نادر خليلی: همه می دانند که هفته ای شدومادررزمنده ای به نام« حبیبه سفری» مشهور به «دایه حه یبه»از میان ما رفت. کسی که از اساس زحمتکش بودو رنج زحمتکشان راوطبقه ی کارگر را، به صورتی عمیق و ژرفناک، درک کرده بود واز آغاز قیام، تا همین چند روز اخیر در تبعید، سراسر هستی اش را درراه مبارزه وآزادی، سپری کرد. دایه حه یبه، آن پیشمرگ دلسوز ومادر پیشمرگان، مادر رفیق خالد رحمتی مشهور به« سید خالد» وپرورنده ی فرزندی که او نیز هستی اش را در راه مبارزه، فدا نموده ودر میان پیشمرگان، کسی نیست که ایشان را نشناسد. امروز مراسم خاکسپاری دایه حه یبه، انجام شد وبسیارانی، از شهر های دور و نزدیک در این مراسم شرکت کردند. سخنرانی ها و خاطره ها از دایه حه یبه، تاثیری عمیق در جان من گذاشت. وحقا که دایه حه یبه، اسطوره ای است که در تاریخ مبارزات کردستان، جایگاه خاصی راداراست.
در مورد او چه باید نوشت ویا گفت: زندانها وشکنجه ها، به هنگام دستگیری اش، هرگز اورا تسلیم نظام سرمایه داری اسلامی ایران، نکرد. هرگز یاران ورفقا را به خاطر فشار موجود در زندان وآنهمه آزار وشکنجه، نفروخت ودر نهایت شجاعت ودوستی، سربلند از زندان آزاد شدو همچنان به فعالیت خود ادامه داد. من قبلا هم نوشته وگفته ام که هرگز مرگ ایشان را باور نمی کنم. واتفاقا به زنده بودن همیشگی اشان، باوری عمیق دارم. چراکه هم ایشانند که تاریخی را ساخته اند که حقانیت آن برهمگان ثابت شده است. دایه حه یبه، در ساختار این تاریخ مبارزاتی، نقش برجسته داشته اند. این مادران پیشمرگ وپیشمرگ مادران، آزاده زنانی هستند که هر گز فراموش نخواهند شد وآنچه را که ساخته اند، هیچگاه از بین نمی رود. چه، تاریخ را نمی توان نابود ساخت. دایه حیبه در دو تشکیلات علنی ومخفی»کومه له» فعالیت پیگیری داشت. او حتی در تبعید نیز، از این امید خالی نبود که، حکومت اسلامی ایران، می بایستی نابود بشود چراکه هزاران هزاران را، به جوخه های اعدام سپرد وجامعه را به اضمحلال و نابودی کشاند. از اینرو دوره ی تبعید دایه حه یبه، خود درسی است برای سراسر جامعه_ برای ما و برای هرآنکسی که فهمی از آزادی وجنبش های مبارزاتی دارد.
من از اعماق قلبم، به رفیق خالد رحمتی_ به آرش عزیز( نوه ی دایه حه یبه) وبه خواهرمبارزاو« خانم صفری»_ مجموع بازماندگان ورفقا وخصوصا جنبش بر حق کردستان، تسلیت گفته وآرزویم، ادامه داشتن راه ومبارزه ی انقلابی ایشان است.
سروده ی زیر، که در مراسم دایه حه یبه، خوانده شد، به واقع از زبان خود اوست وفهم من از مطلب، با این باور که حقیقتا دایه حه یبه، نه تنها در دلهای ما، بلکه در تاریخ مبارزات، زنده است. الهام این سروده، از خود اوبود. گویا آنچه را که از جان ودل می خواسته، از قلم من جاری نمود.
***
« تا زمان جاری است...»
***
روزگاری است دلم در خم هر کوه
ویا لابلای جنگل وهر برگ درختان ودشت ورود
می سپارد راه.
روزگاری است که انگشتم
برروی ماشه ای است چنین
نشانه ام سیاه قلب دشمن است.
دشمنی که در ظلم
سالهاست یکه تاز میدان زندگی است.
دشمنی که مرگ پرور است.
روزگاری است نگاهم
نوازشگر گونه های خیس کودکی است
کسی که مادر وپدرش
اعدام گشته اند.
روزگاری است که به هر جا اگر که گام می زنم
جای پایم، گلی می روید به رنگ آتش سرخ.
روزگاری است که قلبم تنها
می زند به هوای آزادی
روزگاری است که جانم
در خروش ودر غوغاست
خروش آری خروش از تاریخی
که مثل فرزندم«خالد» آرام آرام
پرورده کرده ام.
وتو می دانی دوست
وتو می دانی ای همرزم ویار دور ویا نزدیکم.
وتو میدانی کز جان ودلم
هستی ام را فدای مردم خود کردم وهنوز غمی
دردلم کرده است غوغا.
آه آری منم آن پیشمرگ دیرینی
که بی هیچ تردید
راه سپردم، راه برای آزادی.
من پاره می کنم زنجیر
من فرا انسان نیچه ام.
من فرزند پاک زحمتکش
آزاده می گشایم پر
بال می زنم بسیار بالاتر
آنجا که عقاب هم نمی رسد
بربلندای آسمان آبی مهر
بر فراز هر کوه.
وجاری دردل مادران داغدار رزمنده
وجاری تا زمان جاری است.
آری
من «حبیب» زحمتکشانم
دوستدار دستهای پینه بسته
من نامیرایم
هستم همیشه تا هست نابرابری
در سرزمین داغدیده ام.
من حبیب سفره خالی های هر دیارم
«سفر» نمی کنم یاران
همیشه با شما بودم واکنون نیز
درکنارتان چون سرو ایستاده
ومی دانید
که تا چه اندازه قلبم می زند برایتان
ومی دانید تنها نمی گذارمتان هر گز
تا کوه هست وجنگل
تارودها بسوی دریاها، جاری اند
با شمایم، آری با شمایم
تا زمان جاری است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر