شهناز نیکو روان : متن سخنرانی شهناز نیکو روان در سمینار همبستگی با جنبش جهانی ضد سرمایه داری (کرج- آبان1390)- رسانه های نوشتاری، شنیداری، دیداری و مجازی، اکنون در مالکیت و ابزار تولید فکر و اندیشه نئولیبرالیسم و صاحبان قدرت می باشند. نئولیبرالیسم به کمک متخصصان و کارشناسان جامعه شناسی و روانشناسی خود، توانسته است فکر و اندیشه و فرهنگ اجتماعی و فرهنگ سیاسی خاص خود را تولید کند، توسط رسانه ها آنها را اشاعه داده و به خورد مردم جهان بدهد. رسانه ها در عصر حاضر می توانند در بیشتر کشورها به گونه ای آسان و با هزینه نه چندان زیاد، در دسترس عموم قرار گیرند و با فعالیت فرهنگی خود، رسالت و وظیفه ای را که به طور ماهرانه برای آنها تعریف شده است (که همانا اشاعه فرهنگ نئولیبرالیستی است) در میان تمام اقشار جامعه جهانی رواج دهند. نئولیبرالیسم با دستکاری افکار نخبگان و تحصیل کردگان دانشگاهی، تا کنون موفق شده تا جنبش های اجتماعی را مهار یا عقیم نماید و مفهوم دیگری از دمکراسی القا نماید و با حمایت از جنبش های اجتماعی، به ظاهر خود را حامی تغییر و تحولات مترقی خواهانه معرفی نموده، تا از تشکیل حکومت های مستقل و مردمی جلوگیری نماید. بررسی جنبش های کشورهای خاورمیانه به خوبی بیانگر اهداف امپریالیستی نئولیبرالیسم است. دموکراسی مورد نظر نئولیبرالیسم، مبتنی بر انتخابات به ظاهر آزاد می باشد (که با دمکراسی مبتنی بر خرد جمعی مردم، هیچ گونه سنخیتی ندارد) اما این امر، جز با محدود کردن مداخله مردم در برگزاری انتخاباتی راستین (در جهت رسیدن به دمکراسی راستین) تحقق نمی یابد. لیبرالیسم با هوشمندی کامل، از مکانسیم کنترل افکار عمومی (به قول دیوید هیوم، نظریه پرداز غربی، رضایت بدون رضایت) نهایت بهره برداری را می نماید و محصول خود را به کمک صنایع رسانه ای، به آسانی در قالب انواع و اقسام بسته های فرهنگی برنامه ریزی شده، ترویج می کند. همین خوراک های تبلیغاتی دمکراسی لیبرالی و فرهنگ سطحی و ناکار آمد است که انرژی توده ها را تخلیه و آنان را به عجز و ناتوانی می کشد.
در شورش های اجتماعی کنونی، به خوبی می بینیم که صاحبان صنعت رسانه، کاسه داغ تر از آش شده اند؛ از طرف دیگر، با پخش اخبار جعلی و دروغین، دم از دموکراسی و آزادی خواهی می زنند و این شورش ها را به گونه ای که منافع شان ایجاب می نماید، هدایت و برنامه ریزی می کنند. صنایع رسانه ای، معترضان به اجلاس سران G8، معترضان به اجلاس سران 20 کشور صاحب قدرت و سرمایه جهانی، جنبش سیاتل و وال استریت،حرکت های مترقی خواهانه دانشجویان و کارگران در سراسر جهان (در انگلستان و فرانسه و...) را پوشش نمی دهند و یا با حرکت و تنظیم جهت لنز دوربین های شان، آنها را تحت عنوان مشتی اوباش و هرج و مرج طلب، که اموال مردم را به آتش می کشند و غارت می کنند، نشان می دهند. آنان اگر به دمکراسی مردمی باور داشتند، بیگاری هر روز مردم و در مقابلش سفره های تهی و زندگی فلاکت بار کارگران مهاجر را، که به همت جهانی سازی ِ کار و سرمایه به وجود آمده اند، به نمایش می گذاشتند.
چامسکی در دهه ی 1970 همراه با دوست نویسنده خود ادوارد اس. هرمن، پژوهشی انجام داد که نشان می داد رسانه های خبری امریکا، چگونه با خدمت به منافع نخبگان، عملا توانایی شهروندان را برای حکومت کردن بر خود (به شکل دمکراتیک) تضعیف می کنند (1). چامسکی و هرمن، در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که رسانه های خبری، شرکت ها، صنعت روابط عمومی، ایدولوژی های دانشگاهی و فرهنگ های غالب روشنفکری، با ایجاد توهماتی ضروری، وضعیت ناخوشایند نئولیبرالی را که مطلوب نیست، عقلانی، خیرخواهانه و ضروری جلوه می دهند.
چامسکی معتقد است، صاحبان قدرت هیچ نوع توطئه رسمی نمی کنند، نیازی به این کار نیست. از طریق ساز و کارهای نهادی، علائمی به روشنفکران، متخصصان و روزنامه نگاران می فرستند تا آنها وضعیت موجود را بهترین وضعیت ممکن در جهان بدانند و از چالش با کسانی که از وضعیت موجود منتفع می شوند، سر باز بزنند. نمونه کنونی و زنده وضعیت کشور لیبی را بعد از سقوط دیکتاتوری سرهنگ قذافی، مثال می زنم. بمباران مردم به بهانه انقلاب و دمکراسی نئولیبرالی و نادیده گرفتن حق انسانی یک اسیر، ولو دیکتاتوری خونخوار باشد، با کدام توجیه انقلاب مردمی، قابل پذیرش است؟
سلطه ی نئولیبرالیسم بر اقتصاد، سیاست، روزنامه نگاری و فرهنگ ما چنان قوی، عمیق و کوبنده است که برای برخی از خوانندگان (مخاطبان)، چاره ای جز پذیرش آن باقی نمی ماند. در دوران یاس آور نظام کنونی جهان، شاید تعداد اندکی بیندیشند و نتیجه بگیرند که ما در این نظام قهقرایی، به دام افتاده ایم، زیرا متاسفانه در شرایط کنونی، انسان ها (مردم جهان) در ایجاد نظم اجتماعی انسانی، برابری طلبانه و دمکراتیک، کاملا ناتوانند و در دنیای استیصال و ناباوری و تردید، گرفتار شده اند. این امر، مصداق جمله معروف مبارز انقلابی، امیر پرویز پویان است. تحلیل او از شرایط اجتماعی- سیاسی جامعه دوره خود، این بود که مردم، بین "دو مطلق" گرفتار اند، قدرت مطلق حاکمان (دولت) و ناتوانی مطلق مردم. این تفکر و توهم، توسط رسانه ها، با نشان دادن ساز و برگ دستگاه های حکومتی و رضایت و مطیع بودن مردم، به آنان تحمیل می شود.
نئولیبرالیسم نه تنها به عنوان نظامی اقتصادی، بلکه به عنوان نظامی سیاسی و فرهنگی نیز عمل می کند. در مقایسه با فاشیسم، که جنبش های جمعی نژاد پرستی و ناسیونالیسم را پدید آورد، نئولیبرالیسم، دمکراسی صوری انتخاباتی را دارد که برایش بهترین کارکرد را داشته است، اما در این نظام، مردم از دست یابی به اطلاعات و تبادل نظر عمومی، که برای مشارکت واقعی در تصمیم گیری ضروری است، باز می مانند.
چامسکی معتقد است، نظام لیبرالی یک پی آمد جنبی، اما مهم و الزامی دارد:
"ایجاد شهروندانی غیر سیاسی، که بی علاقگی و منفی بافی، مشخصه ی آنان است".
توضیح عوارض زیان بار فرهنگ سیاسی- مدنی نئولیبرالیسم، دشوار است، زیرا از یک طرف، سیاست های نئولیبرالیسم با ایجاد نابرابری های اجتماعی، هرگونه تلاش و کوشش را برای ایجاد برابری واقعی، که به دموکراسی اعتبار می بخشد، خنثی یا تضعیف می کند. شرکت های بزرگ، منابعی در اختیار دارند که با زیر نفوذ قراردادن رسانه ها، فرایند طبیعی سیاسی را از کار می اندازند.
از سوی دیگر، کارآیی دمکراسی، مستلزم شرایط و امکانی است که شهروندان با یکدیگر، احساس پیوند و همبستگی داشته باشند. چنین امری، در سازمان ها و نهاد های مختلف غیر تجاری، شکل می گیرد. فرهنگ سیاسی زنده و پرشور، نیازمند تشکیل شبکه های اجتماعی است که بستر دیدار، مراوده و رابطه متقابل شهروندان می گردد. گروه های اجتماعی، کتابخانه، سازمان های محلی و تعاونی ها، گردهمایی های عمومی و گروه های صنفی، به نوعی، شبکه اجتماعی هستند که مردم قادر به تشکیل آنها با خرد جمعی و هزینه پایین می باشند. دمکراسی لیبرالی، به جای شهروندان، "مصرف کنندگان" به وجود می آورد و به جای گروه های جمعی، "مراکز خرید" تاسیس کرده و سرگرمی های انفرادی خلق می کند؛ اما در نظام شورایی، که خرد و منافع جمعی حاکم است، ایجاد سازمان های مردم نهاد توسط مردم، بنا به نیاز و ضرورت، یک وظیفه و امر الزامی است.
همه ما می دانیم نئولیبرالیسم، بحران های عظیم سیاسی و اقتصادی را از آسیای شرقی تا اروپا و افریقا و امریکای لاتین به وجود آورده است، سطح زندگی مردم را در کشورهای پیشرفته اروپا، ژاپن و امریکای شمالی هم، سخت و رقت انگیز کرده است. این جوامع، آبستن آشوب های قابل تاملی شده اند. شورش های عظیمی در راه است و ما باید هشیارانه، شرایط را سنجیده و نقش سازنده ای ایفا نماییم. ما نباید دچار شک و تردید شویم و تصور کنیم که این شورش ها، خود به خود، به راه حل هایی دموکراتیک و انسانی ختم می شود. باید مردم جهان و نیروهای مترقی، آگاه باشند و یقین داشته باشند که ارتباطات سالم و پویا، کلید رمزگشای این شورش ها و جنبش های اجتماعی است و نحوه ی تشکل، واکنش و عمل ما مردم را، چه در آسیا، اروپا و حتی وال استریت تعیین می کند.
تشکیل شبکه های اجتماعی را سرلوحه کار خود قرار دهیم و با اطلاع رسانی صحیح و به هنگام، مردم دنیا را از شرایط کنونی جنبش های خاورمیانه و وال استریت، با اطلاع سازیم تا بدانیم تنها نیستیم.
در شورش های اجتماعی کنونی، به خوبی می بینیم که صاحبان صنعت رسانه، کاسه داغ تر از آش شده اند؛ از طرف دیگر، با پخش اخبار جعلی و دروغین، دم از دموکراسی و آزادی خواهی می زنند و این شورش ها را به گونه ای که منافع شان ایجاب می نماید، هدایت و برنامه ریزی می کنند. صنایع رسانه ای، معترضان به اجلاس سران G8، معترضان به اجلاس سران 20 کشور صاحب قدرت و سرمایه جهانی، جنبش سیاتل و وال استریت،حرکت های مترقی خواهانه دانشجویان و کارگران در سراسر جهان (در انگلستان و فرانسه و...) را پوشش نمی دهند و یا با حرکت و تنظیم جهت لنز دوربین های شان، آنها را تحت عنوان مشتی اوباش و هرج و مرج طلب، که اموال مردم را به آتش می کشند و غارت می کنند، نشان می دهند. آنان اگر به دمکراسی مردمی باور داشتند، بیگاری هر روز مردم و در مقابلش سفره های تهی و زندگی فلاکت بار کارگران مهاجر را، که به همت جهانی سازی ِ کار و سرمایه به وجود آمده اند، به نمایش می گذاشتند.
چامسکی در دهه ی 1970 همراه با دوست نویسنده خود ادوارد اس. هرمن، پژوهشی انجام داد که نشان می داد رسانه های خبری امریکا، چگونه با خدمت به منافع نخبگان، عملا توانایی شهروندان را برای حکومت کردن بر خود (به شکل دمکراتیک) تضعیف می کنند (1). چامسکی و هرمن، در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که رسانه های خبری، شرکت ها، صنعت روابط عمومی، ایدولوژی های دانشگاهی و فرهنگ های غالب روشنفکری، با ایجاد توهماتی ضروری، وضعیت ناخوشایند نئولیبرالی را که مطلوب نیست، عقلانی، خیرخواهانه و ضروری جلوه می دهند.
چامسکی معتقد است، صاحبان قدرت هیچ نوع توطئه رسمی نمی کنند، نیازی به این کار نیست. از طریق ساز و کارهای نهادی، علائمی به روشنفکران، متخصصان و روزنامه نگاران می فرستند تا آنها وضعیت موجود را بهترین وضعیت ممکن در جهان بدانند و از چالش با کسانی که از وضعیت موجود منتفع می شوند، سر باز بزنند. نمونه کنونی و زنده وضعیت کشور لیبی را بعد از سقوط دیکتاتوری سرهنگ قذافی، مثال می زنم. بمباران مردم به بهانه انقلاب و دمکراسی نئولیبرالی و نادیده گرفتن حق انسانی یک اسیر، ولو دیکتاتوری خونخوار باشد، با کدام توجیه انقلاب مردمی، قابل پذیرش است؟
سلطه ی نئولیبرالیسم بر اقتصاد، سیاست، روزنامه نگاری و فرهنگ ما چنان قوی، عمیق و کوبنده است که برای برخی از خوانندگان (مخاطبان)، چاره ای جز پذیرش آن باقی نمی ماند. در دوران یاس آور نظام کنونی جهان، شاید تعداد اندکی بیندیشند و نتیجه بگیرند که ما در این نظام قهقرایی، به دام افتاده ایم، زیرا متاسفانه در شرایط کنونی، انسان ها (مردم جهان) در ایجاد نظم اجتماعی انسانی، برابری طلبانه و دمکراتیک، کاملا ناتوانند و در دنیای استیصال و ناباوری و تردید، گرفتار شده اند. این امر، مصداق جمله معروف مبارز انقلابی، امیر پرویز پویان است. تحلیل او از شرایط اجتماعی- سیاسی جامعه دوره خود، این بود که مردم، بین "دو مطلق" گرفتار اند، قدرت مطلق حاکمان (دولت) و ناتوانی مطلق مردم. این تفکر و توهم، توسط رسانه ها، با نشان دادن ساز و برگ دستگاه های حکومتی و رضایت و مطیع بودن مردم، به آنان تحمیل می شود.
نئولیبرالیسم نه تنها به عنوان نظامی اقتصادی، بلکه به عنوان نظامی سیاسی و فرهنگی نیز عمل می کند. در مقایسه با فاشیسم، که جنبش های جمعی نژاد پرستی و ناسیونالیسم را پدید آورد، نئولیبرالیسم، دمکراسی صوری انتخاباتی را دارد که برایش بهترین کارکرد را داشته است، اما در این نظام، مردم از دست یابی به اطلاعات و تبادل نظر عمومی، که برای مشارکت واقعی در تصمیم گیری ضروری است، باز می مانند.
چامسکی معتقد است، نظام لیبرالی یک پی آمد جنبی، اما مهم و الزامی دارد:
"ایجاد شهروندانی غیر سیاسی، که بی علاقگی و منفی بافی، مشخصه ی آنان است".
توضیح عوارض زیان بار فرهنگ سیاسی- مدنی نئولیبرالیسم، دشوار است، زیرا از یک طرف، سیاست های نئولیبرالیسم با ایجاد نابرابری های اجتماعی، هرگونه تلاش و کوشش را برای ایجاد برابری واقعی، که به دموکراسی اعتبار می بخشد، خنثی یا تضعیف می کند. شرکت های بزرگ، منابعی در اختیار دارند که با زیر نفوذ قراردادن رسانه ها، فرایند طبیعی سیاسی را از کار می اندازند.
از سوی دیگر، کارآیی دمکراسی، مستلزم شرایط و امکانی است که شهروندان با یکدیگر، احساس پیوند و همبستگی داشته باشند. چنین امری، در سازمان ها و نهاد های مختلف غیر تجاری، شکل می گیرد. فرهنگ سیاسی زنده و پرشور، نیازمند تشکیل شبکه های اجتماعی است که بستر دیدار، مراوده و رابطه متقابل شهروندان می گردد. گروه های اجتماعی، کتابخانه، سازمان های محلی و تعاونی ها، گردهمایی های عمومی و گروه های صنفی، به نوعی، شبکه اجتماعی هستند که مردم قادر به تشکیل آنها با خرد جمعی و هزینه پایین می باشند. دمکراسی لیبرالی، به جای شهروندان، "مصرف کنندگان" به وجود می آورد و به جای گروه های جمعی، "مراکز خرید" تاسیس کرده و سرگرمی های انفرادی خلق می کند؛ اما در نظام شورایی، که خرد و منافع جمعی حاکم است، ایجاد سازمان های مردم نهاد توسط مردم، بنا به نیاز و ضرورت، یک وظیفه و امر الزامی است.
همه ما می دانیم نئولیبرالیسم، بحران های عظیم سیاسی و اقتصادی را از آسیای شرقی تا اروپا و افریقا و امریکای لاتین به وجود آورده است، سطح زندگی مردم را در کشورهای پیشرفته اروپا، ژاپن و امریکای شمالی هم، سخت و رقت انگیز کرده است. این جوامع، آبستن آشوب های قابل تاملی شده اند. شورش های عظیمی در راه است و ما باید هشیارانه، شرایط را سنجیده و نقش سازنده ای ایفا نماییم. ما نباید دچار شک و تردید شویم و تصور کنیم که این شورش ها، خود به خود، به راه حل هایی دموکراتیک و انسانی ختم می شود. باید مردم جهان و نیروهای مترقی، آگاه باشند و یقین داشته باشند که ارتباطات سالم و پویا، کلید رمزگشای این شورش ها و جنبش های اجتماعی است و نحوه ی تشکل، واکنش و عمل ما مردم را، چه در آسیا، اروپا و حتی وال استریت تعیین می کند.
تشکیل شبکه های اجتماعی را سرلوحه کار خود قرار دهیم و با اطلاع رسانی صحیح و به هنگام، مردم دنیا را از شرایط کنونی جنبش های خاورمیانه و وال استریت، با اطلاع سازیم تا بدانیم تنها نیستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر