«چپ» و سرنوشت آتی ایران!

بهنام چنگائی: این مقاله سعی مسئولانه دارد با نفی انتقادی وضعیت کنونی چپ، توان بالقوه ی ذاتی او را برجسته و تحریک کند، اما:«لازم است با سرافرازی تمام در پیشگاه مبارزات تاریخی مردم گفته شود و نیز یاد هیچکدام مان هم هرگز نرود که جهان سرمایه با همه ی توانائی های (نظامی، مالی وتبلیغاتی)اش در مقابل مواضع انسانگرایانه ی چپ همیشه ناتوان و نابردبار بوده است و همه ی جریان راست هار ایران و جهان، اعتبار و هویت سیاسی گذشته ی خود را در برابر بندگی سرمایه، تنها از دشمنی بیرحمانه با چپ دریافت داشته و هنوز هم از همین طریق بی شرمانه امرار معاش سیاسی و مالی کرده و با توان تحریف افکار و آمال توده ها، تداوم حیات عملن مزاحم و مضر خود را بر بشریت بدین شکل غیراخلاقی میسر می یابند!»


اما: تعهد و وفادارای تاریخی طیف های چپ انقلابی به مردم ِاعماق و ایستادگی در برابر هجوم و تعدیل تندروی راستِ لیبرال، ملی مذهبی و سنتی و کوبیدن بر مواضع طبقاتی و پذیرش وظایف سخت انقلاب کارگری ـ توده ای آنها، در این شرایط استبداد ِعریان دینی، ضرورتن دیگر نمی تواند به معنای یاری و رهائی به سود مردم اسیر و آن نبردِ بزرگ، شریف و سرنوشت ساز ِ انسانی« سیوسیالیزم» پذیرفته شده و نمی باید بیش از این قابل اتکا باشد. تنها بیان اهداف و داشتن برنامه ی عملی برای آن ادعای آرمانی( کافی) نیست! باید راه آن را نیز همزمان با زیرکی و تدبیر سیاسی هموارساخت، پیاده کرد و به پیش اش برد؛ بویژه درهمین فضای مناسب امروز بیداری توده های میلیاردی، علیه استبداد سرمایه در سطح جهان و در کنار آن، بی آبروئی هر چه بیشتر رژیم جانی و غارتگر اسلامی، در این بحبوحه بیقراری، بیزاری و هوشیاری همگانی که توام است با خیزش انقلابی توده های مسلمان عاصی در ایران و کشورهای خاورمیانه وبخشی بزرگی از افریقا!
"چرائی پراکندگی"
ترجیح تئوری برتری گرائی ِانزوا به جای سازش طبقاتی و آسیب مترتب آن به(گروه های پراکنده ی چپ) باید تا بیش از این دیر نشده است با اعتراف به بن بست این بیماری تاریخی ِمهلک و بطبع اقرار به ناتوانی در تحصیل«بالقوه» توان سیاسی اش، پایان یابد. چپ ِسوسیالیست و کمونیست ها می تواند با (تمکین شجاعانه به ضعف خویش و دعوت به ایجاد جبهه واحد همکاری و (اصرار) در گستردگی آن با هر نام...)بتوانند (راه سرکردگی مبارزه ی طبقاتی را مشترکن در مقابل دشمنان طبقاتی)شان آغاز کنند! تا مگر این فاصله ی دردآور بین «خودِ چپ» و بموازات آن در پیوند با«نیروهای دگرگون کنندهِ » ساختار وحشی دینی، همه با هم به اراده ای یکدست درآیند و بتواند موانع تاکنونی مسیر همگامی را مرتفع و امکان تاثیرگذاری «بالفعل»وسازنده ی در خور خود در مقابله ی با دشمن را در (معادله های سیاسی قدرت) بهتر و تواناتر بدست آورده، و دربرابر ابزار و اهرم های نابرابر مالی و سیاسی ِراست متنوع و متحدان داخلی و حامیان جهانی) اش بکار برد. با این کار هم مبارزه ی طبقاتی عملن فعال خواهد شد، آنهم با پشتوانه ای قوی تر و هم این ابتکار، خود عامل تلفیق اندیشه ی متراکم چپ با جنبش زنده ی توده های کار و جمع هوداران برابری خواه مترقی به انسجام خواهد آنجامید و مبارزه ی ضد استبداد کنونی از دید اجتماعی تقویت عینی می یابد و اگر فرقه گرائی، مزاحم تداوم کار جمع مختلف نباشد، چپ همزمان خواهد توانست به یکی از وزن های بالای سیاسی ـ اجتماعی در کشور فرا روید.  ضرورتی واقعی و عمیق که باید به آن گردن نهاد.
"بازتاب پراکندگی"
 بازتاب ضعیف تعاملات تاکنونی چپ و مبارزه ی صِرف ایدلوژیک در درون و بیرون از خود چاره کار نیست! هر جریان چپ مستقلی می خواهد و باید قادر باشد با حفظ مرزهای نظری اش با دیگر جریان های موافق و مخالف تقابل جدی سیاسی داشته باشد و بتواند با فرهنگ ضروری (مدارا)بدون صرف نیروی زیاد برای مبارزه ی نظری، (مواضع) خود را درگیر مسئله ی روز کند و همزمان، سرگرم کار جاری و تحولات پیش روی همگان باشد و در گود مبارزه عملی، (فعال و موثر) بیاشد و بماند؛ و اصولن بتواند تناقضات نظری خود را در محک کاروزار رو در روی سیاسی ِسیال، کشف و نه ناچار، بلکه (آگاهانه)بخش مزاحم آن را به رغبت کنار نهد و عملن از گوشه گیری فرقه ی کوچک اش رها شده و با جنبش بزرگ سیاسی خود و طبقه ی کارگر مدافع اش همگام شود؛ امری که می تواند به مواضع گروهی و مزاحم هرکدام در دراز مدت پایان دهد.
(( چنین روشی اصولی می تواند جریان های مختلف چپ را در صورت تمایل حضور در اتحاد و همکاری های گسترده مبارزاتی، هنوز هم هر یک را صاحب مواضع مستقل از دیگری بپذیرد و همزمان با این توافق جمعی برای هر کدام، اهرمی بیآفریند که آن ظرف بزرگ، بیانگر یک توان ذاتی ِبالا، آشکار و پراکنده نباشد، بلکه نفی اجزاء آن، الزامن به نفع جمع اثباتی اوست که نیاز به تنبیه، تشویق و یا تحدید جایگاه دوری گزینی و منزه طلبی تاکنونی هر طیف چپ، در جنبش ضد استبدادی و اهداف پیش روی خود با آن دیگران را بیشتر ندارد.))
"همبستگی چپ"

 زیرا که هر جزء به تنهائی وزنی ندارد و فقط یک(چپ متحد ) می تواند (مقتدر) باشد و باید (او)بتواند به تراکم نیرو و جریان ها و سمتگیرهای متعدد  پاسخ داده و بر تاثیر واقعی، مثبت و متقابل هرکدام از طیف های اجتماعی ـ سیاسی هوشیار باشد و آماده مقابله ی عملی و نظری و همزمان همکاری مشترک و دمکراتیک با هریک آن ها! البته آن همکارها تاکنون تنها«مشروط ومعطوف بوده است به سرنگونی نظام ولائی که آن نیز همخوان و همآهنگ شده است با امکان تقویت آگاهی های مبارزات کارگری ـ توده ای!» که هرگونه تمایل به آن همکارهای موقت، ضرورتن می باید حائز حداقلی از نتایج کوتاه مدت برای(گسترش نیروهای ضداستبداد داخلی)از یک سو و از سوی دیگر فواید دراز مدت (ایجاد فضای باز سیاسی) را درآن کار مشترک بوجود بیآورد. اما آیا می توان دایره این پیش فرض های ذهنی خود را رقیق کرد و اجازه داد (شرط همکاری)از دل تمایلات سیاسی ـ اجتماعی متنوع بیرون کشید شود؟ تا توده های بلازده دقیقن ببینند که (چپ بزرگ) پیشاپیش همه ی نیروهای رنگین با برجسته کردن زمینه کار مشترک و همگانی، راه دید عبور سیاسی عمومی را روشن تر و همرزمی متحد علیه دشمن مشترک را بردبارترتشویق می کند و خود چپ انگیزه همگامی و ضرورت عبور از اختلاف مقطعی را به نفع دگرگونی ساختار بیدادگر، بهتر از دیگر جریان های سیاسی درک کرده و هموار می کند؛ و چرا نشود و نگذارد تلاش سیاسی نیروها را همه ی مردم به وضوح لمس کرده و مستقیمن در رابطه ی با فعالیت های روزمره سیاست، همگان، آگاهی یافته و شریک باشند؟!
"ضرورت دگرگونی سبک کار"

چنین چرخش ضروری و نگرش سیاسی تازه ی چپ به مبارزه، عملن حضور او را در بین مخالفان ملموس تر کرده و نیاز به همکاری با او را در بین دشمنان اش هم امر حیاتی می بخشد. با این توان دخالت و تاثیر نفوذ کار مشترک علنی، شرایطی مناسب برای نظارت توده ها بوجود خواهد آمد تا آنها بصورت سالم، بتوانند اعمال و انگاره های هرجریانی را مورد بررسی دقیق در دید و ارزیابی یکسان همه ی مردم قرار داده و عملن با کشف سلامت اعمال و ایده های خود و هرکدام از مدعیان، شایسته است که صداقت سیاسی خود و همه مورد قضاوت دید ِهوشیار، مطلع و بیدار همگان قرار داشته باشند. و تنها در آن صورت است که حقانیت چپ ثابت خواهد شد و او می تواند با کشانیدن نیروهای موافق بیشتر با مواضع خود به میدان کاروزار، علاوه بر ایجاب خود و ایجاد جبهه ی مشترک چپ برای سرنگونی استبداد دینی، همزمان می تواند (ضد انقلاب نقابدار را هم رسوا و عملن در میدان نبرد طبقاتی، توسط خود توده های کار و زحمت مضمحل و به شکست بکشاند.) چپ تنها با داشتن وزن سنگین، حمایت و نفوذ اجتماعی گسترده و مشخصن از برکت سمتگیری و زاویه ی دید طبقاتی و قدرت ناشی از آن است که می تواند با اعتماد به نفس قوی و بدون «هیچگونه نگرانی از دنباله رو راست شدن» در ائتلاف های کوتاه و موقت با (همه ی جریان ها) کار کند و موفق و مستقل و پاکیزه بدرآید و توان خود و دیگران را به نفع این دگرگونی پایه ای برای رسیدن به یک فضای باز سیاسی آزاد و (بدون خشونت) در آینده ی ایران بکار گیرد.
"جاری شدن توان چپ"
فعال کردن جنبش بزرگ برابری خواهی، مستقل از این و یا آن طیف چپ و البته معطوف به تغیر جدی فرهنگ سیاسی آن، تنها در موثر شدن نفوذ یکپارچه ی چپ نیرومند، در بودن با بخش آگاه جنبش کارگری و توده ای شدن آن است؛ اما آیا در حال حاضر این زمینه ی اجتماعی و سیاسی با توجه با این پراکندگی بلند، در درون نیروهای پیشرو طبقه ی کارگر، که خود آنها هم متاثر از این هویت چپ، متفرق و ضعیف شده اند، وجود (عینی)دارد؟ و شرایط حداقل صف بندی طبقاتی به نفع «نیروی انقلاب و مواضع چپ» کافی ست؟ به گمان من نه نیست! و جنبش کارگری ـ کمونیستی و چپ ترفیخواه دارد همچنان از ناتوانی کهنه خود رنج می برد و (بخشی از همین چپ) متمایل به کار مستقل، اما بسیار ضعیف و دنباله روانه با نیروهای لیبرال و اصلاح طلب دینی از یکسو و بخش دیگری از آن دچار وسوسه های ملی و منطقه ای خود است که همه ی آنها دارند توان عمومی خود و چپ را تحلیل می برند!  وظیفه ی جنبش همگانی چپ از« موضع کارگری ونیروهای مترقی» ناگزیری ِعبور از این برزخ تاریخی خود است؛ که باید ابتداء به پراکندگی خود بسود تراکم نیروهای چپ ِمتحد و مطلقن از زاویه قبول (ناتوانی و ضعف) خود، تن در دهد و به همرائی با دیگر جریان های چپ، بدون هر (اگر و امائی)با مسئولیت انقلابی پاسخ داده و با آنها یکصدا شود؛ تا هم از فرقه های خود فراتر رود و هم در یک راه مشخص که(سازماندهی طبقاتی) برای مبارزه ی انقلابی باشد، با پیشروان کارگران همگام شود. در این صورت واقعی است که قادر خواهد شد به ناتوانی خود با شهامت و صداقت اذعان آورد و بر آن چیرگی یابد  و با (اعلان و دعوت رسمی همگی چپ برای کار مشترک)برای کسب توان خود، دست همبستگی با هرجریانی را که با او آماده همکاری است با (اعتماد به نفس)بگیرد و از روی استبداد دینی (بعنوان مانع اصلی) با همراهی نیروهای رنگین، چیزی شبیه (گنگره ملی آفریقا و یا با وفاق ِضد استبدادی و... به ایجاد آن یاری رساند و به تبع آن از وضعیت منفی و گره پیچیده و تلخ امروز رها شده وعبورکند. چپ اگر پراکنده باشد، ناگزیر به دنباله روی و یا در بهترین حالت با حفط استقلال پراکنده ی خود، انزوای همیشگی را در محفل های سیاسی شان با فرسودگی ناگزیر به آغوش خواهد کشید.
برای هوشیاری و شکست تنگ نظری مبارزه ی طبقاتی، چپ باید به همگان اعلام و اثبات کند که مصلحت آتی مردم و کشور بیشتر از مصالح نظری او اهمیت دارد، تا در فردای نچندان دور، غافلگیر تفرقه و سرنوشت شکست انقلاب 57 را دوباره تجربه نکند؛ این آن وظیفه عاجل کل جنبش مترقی چپ و دمکرات می باشد که آشکارا می باید خود را در این روزگار حساس، سرنوشت مردم و خود را مورد سهل انگاری جنبش خودبخودی فرهنگ کهنه و تاریخی سنت چپ، مضمحل جهانی شده است قرار ندهد، چراکه با این انشقاق می تواند ضربات مهلک تری را در آینده به مبارزات گارگری ـ توده ای و به تبع به جنبش چپ و کمونیستی تحمیل کند. و چرا؟

 بهنام چنگائی  ـ 8 آذر 1390


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر