فرماندهی موسی، تمام بنی اسرائیل را از چنگ فرعون آزاد می سازد و فرعونیان را در دریای نیل غرق می کند. قوم بنی اسرائیل در پی سکونت سرزمین موعود، راهی فلسطین میشوند. پس از فتل عام مردم شهرها و روستاها، قوم بنی اسرائیل، در آن جاها مستقر می شوند.
جالب است كه تمامی متون كتاب مقدس و قسمت عهد عتيق، مورد قبول تمامی مسيحيان است و همه را آيات وحی الهی می دانند و به عنوان كلام مقدس آن را می پذیرند.
در كتاب مقدس، آمده است وقتی موسی ماموريت می يابد که بنی اسرائيل را از مصر به كنعان آورد، در بين راه با قبايلی برخورد می كنند كه بنا است بنی اسراييل در سرزمين ايشان زندگی كنند و طبعا بايد اين قبايل از بين بروند. در كتاب مقدس نوشته شده است که خدا به موسی دستور می دهد با اين قبايل به جنگ به پردازد و همه آن ها را از زن و مرد و كوچك و شيرخوار، از دم شمشير بگذراند: «چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آن را برای صلح ندا بکن. و اگر جواب بدهد، و دروازه ها را برای تو بگشاید، آن گاه تمامی قوم که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن. و چون یهوه، خدایت، آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آن چه در شهر باشد، یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر، و غنایم دشمنان خود را که یهوه خدایت به تو دهد، بخور. به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امتها نباشند، چنین رفتار نما، اما از شهرهای این امت هایی که یهوه، خدایت، تو را به ملکیت می دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار؛ بلکه ایشان را، یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرِزیان و حویان و یبوسیان را، چنان که یهوه، خدایت، تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.» (1)
موسی، با اين دستور خدا، وقتی به شهر سيحون حمله می كنند، همه زنان و كودكان را نيز از دم شمشير می گذرانند تا بتوانند زمين ايشان را تصرف كنند: «آنگاه سیحون با تمامی قوم خود به مقابله ما برای جنگ كردن در یاهَص بیرون آمدند. و یهوه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. و تمامی شهرهای او را در آن وقت گرفته مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاك كردیم كه یكی را باقی نگذاشتیم. لیكن بهایم را با غنیمت شهرهایی كه گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم. از عروعیر كه بر كناره وادی اَرنون است، و شهری كه در وادی است، تا جِلعاد قریه ای نبود كه به ما ممتنع باشد. یهوه خدای ما همه را به ما تسلیم نمود.» (2)
لشگريان موسی، به مديان حمله می كنند و همه مردان را قتل عام می كنند. زنان و كودكان را اسير می كنند. غنائم شهر را جمع می كنند و بقيه شهر را در آتش می سوزانند. سپس اسرا و غنائم را نزد موسی می برند؛ اما هیمن که چشم او به زنان و كودكان اسير می افتد، بر قوم خود غضبناک می شود و می گوید آيا همه زنان و كودكان را زنده نگاه داشتيد؟ پس الان هر ذكوری از اطفال را و هر زنی كه مرد شناخته و با او همبستر شده را بكشيد!
در كتاب مقدس، چنین آمده است: «و بنی اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند، و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همه املاك ایشان را غارت كردند. و تمامی شهرها و مساكن و قلعه های ایشان را به آتش سوزانیدند. و تمامی غنیمت و جمیع غارت از انسان و بهایم گرفتند. و اسیران و غارت و غنیمت را نزد موسی و العازار كاهن و جماعت بنی اسرائیل در لشكرگاه در عَرَبات موآب، كه نزد اردن در مقابل اریحاست، آوردند.
موسی و العازار كاهن و تمامی سروران جماعت بیرون از لشكرگاه به استقبال ایشان آمدند. و موسی بر روسای لشكر یعنی سرداران هزاره ها و سرداران صدها كه از خدمت جنگ باز آمده بودند، غضبناك شد. و موسی به ایشان گفت: آیا همه زنان را زنده نگاه داشتید؟ اینك اینانند كه بر حسب مشورت بلعام، بنی اسرائیل را واداشتند تا در امر فغور به خداوند خیانت ورزیدند و در جماعت خداوند وبا عارض شد. پس الان هر ذكوری از اطفال را بكشید و هر زنی را كه مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد بكشید. و از زنان هر دختری را كه مرد را نشناخته، و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید. و شما هفت روز بیرون از لشكرگاه خیمه زنید، و هر كه شخصی را كشته و هر كه كشته ای را لمس نموده باشد از شما و اسیران شما در روز سوم و در روز هفتم، خود را تطهیر نماید. و هر جامه و هر ظرف چرمی و هر چه از پشم بز ساخته شده باشد و هر ظرف چوبین را تطهیر نمایید. ... و غنیمت سوای آن غنیمتی كه مردان جنگی گرفته بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج هزار راس بود. و از گاو هفتاد و دو هزار راس. و از الاغ شصت و یك هزار راس. و از انسان از زنانی كه مرد را نشناخته بودند، سی و دو هزار نفر بودند.» (3) به این ترتیب، تعداد دختران باكره ای كه زنده ماندند 32 هزار نفر بود و بقیه مردم این منطقه را قتل عام کردند.
يكی ديگر از داستان های نسل كشی كه در این «كتاب مقدس»، دستور الهی و پیامبرش آمده، كشتار مردم باشان است. مردم مملكت باشان مردمی بودند كه در كشور خود که حدود شصت شهر و ده ها روستا داشت، زندگی می کردند تا اين كه خداوند بنی اسرائيل را از بردگی فرعونيان نجات داد و راهی سرزمين فلسطين كنونی شدند و تصميم گرفتند در اين سرزمين به زندگی خود ادامه دهند؛ به اين خاطر، ابتدا باید یا ساكنين اين سرزمين را از ملك خود بيرون می راندند و يا با آن ها می جنگیدند. آن ها، راه دوم را برگزيدند و به مملكت باشان حمله كردند. آن ها در این حمله، تمامی مردم اين شصت شهر و ده ها روستا را از زن و مرد و كودك و نوجوان را قتل عام كردند و دست به غارت زدند: «پس یهوه، خدای ما، عوج ملك باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شكست دادیم كه احدی از برای وی باقی نماند. و در آن وقت همه شهرهایش را گرفتیم، و شهری نماند كه از ایشان نگرفتیم؛ یعنی شصت شهر و تمامی مرزبوم اَرجوب كه مملكت عوج در باشان بود. جمیع این ها شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازه ها و پشت بندها بود، سوای قرای بی حصار بسیار كثیر. و آن ها را بالكل هلاك كردیم؛ چنان كه با سیحون ملك حشبون، كرده بودیم؛ هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاك ساختیم. و تمامی بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم.» (4)
در ادامه اين جنگ ها و نسل كشی ها، نوبت به «حضرت يوشع»، می رسد. او، ديگر نه تنها مردم و زنان و كودكان بی پناه شهرها را سر می بريد؛ بلكه گاو و گوسفندها را هم سربريده، همه را از دم هلاك كرده، سپس شهر را در آتش سوزانيد: «آن گاه قوم صدا زدند و كرِناها را نواختند. و چون قوم آواز كرِنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر به زمین افتاد. و قوم یعنی هركس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. و هر آن چه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاك كردند. و شهر را با آن چه در آن بود، به آتش سوزانیدند؛ لیكن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانه خانه خداوند گذاردند.» (5)
يكي ديگر از اين نسل كشی ها، قتل عام مردم هفت شهر عزِیقه و مقیده، جِلجال، اريحا، لِبنه، لاخیش، حبرون و دبیر است كه چون يوشع منطقه كوهستان و جنوب و هامون را تصرف كرد، تمام مردم شهرهای فوق را يك دم كشت و احدي را باقی نگذاشت: «پس یوشع تمامی آن زمین یعنی كوهستان و جنوب و هامون و وادی ها و جمیع ملوك آن ها را زده، كسی را باقی نگذاشت و هر ذی نفس را هلاك كرده، چنان كه یهوه، خدای اسرائیل، امر فرموده بود. و یوشع ایشان را از قادش برنیع تا غزه و تمامی زمین جوشن را تا جبعون زد. و یوشع جمیع این ملوك و زمین ایشان را در یك وقت گرفت؛ زیرا كه یهوه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ میكرد.» (6)
هنگامی كه يوشع، به شهرهای حبرون و يرموت و لاخيش عجلون و اورشليم حمله می كند و تمامی ساكنان اين شهرها را از پير و جوان و زن و مرد و كودك و نوجوان را قتل عام می نمايد، پادشاهان اين شهرها می گريزند و خود را در غاری پنهان می كنند و سربازان يوشع ايشان را می يابند و در همان غار، به عنوان اسير نگه می دارند. چون از كشتار شهرها فارغ می شوند، پنج پادشاه را احضار می كنند و به گونه ای روی زمين می خوابانند تا همه سرداران لشگر بنی اسرائيل در جلوی چشم لشگريان، پای خود را بر گردن اين پادشاهان نهند و بگذرند. سپس آن ها را شكنجه می كنند و به دار می آويزند.
در ضمیمه کتاب يوشع، آمده است: «و چون ملوك را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگی كه همراه وی می رفتند، گفت: نزدیك بیایید و پای های خود را بر گردن این ملوك بگذارید. پس نزدیك آمده، پای های خود را برگردن ایشان گذاردند. و یوشع به ایشان گفت: مترسید و هراسان مباشید. قوی و دلیر باشید؛ زیرا خداوند با همه دشمنان شما كه با ایشان جنگ می كنید، چنین خواهد كرد. و بعد از آن یوشع ایشان را زد و كشت و بر پنج دار كشید كه تا شام بر دارها آویخته بودند. و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا ایشان را از دارها پایین آوردند، و ایشان را به مغاره ای كه در آن پنهان بودند انداختند، و به دهنه مغاره سنگ های بزرگ كه تا امروز باقی است، گذاشتند.» (7)
يكی ديگر از هولناک ترین قتل عام هایی كه داستانش در كتاب مقدس آمده، كشتار مردم شهر عای توسط «حضرت يوشع» است كه با يك نیرنگ جنگی، يوشع لشگريانش را به دو قسمت تقسیم می كند: نيمی از آن ها پنهان می شوند و نيم ديگر دور دروازه شهر عای مشغول نبرد می شوند و به طور تصنعی شكست می خورند و می گريزند. مدافعان بی خبر شهر، دروازه های شهر را باز می كنند و به تعقيب فراريان در ميان صحرا می پردازند. در اين هنگام آن قسم از لشگريان يوشع كه پنهان شده بودند، از مخفی گاه بیرون می آيند و از غيبت مدافعان شهر سوء استفاده می كنند و وارد شهر بی دفاع می شوند و تمامی زنان و كودكان بی دفاع شهر را سر می برند. سپس شهر را آتش می زنند. مدافعان شهر كه می بينند از داخل شهر دود و آتش بلند است، متوجه می شوند كه فريب جنگي خورده اند و تا عزم برگشت به شهر می كنند، محاصره می شوند. سربازان یوشع، همه ايشان را نيز می كشند. پادشاه شهر زنده دستگير می شود و نزد يوشع آورده می شود. وی را نيز به دار می آويزند. تا غروب آفتاب هيچ يك از دوازده هزار ساكن شهر عای ديگر زنده نمی ماند: «و یوشع بامدادان به زودی برخاسته، قوم را صف آرایی نمود، و او با مشایخ اسرائیل پیش روی قوم به سوی عای روانه شدند. و تمامی مردان جنگی كه با وی بودند روانه شده، نزدیك آمدند و در مقابل شهر رسیده، به طرف شمال عای فرود آمدند. و در میان او و عای وادی ای بود. و قریب به پنج هزار نفر گرفته، ایشان را در میان بیت ئیل و عای به طرف غربی شهر در كمین نهاد. پس قوم، یعنی تمامی لشكر كه به طرف شمالی شهر بودند و آنانی را كه به طرف غربی شهر در كمین بودند قرار دادند، و یوشع آن شب در میان وادی رفت. و چون ملك عای این را دید، او و تمامی قومش تعجیل نموده، به زودی برخاستند و مردان شهر به مقابله بنی اسرائیل برای جنگ به جای معین پیش عربه بیرون رفتند، و او ندانست كه در پشت شهر برای وی در كمین هستند. و یوشع و همه اسرائیل خود را از حضور ایشان منهزم ساخته، به راه بیابان فرار كردند. و تمامی قومی را كه در شهر بودند ندا در دادند تا ایشان را تعاقب كنند. پس یوشع را تعاقب نموده، از شهر دور شدند. و هیچ كس در عای و بیت ئیل باقی نماند كه از عقب بنیاسرائیل بیرون نرفت، و دروازه های شهر را باز گذاشته، اسرائیل را تعاقب نمودند.
و خداوند به یوشع گفت: مزراقی كه در دست توست، به سوی عای دراز كن؛ زیرا آن را به دست تو دادم؛ و یوشع، مزراقی را كه به دست خود داشت به سوی شهر دراز كرد. و آنانی كه در كمین بودند، به زودی از جای خود برخاستند و چون او دست خود را دراز كرد، دویدند و داخل شهر شده، آن را گرفتند و تعجیل نموده، شهر را به آتش سوزانیدند. و مردان عای بر عقب نگریسته، دیدند كه اینك دود شهر به سوی آسمان بالا می رود. پس برای ایشان طاقت نماند كه به این طرف و آن طرف بگریزند. و قومی كه به سوی صحرا می گریختند، بر تعاقب كنندگان خود برگشتند. و چون یوشع و تمامی اسرائیل دیدند، كه آنانی كه در كمین بودند شهر را گرفته اند و دود شهر بالا می رود، ایشان برگشته، مردان عای را شكست دادند. و دیگران به مقابله ایشان از شهر بیرون آمدند، و ایشان در میان اسرائیل بودند. آنان از یك طرف و اینان از طرف دیگر و ایشان را می کشتند. به حدی كه كسی از آن ها باقی نماند و نجات نیافت. و ملك عای را زنده گرفته، او را نزد یوشع آوردند.
و واقع شد كه چون اسرائیل از كشتن همه ساكنان عای در صحرا و در بیابانی كه ایشان را در آن تعاقب می نمودند فارغ شدند، و همه آن ها از دم شمشیر افتاده هلاك گشتند، تمامی اسرائیل به عای برگشته، آن را به دم شمشیر كشتند. و همه آنانی كه در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند؛ یعنی تمامی مردمان عای؛ زیرا یوشع دست خود را كه با مزراق دراز كرده بود، پس نكشید تا تمامی ساكنان عای را هلاك كرد؛ لیكن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند، موافق كلام خداوند كه به یوشع امر فرموده بود. پس یوشع عای را سوزانید و آن را تودۀ ابدی و خرابه ساخت كه تا امروز باقی است. و ملك عای را تا وقت شام به دار كشید و در وقت غروب آفتاب، یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده، او را نزد دهنه دروازه شهر انداختند و تودۀ بزرگ از سنگ ها بر آن برپا كردند كه تا امروز باقی است.» (8)
تعداد قتل عام هايی كه بر اساس كتاب مقدس، به فرمان خدا صورت گرفته است، بسيار بيش تر و هولناک تر از آن است كه به نمونه هایش در بالا اشاره کردیم. تمام آيات ذکر شده، از كتاب مقدسی است كه همه مسيحيان بدون استثنا آن را كلام خدا و وحی الهی می دانند. هر كسی كه به مسيح ايمان دارد، بايد به اين آيات ايمان بياورد و بپذيرد كه خداوند فرمان كشتن و سوزاندن كودكان را نیز صادر کرده و از سوی پیامبرانش به مرحله اجرا درآمده است.
در کتاب استر، آمده است: خشایار شاه، پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه، دستور داد ملكه وشتی زیبایش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد. ملكه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناك شد. و در همان مجلس ملکه وشتی را طلاق داد. از میان تمام دخترانی که به حرمسرا آمده بودند استر دختر یتیم یهودی انتخاب شد و وی به جای وشتی ملکه ایران گردید. پس از این جریان، هامان وزیر خشایار شاه، توطئه ای برای قتل یهودیان می چیند. اما این توطئه به ضرر وی تمام می شود و خشایار شاه دستور قتل هامان و تمام پسرانش را صادر می کند. هم چنین اجازه می دهد مخالفين شان را از ميان بردارند و مردخای پسر عموی استر، فرمانی به نام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد. فرمانی كه به یهودیان اجازه می داد مخالفین خود را از هر قومی كه باشند، بكشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند.
در تورات آمده است در سراسر مملكت همه از یهودیان می ترسیدند. تمام حاكمان و استان داران، مقامات مملكتی و درباریان از ترس مردخای، به یهودیان كمك می كردند. و به این ترتیب یهودیان به ایرانیان حمله کردند و آن ها را از دم شمشیر گذرانده، كشتند. (استر، 6:9)
در كتاب مقدس، می خوانيم در آن روز تنها در پایتخت پانصد نفر را كه ده پسر هامان نیز جزو آن ها بودند، كشتند. روز بعد، باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را كشتند. بقیه یهودیان در سایر استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را كشتند و در هیچ کجا نقل نشده که این همه کشتار در ازای ریخته شدن حتی یک قطره خون از یک یهودی باشد. و سپس تورات یادبود این جشن ایرانی کشی را بر یهودیان فرض و لازم گردانید. (استر، 32:10)
پوریم یكی از بزرگ ترین جشن های یهودیان است. آنان واقعه كشتار 75800 نفر ايرانی را هر ساله جشن می گيرند و به همین مناسبت، سیزدهم ماه ادار را روزه می گیرند. چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را به رقص و پایكوبی می پردازند.
انبیا در قرآن و کتاب مقدس و تناقضات
تشابه ها و تفاوت های زیادی در داستان های قرآن و كتاب مقدس وجود دارد. برای مثال، در قرآن كريم، خداوند آدم را از بهشت بیرون می کند. بنابراین، به نظر می رسد قرآن تقلیدی از کتاب مقدس است. چرا که کتاب مقدس قدیمی تر از قرآن است.
در حالی که در كتاب مقدس، آدم به زمين فروافكنده می شود، چون از درخت معرفت نيك و بد خورد؛ چرا كه خداوند نمی خواست، انسان به نيك و بد آگاه شود؟ (پيدايش 3: 1-24)
در قرآن كريم، ابراهيم در مناظره ای شجاعانه با حاكم مصر، او را به خداوند دعوت می كند: آيا از حال آن كس كه چون خدا به او پادشاهی داده بود (و بدان می نازيد، و) با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه می كرد، خبر نيافتی؟ آن گاه كه ابراهيم گفت: «پروردگار من همان كسی است كه زنده می كند و می ميراند.» گفت: «من هم زنده می كنم و هم می ميرانم. ابراهيم گفت: «خدای من خورشيد را از خاور برمی آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن كس كه كفر ورزيده بود، مبهوت ماند. و خداوند قوم ستم كار را هدايت نمی كند. (بقره-258)
اما در كتاب مقدس، از اين شجاعت او خبری نيست و برعكس ابراهيم از ترس جانش، همسر خود را به همان حاكم مصر پيش كش می كند، به طوری كه بعدا، حتی حاكم مزبور هم، ابراهيم را برای اين كار، ملامت می كند. (پيدايش 12: 10-20)
در قرآن، خداوند با ابراهيم عهد می بندد و او را پيشوا قرار می دهد، اما وقتی ابراهيم آن را برای تمام فرزندانش تقاضا می كند، خداوند می گويد: عهد من به فرزندی كه ستم گر باشد، نمی رسد؛ لذا عهد خدا شامل تمام فرزندان ابراهيم نمی شود: «... خدا به ابراهيم، فرمود: «من تو را پيشوای مردم قرار دادم.» ابراهيم پرسيد: «از دودمانم چطور؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمی رسد.» (بقره-124)
اما در كتاب مقدس، خدا در عهد خود با ابراهيم، او را پدر امت ها معرفی كرده كه پادشاهان از وی به وجود می آيند و می گويد: «اين عهد با فرزندان او نيز به صورت دائمی است و تمام فرزندان ابراهيم را شامل می شود، چه ستم گر باشند، چه نباشند.» (پيدايش 17: 4-11)
قرآن، در داستان لوط می گويد: «به لوط حكم و دانش داديم... و همانا لوط از پيامبران بود.» (انبياء-74 و صافات-133) و نيز می گوید: لوط در زمره كسانی است كه خدا هدايت شان نموده، پس به روش آن ها اقتدا كن... (انعام-90)
اما در كتاب مقدس، لوط شراب نوشيده، سپس در حال مستی با دخترانش... آنان نيز هر كدام پسری به دنيا آوردند كه نسب بعضی از انبيا به آنان می رسد؛ مانند داوود، سليمان و عيسی، حال آن كه به حكم خود كتاب مقدس، افراد حاصل از... اهل نجات نيستند!» (پيدايش 19: 31-38)
«و لوط وقتی که به قوم خود گفت: شما به فحشایی می پردازید که پیش از شما هیچ کسی از جهانیان به آن نپرداخته است - آیا با مردان آمیزش جنسی می کنید و راه زنی می کنید و در انجمن های خود به کارهای ناخوشایند می پردازید؟ پاسخ قوم وی چیزی غیر از این نبود: اگر راست می گویی عذاب خدا را بیاور.» (عنکبوت: ۲۸ـ۲۹)
«وقتی فرمان ما رسید بالای آن شهر را به جای شالوده آن قرار دادیم (یعنی شهر پایین کشیده شده که سقف ها از سطح زمین پایین تر رفته و به جای شالوده ها قرار گرفته)، و بر آن شهر سنگ گلِ پخته شده سفت گوگردی (یا متمایل به زرد) را لایه لایه بر آن باریدیم.» (هود: ۸۲) «از آن شهر نشانه ای عینی برای کسانی که می اندیشند به جا گذاشتیم.» (عنکبوت: ۳۵)
بنابر آیات قرآن، قوم لوط قومی بوده اند که مردان آن از جمله هم جنس گرایی داشته اند. و با کشیده شدن شهر آن ها به پایین و باریده شدن لایه لایه سنگ گلِ پخته شده سفت گوگردی (یا متمایل به زرد) از بین رفته اند و اثری از آن نیز برای اندیشمندان به جا گذاشته شده است.
قوم لوط در شهر سدوم در بخش جنوبی دریای مرده، زندگی می کرده اند. نقاشی ها و جسدهای سنگی به دست آمده از زیر زمین همه نشان می دهند که در فرهنگ و مناسبات مردم، هم جنس گرایی هم رواج داشته است.
اما مطالعات زمین شناسی می گوید که زمین در منطقه مزبور بر اثر فشارهای آتش فشانی در یک گسل (شکاف لایه های زمین) نشست کرده است. قله های منطقه دهانه های آتش فشان دارند، منطقه دارای گدازه های آتشفشانی سرد شده بر سطح لایه های سنگ های رسوبی و آهکی است. و نشان دهنده این هستند که در آن منطقه زلزله رخ داده و آتشفشان از ۳ نقطه مواد آتشفشانی را بر روی شهر ریخته بوده و شهر را دفن کرده است. همین طور در محل شهر سدوم، یک شیب درازی وجود دارد که ناشی از فرو ریختن مواد ناشی از زلزله بوده است.
قرآن در داستان داوود، می گويد: «ما سليمان را به داوود بخشيديم؛ چه بنده خوبی! زيرا همواره به سوی خدا باز می گشت و به ياد خدا بود.» (ص-30)
اما كتاب مقدس، در داستان داوود می گويد: «داوود عليه السلام با زن اوريا زنا كرد. آن زن حامله شد. حضرت داوود نيز شوهر آن زن را كشت و .. سليمان عليهالسلام از اين زنا متولد شد.» (سموئيل دوم 11: 2-27 و 12: 9-12)
در قرآن، هارون يار و ياور موسی است و پيوسته به موسی برای هدايت مردم به سوی خدا، كمك می كند: «و به يقين (ما) به موسی كتاب آسمانی عطا كرديم، و برادرش هارون را همراه او دستيارش گردانيديم.» (فرقان-35)
اما در داستان موسی در كتاب مقدس، هارون گوساله می سازد و خود با بنی اسرائيل گوساله پرست می شود. (خروج 32: 1-9)
در قصه سليمان، قرآن می گوید: «سليمان كافر نشد، بلكه شياطين كفر ورزيدند.» (بقره-102).
قرآن، سليمان را بنده ای مومن معرفی می كند: و به راستی به داوود و سليمان دانشی عطا كرديم، و آن دو گفتند: «ستايش خدايی را كه ما را بر بسياری از بندگان با ايمانش برتری داده است.» (نمل-15)
در حالی كتاب مقدس در داستان خود، درباره سليمان می گويد: «زنان سليمان، در آخر عمر او، دلش را از خدا برگرداندند و او بت پرست گرديد. لذا خشم خداوند بر سليمان بر افروخته شد و آن چه را خداوند به او امر فرموده بود، به جا نياورد.» (اول پادشاهان 11: 1-13)
قرآن در قصه سليمان، می نویسد: و چون فرستاده نزد سليمان آمد، سليمان گفت: «آيا مرا به مالی كمك می دهيد؟ آن چه خدا به من عطا كرده، بهتر است از آن چه به شما داده است. نه، بلكه شما به ارمغان خود شادمانی می نماييد.» (نمل-36)
اما در كتاب مقدس، سليمان به شدت شيفته و فريفته زن، طلا و ساير امور دنيايی می شود. (اول پادشاهان 10: 15-29 و 11: 1-3)
بر اساس داستان قرآن، زنان از سليمان تاثير می گيرند و با ارتباط با سليمان به خداوند ايمان می آورند: ... ملكه گفت: پروردگارا، من به خود ستم كردم و اينك با سليمان در برابر خدا، پروردگار جهانيان، تسليم شدم. (نمل-44)
اما براساس داستان كتاب مقدس، سليمان از زنان تاثير می پذيرد و حتی در اين راه ايمانش را از دست می دهد. (اول پادشاهان 11: 2-5)
در قرآن، نوح به عنوان پيامبری به دور از هر آلايش معرفی می شود: «و به او (ابراهيم) اسحاق و يعقوب را بخشيديم، و همه را به راه راست درآورديم، و نوح را از پيش راه نموديم، ... و اين گونه، نيكوكاران را پاداش می دهيم.» (انعام-84ـ90 و نيز ر.ك: صافات-80 و 81؛ نساء-163 و آل عمران-33ـ35)
اما در داستان كتاب مقدس، نوح شراب نوشيده و از شدت مستی عريان شد و پسرانش ردايی را روی او افكندند، تا برهنگی پدر نمايان نباشد. (پيدايش 9: 20-25)
در قرآن، ايوب به عنوان فردی شكيبا معرفی می شود: «... ما او را شكيبا يافتيم. چه نيكو بنده ای! به راستی او توبه كار بود.» (ص-44)
اما در كتاب مقدس، ايوب پيوسته نفرين، گله و شكايت می كند و فردی بی صبر و ناشكيبا است. (ايوب 3: 1-26)
...
منابع:
1- سفر تثنیه، 20: 10-17.
2- سفر تثنیه، 2: 32-37.
3- سفر اعداد، 31: 9-20 و 32-35.
4- سفر تثنیه، 3: 3-7.
5- یوشع، 6: 20 و 21 و 24.
6- همان، 10: 40-42.
7- یوشع، 10: 16-18 و 22-27.
8- یوشع، 8: 10-29.
پنج شنبه بیست و ششم آبان 1390 - هفده نوامبر 2011
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر