تقابل دواستراتژی: " تحریم گسترده نفتی وبانکی وتهدیدات نظامی" و "تهدید دربرابرتهدید"

تقی روزبه
درپی حمله چماق داران جمهوری اسلامی به سفارت بریتانیا باتوجه به نقش سپاه ورژیم درآن ازیکسو واینکه بهترازآن نمی شد هدیه ای برای  قدرتهای بزرگ آنهم درشرایطی که درتکاپوی ایجاد اجماعی گسترده برای افزایش فشار همه جانبه به رژیم بودند، ارزیابی ها وفرضیات مختلفی مطرح شده است.صرفنظرازکلیاتی چون بحران زی بودن رژیم(که نمی تواند جایگزین یک تحلیل مشخص بشود)، برخی ها علت آن را درگیری های داخلی یک جناح علیه  جناح دیگر(دولت) آنهم باتوجه به انتخابات پیشاروی مجلس اسلامی می دانند و
یا حتی برخی تا آنجا پیش می روندکه علت آن رانگرانی یک جناع از معامله محتمل احمدی نژاد(باتوجه به شکست برنامه هایش وتشدید بحران اقتصادی) با غرب عنوان می کنند( که البته بعید است معامله ای تااین حد جدی به تواند بصورت پنهان جریان داشته باشد).برخی آنرا ازنوع حرکت خودانگیخته باندها ویا حامیان حزب الهی نظام بشمارمی آورند که بدون اطلاع سران نظام ولااقل بدون دخالت آنان صورت پذیرفته وآن را درمقابل عمل انجام شده ای قرارداده است.برخی دیگربرآنندکه جمهوری اسلامی بی میل به برپائی  جنگ محدودی  که ازطریق آن بتواند مردم را حول خود بسیج کند وبربحران های داخلی(وازجمله انتخابات) فائق آید،نیست.شماری دیگر می گویند رژیم انتظارچنین عکس العمل تندی ازسوی دولت انگلیس ودول غربی را نداشت وگرنه به آن مبادرت نمی کرد. آنها عذرخواهی مکرر وزیرامورخارجه واطمینان دولت به دولتهای خارجی مبنی بر عدم تکرارحوادث مشابه ویا ترتیب دیدار سفرای کشورهای دیگر ازقلهک را دلیلی برادعای خود می کنند.خلاصه فرضیات مختلفی پیرامون اشغال سفارت مطرح شده است که گرچه هرکدام ممکن است گوشه ازحقیقت را باخود داشته باشد اما درمجموع با درنظرگرفتن معادله سود و زیان و تجارب پیشین رژیم دراین گونه موارد حساس،قادر به توضیح چرائی این اقدام درفضای کنونی نیست.بنظرمی رسد قراردادن این اقدام درچهارچوب استراتژی جدید رژیم به فهم این رویداد وسؤال های مطرح شده درپیرامون آن کمک بیشتری می کند.دراین نوشته تلاش می کنم  تا ازاین منظرنوری برصحنه پیچیده وضعیت افکنده شود.غرض ازمکث روی یک حادثه مهم باابعاد وپی آمدهای جهانی،بیش ازهرچیزتدقیق مؤلفه های عمومی دربرخورد با یک رویداد مشخص وبحث براگیز است. هیچ رویدادی درخلأصورت نمی گیرد وبرآیند مجموعه ای ازعوامل  مهم وثانوی دخیل درآن است ودراین موردهم چنین است. وبهمین دلیل بی تأثیرازرقابت ها وتنش های داخلی هم  نیست اما قادربه تبیین کلی آن نیست.چراکه قرائن وشواهد نشان دهنده آنست که درپاسخ به واقدام های دول غربی وبویژه اقدامات  دولت انگلستان مبنی برقطع مراودات بانکی رژیم ایران به فکر نشان دادن عکس العمل باصطلاح دندان شکنی برآمده است. 

بدون تردید درمورد چگونگی فرایند شکل گیری  رویدادی این چنین با پی آمدهای وسیع، باتوجه به کمبود اطلاعات مشخص همواره درجاتی ازگمانه زنی وجود خواهد داشت.اما علی القاعده-مگردرشرایطی که عقلانیت حکومتی بالکل زائل شده باشد وعکس العمل بطورکامل کورکورانه باشد- باید سود وزیان یک اقدام  درتناسب با اهداف موردنظرش باشد وگرنه غیرقابل مفهوم می شود.
برای فهم دلایل وقوع این رویداد بهتراست نگاهی به  مؤلفه های زیر بیافکنیم:
الف-این واقعیت دارد که مواضع همه  جناح های حکومتی درمورداین واقعه یکدست نبود.لااقل نقش بخشی ازجناح موسوم به اصول گرایان سنتی نظیررئیس مجلس وامام جمعه ها وسپاه وبسیج درحمایت ازآن برجسته بوده است. گواین که بعدا کوشیده اند آن را تعدیل نمایند.
ب-این هم درست است  که درمورد حادثه ای با چنین اهمیت ودرشرایطی حساس و درحالی که حزب اله وبسیج(وازجمله دانشجویان بسیجی) بیش ازگذشته سازمان یافته تر وتحت کنترل قراردارند،این حرکت نمی توانسته است  بدون چراغ سبزخامنه ای ومقامات بلند پایه نظام وبطوراخص فرماندهان رده بالای سپاه  صورت گرفته باشد.سکوت طولانی خامنه ای دراین موردنیزنشان دهنده حمایت ضمنی وی ازاشغال سفارت است،بطوری که حتی حاضرنشده است علیرغم طوفان حاصل ازآن ومعذرت خواهی وزارت امورخارجه تحت کنترل خود، لب به سخن بگشاید وبرحسب ظاهرهم شده آن را مورد انتقاد قرارداده ویا بطورضمنی شائبه موافقت خود  با آن  را تکذیب کند.اوچنین نکرد تا مبادا موقعیت نظام دربرابردشمنان ضعیف شود ومبادا که نیروهای بسیجی وسپاهی که با چراغ سبزاوعمل کرده اند دلسرد شوند.علاوه براین او خوب می داند که دارد ازاستراتژی جدیدی دفاع می کند که این گونه اقدامات ازقضا از نتایج اجتناب ناپذیرآن است.
ج-این نیز واقعیتی است که مداخله آشکار رژیم درچنین اقدامی با موازین حقوق بین الملل مربوط به امنیت سفارتخانه ها مغایرت داشته وهیچ رژیمی مسؤلیت رسمی چنین اقدامی را نخواهد پذیرفت. برعکس با انواع ترفندها سعی خواهد کرد که آن را باصطلاح خودانگیخته وخارج ازمداخله خود وانمود سازد(گرچه دراین گونه موارد معمولا دم خروس هم بیرون می زند). البته درجمهوری اسلامی درواکنش به این رویداد مثل موارد دیگرسوتی هائی صورت می گیرد.چنان که امام جمعه تهران ازآن دفاع می کند،گواین که پس ازخرابی بصره ولابد بدنبال اشاره"بزرگان نطام"زبان خود را می چرخاند. ازدیگرسوتی های رژیم اعتراف بخش های ازحزب اله ودانشجویان بسیجی به بازی خوردن توسط  یک جریان ازحاکمیت است که آشکارا ادعای خود انگیخته  بودن آن را به  زیرسؤال برد. هم چنان که درمقابل آن دانشجویان بسیجی و متحصن، با صدوربیانیه ای بر خودجوش بودن اقدام خود تأکید دوباره کردند
د-این هم واقعیت دارد  که پس ازوقوع این حادثه موجی ازانتقادهای درونی ازناصرمکارم وسایت الف و...علیه این اقدام صورت می گیرد که نشان می دهد حتی برخی ازمهره های حامی حاکمیت نیز نگران پی آمدهای منفی آن هستند
******
درپی حمله وتسخیرسفارت انگلیس و اماکن اقامت آنها در قلهک،بطورطبیعی اذهان شماری ازتحلیل کنندگان حادثه به مقایسه آن با تسخیرسفارت آمریکا پرداختند واز ِقبل آن استنتاجاتی کردند.
البته مضحک بودن این اقدام درقیاس با وجه تراژیک اشغال سفارت آمریکا ازدید بسیاری پنهان نماند.چراکه ازهرنظرچه قدرت بسیج کنندگی آن درمقیاس توده ای که نزدیک به صفربود وبخاری ازاین دیگ برنخاست، وچه به لحاظ تشدیدتضادهای درونی گرایشهای اصول گرا بجای متحدکردن صفوفشان، وچه به خاطر گستردگی واکنش های بین المللی وچه ازنظر کم وکیف پایگاه نزار رژیم درمیان دانشجویان(که تنها اسم دانشجویان را یدک می کشید ودرواقعیت توسط سپاه سازماندهی شده بود)،درمقایسه با اشغال سفارت آمریکا کاریکاتوری بیش نبود.همانگونه که اکنون خود رژیم هم کاریکاتوررژیم دیروزی است وازبسیاری جهات پوکیده شده  وپوسته ای ازآن بیش نمانده است.
اما علاوه براین ها باید اضافه کرد که اگر هدف  درآن موقع بیشتر مصرف داخلی داشت  ودراساس برای حذف لیبرالهای مذهبی ازقدرت،متشتت کردن صفوف اپوزیسیون(ازجمله چپ که دارای نفوذ گسترده بود) واساسا تثبیت قدرت روحانیت واصول گرایان فعال کردن پایگاه اجتماعی آنها بود،اما اکنون وجه مصرف خارجی آن عمده است.البته این به معنای نبود تنش های حاد درونی  درحاکمیت نیست، بلکه بیش ازآن باین دلیل است که چنین اقدامی کمکی به حل آن نمی کند.درآن زمان البته جراحی پیکره حاکمیت ازلیبرالهای مذهبی ومقابله با فروکش نفوذ اسلام سیاسی درمیان مردم وسرکوب وتکه پاره کردن صفوف اپوزیسیون چپ وغیرچپ مهم بودند واشغال سفارت با دامن زدن به تب  ضدامپریالیسم کور وبسیج پایگاه اجتماعی روحانیت مفید بود،اما امروزه اشغال سفارت انگلیس ازنظرمصرف داخلی چنین نیست.بهمین دلیل بیشتر مصرف خارجی آن  درمد نظرقرارداد. درشرایط کنونی ما با دوفاکتورمهم تحولات منطقه ای وافزایش پرشتاب فشارهای جهانی مواجهیم: خیزش های توده ای درمنطقه وتشدید فشارهای بین المللی علیه ایران. درمورد فاکتورنخست شاهد سرنگونی ویا تضعیف حکومتهای وابسته به دولت های بزرگ،درکنارخروج آمریکا ازعراق  وافغانستان وعروج نسبی اسلام سیاسی وجریانهای مذهبی درمنطقه(چه درتونس و چه درلیبی ومصر ویمن وبحرین  واردن ومغرب وسوریه وحتی گسترش اعتراض شیعیان درعربستان) هستیم.به موازات آن شاهد تشدید فشارهای روزافزون بین المللی به جمهوری اسلامی نیز هستیم.قدرت های بزرگ جهانی وبخصوص دولت آمریکا براین نظرند که اگراین تحولات با فشارهای مضاعفی روی حکومت های نامطلوب منطقه ورقبا یادشمنان منطقه ای خود همراه نشود ممکن است موجب سوء استفاده آنها و تضعیف موقعیت کلی قدرت های بزرگ درمنطقه ای استراتژیک به اهمیت خاورمیانه بشود. اقدام به اشغال سفارت بخشی ازواکنش  رژیم نسبت به این وضعیت است. برای برانداختن احمدی نژاد نیازی به آن نیست ورژیم قادرنیست از ِقبل اشغال سفارت به بسیج توده ای  وهموارکردن تصفیه های درونی خود مبادرت ورزد.ازقضا سعی می کند تا آنجا که ممکن باشد فتیله منازعات درونی خود را پائین بکشد تاباصطلاح موجب طمع بیشتر دشمن نشود(امری که البته خارج ازکنترل آن است).
تا اینجا معلوم می شود که اشغال سفارت ومصارف آن را باید دررابطه بامهمترین وجوه بحران وشرایط حاکم برداخل ومنطقه وجهان جستجو کرد.حتی اگرآن را احمقانه وابلهانه بدانیم که هست، اما لازم است برای درک بیشتر ازوضعیت رژیم وشرایط کنونی آن را درچهارچوب منطق ومفروضات وسیاست های رژیم اسلامی قراردهیم تامعنا وهدف واقعی آن روشن تر شود وبتوان واکنش های سنجیده تری را دربرابرآن ها صورت داد.درواقع واکنش ها واقدامات رژیم درمقطع کنونی مبتنی بر ارزیابی اش ازشرایط مشخص  و اتخاذ استراتژی وتاکتیک برآمده ازآن است.
وضعیت کنونی حاکی ازآتش تهیه  یک جنگ سرد فراگیر وپردامنه درجهت تحریم گسترده وهمه جانبه با هدف قراردادن شریانهای حیاتی رژیم یعنی درآمدهای نفتی ومنابع ارزی حاصل ازآن وبخش شبکه مالی رژیم است. توسل به اقدامات ایذائی وموردی نظیرانفجارانبارمهمات وتأسیسات وترورهای کارشناسان هسته ای وحملات سایبری و رخنه به آسمان ایران برای جاسوسی و... ،تشدید میلیتاریسم درمنطقه وتشکیل بلوک های متخاصم با رژیم درمنطقه برای تشدید محاصره اقتصادی ونظامی ازجمله آنهاست.البته خطرتبدیل شدن جنگ سردفراگیر(که ازقضا به طورنمادین باپائین کشیدن پهپاد توسط رژیم درقیاس با هواپمای یو2 درزمان جنگ سرد همراه بود) به جنگ گرم وگسترده نیزمنتفی نیست. هدف ازتشدید فشارها قراردادن رژیم اسلامی برسردوراهی  تسلیم یا تقویت شرایط زوال وسرنگونی آن است.
استراتژی مقابله رژیم
 جمهوری اسلامی ازهمان بدوموجودیت خویش باشعارصدورانقلاب اسلامی سودای "انترناسیونالیسم اسلامی" را درسر داشت .چرا که خود محصول همان شرایطی بود که درآن ازیکسونهضت ملی کردن نفت و ناسیونالیسم عربی وسوسیالیسم اردوگاهی(حتی قبل ازفروپاشی) شکست خورده ویا ازنفس افتاده  بودند وازسوی دیگرقدرت های حاکم وابسته به دول غربی نیزمنفور ودچاربحران روزافزونی بودند. گرچه دراین فاصله تا خیزش مردم منطقه وعروج نسبی(وشاید هم موقتی) اسلام گراها درگرماگرم این خیزش ها، انقلاب اسلامی درزادگاه اصلی خود دچار انحطاط  وگندیدگی کامل گشت ودیگرازآن اقتدار و پایگاه توده ای جزسرکوب مستقیم وچماقداران سازمان یافته چیزی نماند وفساد وتبه کاری ازسروکول رژیم باریدن گرفت، ونارضایتی توده ای وخطر خیزش و سرنگونی- علیرغم افت وخیز جنبش- خواب ازچشمان استبداد حاکم در ربود.درچنین وضعیتی  تحت تأثیر دوعامل مهم فوق یعنی مقابله با فشارها وتهدید های روزافزون قدرتهای بزرگ- آمریکا واروپا ومتحدان آنها - وهم چنین بهره گیری از عروج جریانات اسلامی درمنطقه که به تصوررژیم  فرصتی تازه برای نفس تازه کردن و  تقویت مواضعش بود، رژیم  اسلامی را به اتخاذ استراتژی وراهبردتازه ای کشاند که تاکتیک اشغال سفارت انگلیس هم می توانست مصداقی ازآن بشمار رود.این استراتژی جدید مدتها پیش توسط خامنه ای  تحت عنوان  تهدید دربرابرتهدید عنوان گرید. به  گفته وی  "ما ملتى هستيم كه هرگونه تجاوز را، بلكه هرگونه تهديد را، با استوارى و با قدرت كامل پاسخ خواهيم داد. ما ملتى نيستيم كه بنشينيم تماشا كنيم قدرتهاى پوشالی مادى كه از درون كرم‌خورده و موريانه‌خورده‌اند، ملت استوار و پولادين ايران را تهديد كنند. ما در مقابل تهديد، تهديد ميكنيم." این رویکرد که توسط سران سپاه وپاره ای ازدولتمردان به عنوان استراتژی جدید دفاعی اعلام شد، پاسخی است به وضعیت. به گفته فرماندهان سپاه معنای نهفته دراین استراتژی خصلت بازدارندگی آن است. این یک دکترین دفاعی جدید براساس فضا وملاحظات جدید است و منتظراجرای تهدید ها نمی ماندبلکه خود نیزبه تهدیدهای متقابل مبادرت می ورزد وبرهمین اساس رژیم مدعی است که  درعرصه های گوناگونی به برنامه ریزی های متقابل دست زده است که ابعاد آن رفته رفته روشن ترخواهد شد. این سخن فرمانده نیروی هوافضای سپاه که : "ما آماده هستيم در صورتی که مورد تهديد قرار بگيريم اول سپرهای موشکی "ناتو در ترکيه" را خواهيم زد و بعد به دنبال اهداف بعدی خواهيم بود.حرکت مذبوحانه وشیطانی آمريکا و رژيم صهیونیستی موجب شده است که ما تغییری در راهبرد دفاعی خودمان داشته باشيم و با دستور فرمانده معظم کل قوا در مقابل تهديد دشمنان تهديد خواهيم کرد".تهدید مکرر به بستن تنگه هرمز وقتی که نفت ایران امکان صدورنداشته باشد وبرگزاری مانوروسیع تادریای عمان ،حملات سایبری وموج دستگیری جاسوسان وپائین آوردن هواپیمای جاسوس ونظایرآن را نیزباید درراستای همین استراتژی جدید وباصطلاح بازدارنده تلقی کرد.تسخیرسفارت انگلیس نیزبخشی ازجنگ روانی وسیاسی هشداردهنده معطوف به همین راهبرداست.
خلاصه آن که رژیم درارزیابی های باصطلاح اتاق فکر خود به این نتیجه رسیده است که ازیکسو تعرض قدرت های غربی واسرائیل تا آن حد است که یا باید تسلیم کامل شد که خودکشی است ویا باید به تعرض متقابل مبادرت کرد تا باخاطرنشان ساختن تاوان و هزینه های محتمل، آن ها را به بازبینی اقدامات محتمل خود واداشت.دراین راستا ودرارزیابی ازمجموعه شرایط،  رژیم  برخیرش های منطقه ای ،برتشدید بحران اقتصادی وسیاسی در بلوک غرب وحتی به طورمبالغه آمیزی براعتراضات داخلی درآمریکا،وتاحدی برروی شکاف های قدرت های جهانی والبته دررأس همه  به توان خود در کنترل مردم حساب بازکرده است. این رویکرد هم چنین با تدارک برای شرایط اضطراری تعیین بودجه سایه وبطورکلی بستن کمربندها-نظیرتهیه بودجه سایه وکاستن ازیارانه ها وسیاست های ارزی ویافتن راه های تازه برای دورزدن تحریم ها نیزهمراه است.ناگفته نماند سیاست نشان دادن"عضله" دربرابر"عضله" البته با مانورهای دیپلماتیک وچراغ سبززدن برای مذاکره وکنارآمدن نظیراعلام آمادگی برای بازگشت به مذاکرات هسته ای ویا تلاش برای ترمیم رابطه باعربستان درمنطقه وباج دادن به اوپک ونظایرآن نیزهمراه است. به زعم سردمداران رژیم تنها ایستادگی وتهدید متقابل است که غرب را  باتوجه به دست و پنجه نرم کردن با بحرانهای متعدد  ازورود به عرصه تهدیدات وبرافروختن بحرانهای جدید بازخواهد اشت.رژیم براین تصوراست که دولتهای غربی درپی تجربه عراق وافغانستان قادربه لشکرکشی عظیم نیستند وتهاجم نظامی آنها خواه ناخواه دامنه محدودی خواهد داشت وقادربه درهم شکستنش نخواهد بود.اما مسأله برسراین است که فشارهای جدید دولتهای غربی فقط معطوف به تهدید جنگ گرم نیست بلکه بیش ازآن شامل برافروختن جنگ سردهمه جانبه ای است که درصورت موفق شدن به اجرای آن معنایش فشردن گلوی امکانات مالی وحیاتی رژیم یعنی قطع  ارتباطات مالی ومنابع ارزی اوست.
علاوه براین که اشغال سفارت حاوی این پیام به  کشورهای اروپائی وآمریکا بودکه حکومت تا کجا حاضراست پیش برود،ازسوی دیگر رژیم براین گمان است که با توجه به منفوربودن آمریکا وانگلیس واسرائیل درمنطقه ازطریق این کشاکش بتواند نفوذ خود را در لایه های کم آگاه ترمردم بویژه دربین جریانات اسلامی آنهم درشرایطی که الگوی جمهوری اسلامی درداخل ازنفس افتاده وشوقی برنمی انگیزد،گسترش دهد.
قدرت های بزرگ غربی وبویژه آمریکا که به عواقب یک تحریم واقعی نفتی وبانکی،چه درعرصه تشدید قیمت نفت وتشدید بحران اقتصادی وچه واکنش های زنجیره ای غیرقابل کنترل ناشی ازتصادم  رژیم واقف وچه به تنش های ناشی ازتحمیل سیاست های یک جانبه گرائی برسایرکشورها وقدرت ها واقف هستند، درعین حال سعی دارندکه باوجود داغ شدن بیش ازحد آن دررقابت های انتخاباتی خود، تصمیمات اتخاذشده دومجلس آمریکا را به شیوه کنترل شده وبه آرامی ونقشه مند به پیش ببرند که تنش های  کمتری را درمناسبات جهانی برانگیزد.همانطورکه فرمانده ارتش آمریکا ضمن اعلام آمادگی ارتش برای انجام مأموریت گفته است،هرخطائی دراین رابطه می تواند عواقب فاجعه باری بیافریند.نباید فراموش کنیم که اتخاذ این دسته ازفشارها دربیرون ازشورای امنیت سازمان ملل ودرتوافق اروپا وآمریکا وفشارآنها به ژاپن وکره جنوبی وترکیه و... برای همراهی با آنها ازیکسو وفشاربه چین وروسیه وهند وبرزیل ونظایرآنها ازسوی دیگراست.
وجه دیگری ازپاسخ های رژیم به وضعیت فوق بستن هرچه بیشترفضای سیاسی وتشدید سرکوب ومیلیتاریزه کردن جامعه وتشدید فرایندیکدست سازی حاکمیت است.روندی که درکل وضعیت دموکراسی وحقوق بشرودامنه فقروبیکاری وتباهی را بدترازآن چه هست می کند و البته ناگفته نماندکه خود قدرت های بزرگ برپی آمدهای آن نیزواقفند.چنانکه وزیردفاع آمریکا با صراحت به آنها اشاره کرده است. سیاست آنها سوزاندن تروخشک باهم است و تشدید فقروتباهی مردم اهمیتی ندارد.چنانکه کشته شدن صدها هزارکودک درتحریم های عراق درزمان صدام اهمیتی نداشت. هدف ومنافعی که آنها جستجومی کنند کمترین ارتباطی به نقض حقوق بشروفقدان دموکراسی ویا حاکمیت مذهبی قرون وسطائی  ونظایرآن ندارد.چنان که درمنطقه نیزمشغول چانه زنی وسازش با جریانات اسلامی سراپا ارتجاعی هستند.
بااین همه درانتها باید اشاره کرد که تا آنجا که به رژیم مربوط می شود،تشدید سرکوب ویکدست کردن هرچه بیشترقدرت تنها می تواند پاسخی کوتاه مدت وناپایدارباشد. رژیم بدون گسترش پایگاه اجتماعی خود وبسط قاعده هرم حکومتی ازیکسو ونهایتا یک معامله بزرگ با قدرت های سرمایه داری ازسوی دیگر نخواهد توانست منافع میان مدت ودرازمدت خود را تأمین نماید.هم چنانکه قدرت های غربی نیزبا هدف واداشتن جمهوری اسلامی به آن ویا پیشبرد الگوی لیبی،بدون تشکیل یک "اپوزیسیون نیرومند ومطلوب "،درغیاب جنبشی که بتوانند برروی آن موج سواری کنند نخواهند توانست الگوی لیبی را پیش ببرند. بنابراین ازهرمنظری که نظرافکنیم محدودیت هائی برای هردوسوی قطب ارتجاع وجود دارد و نقش مردم (البته کنترل شده و تحت  گفتمان وسیاست های آنها)برای بهم زدن موازنه قوا درسناریوی های مختلف چه توسط رژیم برای خنثی کردن فشارها  وچه قدرت های بزرگ برای به عقب راندن ویا برافکندن رژیم واجداهمیت است.
بااین همه تقابل دواستراتژی تهدید دربرابرتهدید وشروع جنگ سردهمه جانبه،بیش ازپیش اوضاع را آبستن تصادمات قدرتهای ارتجاعی وتشدید سرکوب وفقروتباهی کرده وعرصه را برنقش آفرینی قطب  جنبش های مستقل ورهائی بخش بیش ازپیش تنگ ترخواهد کرد.بهمین دلیل ضرورت گسترش فعالیت نیروهای مخالف دوقطب ارتجاع و افشاء هردوی آنها  وحضورسازمان یافته تر جنبش های اجتماعی پیرامون مطالبات راستین خود ازاهمیت زیادی برخورداراست.
2011-12-23 02-10-1390
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر