جدايی «تشکل مستقل کارگری» از دولت و احزاب


مقاله زير متن پياده شده سخنرانی مازیار رازی در ميز گرد «مفهوم تشکل مستقل کارگری» است. اين ميز گرد در اطاق پالتاک «شبکه همبستگی کارگری» در 26 سپتامبر 2003 برگزار شد.  با سلام فراوان به تمام رفقای شرکت کننده و بخصوص رفقايی که زحمت کشيدن در اين ميزگرد شرکت کردند، رفقا بهرام رحمانی و نادر شکيبا.
از نقطه نظر تشکل های مستقل کارگری و اصولاً موقعيت طبقه کارگر در ايران، ما در وضعيت بسيار حساسی به سر می بريم. همانطوری که رفقا می دانند درهفته های آتی شعبه ی سازمان بين المللی کار با هدف ساختن يک تشکل مستقل کارگری مرتبط با جناح های هر دو جناح رژيم و همچنين سازمان های بين المللی امپرياليستی در شُرف وقوع هست و اين نهاد به اصطلاح کارگری واضح است که برای تحميق طبقه ی کارگر و به انحراف کشيدن و به کجراه بردن تشکل های واقعی مستقل کارگری سازمان يافته است. در نتيجه مسئله تشکل مستقل کارگری امروز ديگر فراتر از بحث های تبليغی يا آکادميکی يا ارزيابی های عمومی رفته، و به يک مسئله مرکزی، و مسئله ی ملموس و مسئله ی دخالت گرايانه ی پيشروی کارگری مبدل گشته.
از اين نقطه نظر، بحث امروز ما به نظر من بحث بسيار مهمی است و اميدواريم بتوانيم از طريق برگزاری يک سلسله از اين بحث ها، حداقل سهمی در جهت پشيبرد مبارزات پيشروی کارگری در ايران ايفا کنيم.
اما مسئله ی طرح تشکل مستقل کارگری امروز ديگر در بين دو قطب دولت و (آی. ال. او)از يک طرف و طبقه ی کارگر از طرف ديگر محدود نمی شود. به نظر من همانطور که دوستان می دانند در شرايط مشخصی مانند شرايط امروزی که روابط بين المللی با کشورها، دول های امپرياليستی ايجاد شده و سرمايه های سرشاری در حال سرازير شدن به ايران است. همچنين «قانون کار» دستخوش تغييراتی تحقق مترادفِ با قوانين بين المللی است. تمام اينها کوشش هايی است که رژيم (هر دو جناح رژيم) همراه با سازمان های بين المللی وابسته به امپرياليست برای محدود کردن تشکل های واقعی مستقل کارگری؛ برنامه ريزی کرده است. در چنين شرايطی واضح است ابزار سرکوب، ارعاب و غيره عليه کارگران تا حدودی کاسته خواهد شد و رژيم با شکل، شيوه ای نوينی با طبقه کارگر برخورد خواهد داشت. با روش هايیاز قبيل تقويت گرايش های مماشات جو و گرايش هايی که در حال آشتی دادن دولت سرمايه داری با طبقه ی کارگر هستند گام بر داشته خواهد شد. و يکی از به اصطلاح سياست های محوری اصلاح طلب ها امروز در ايران چنين است. بنابراين مبارزه ی آتی ما برای تقويت تشکل مستقل کارگری صرفاً در مقابل رژيم نيست. بلکه مبارزه ای است در درون طبقه ی کارگر و در درون طبقه ی کارگر در مقابل گرايش هايی که زنجيرها را به دست و پای طبقه ی کارگر می خواهند ببندند؛ و طبقه ی کارگر را از استقلال واقعی در جهت پيشبرد مقاصد و اهدافش و در جهت کسب اعتماد به نفس؛ باز دارند.
بنابراين توجه اساسی بايد به خودِ گرايش هايی که در درون جنبش کارگری- کمونيستی امروز در ارتباط با موضوع تشکل مستقل کارگری در حال فعاليت هستند، معطوف شود. همانطوری که دوستان واقف هستند، در اپوزيسيون کارگری- کمونيستی امروز همه صحبت از اين می کنند که تشکل مستقل کارگری مفهوم اش؛ «مستقل از دولت» (دولت سرمايه داری)، و «استقلال از احزاب» است. اين ظاهر امر است اگر يک مقداری موشکافی کنيم و متوجه می شويم که در اين بحث ها  انحرافات بسيار شديدی وجود دارد.
در ميان کسانی که مسئله استقلال از دولت را طرح می کنند؛ گرايش هايی هستند که اصولاً صحبت از اين می کنند که سنديکا و اتحاديه هايی که ما قرار است به عنوان گرايش های کارگری ايجاد کنيم، نقداً وجود دارند! آنها همين انجمن های صنفی هستند. صرفاً لغات عوض شده و رژيم چون نمی توانست کلمات سنديکا و اتحاديه استفاده کند، اين لغات را به جای آن استفاده کرده است. به زعم آنها کاری که طبقه ی کارگر بايد کند اينست يک سلسله ترميمات و يک سلسله اصلاحات انجام دهد. مثلاً در ماده ی131 قانون کار ماده هايی هست که می شود مبارزهکرد برای ايجاد سنديکای کارگری در چهارچوب فعاليت هايی که دولت ارائه داده است (رجوع شود به انديشه جامعه شماره 23 مقاله ای تحت عنوان: آيا «انجمن صنفی» همان «سنديکا» است؟، نوشته حسين اکبر).
در نتيجه اين نوع مماشات جويی، اين نوع به اصطلاح عقايد و مواضع اينها درون خودِ طبقه ی کارگر است. از درون فعالين جنبش کارگری بيرون می آيد. اين يکی از ابزار هست که نظام کنونی و دولت سرمايه داری در مجموع همراه با سازمان بين المللی کار از آن در آتيه استفاده خواهند کرد که زنجيرها بر پاهای طبقه ی کارگر محکم تر کند و نگذارد که طبقه کارگر به طور مستقل نيروی خود را تجربه کند. بنابراين زيادتر از اين وارد اين موضع انحراف خاصی که اشاره شد نمی شوم در بحث بعدی شايد به تفسير نقل و قول هايی از اين گرايش مماشات جو بياورم که نشان داده شود که چگونه اينها با دولت هماهنگی می کنند در حال ايجاد پلی بين طبقه ی بورژوا و طبقه ی کارگر هستند و از استقلال طبقه ی کارگر جلوگيری می کنند. عمدتاً اين گرايش های مماشات جو اصولاً مفهوم دولت سرمايه داری را مخدوش می کنند. آگاهانه به نظر من، يعنی دولت سرمايه داری را صرفاً محدود می کنند به شکل حکومتی آن. يعنی دوات را محدود می کنند به ابزار سرکوب، کابينه، قوه های مقننه، قوای قضائيه و قوای مجريه حکومت. در صورتی که دولت سرمايه داری از ديدگاه مارکسيستی بسيار فراتر از اين است، دولت سرمايه داری در داخل ايران شامل نماز جمعه ها است، شامل رسانه های عمومی است، شامل مطبوعات است، شامل نهادهای کارگری که وابسته به دولت هم هست. مانند خانه ی کارگر، شوراهای اسلامی کار، حزب اسلامی کار، تمام اينها ابزار دولت و ابزار سرکوب سرمايه عليه طبقه ی کارگر هستند. در نتيجه گرايش های مماشات جو مفهوم دولت را مخدوش می کنند. به ظاهر عليه حکومت صحبت می کنند، عليه حتی خانه ی کارگر صحبت می کنند، منتها در عمل قصد مماشات دارند چون اين مجموعه را در واقع از هم جدا می کنند و اين مجموعه، شکل حکومتی را از شکل کل دولت جدا می کنند. و اين روش در تحليل نهايی لطمه می زنه به مبارزات مستقل طبقه کارگر، و يکی از راههای کسب تشکل مستقل کارگری به نظر من مبارزه ی قاطع با اين روش، با اين مماشات جويی در درون طبقه ی کارگر است.
بخش دوم مفهوم تشکل مستقل کارگری مرتبط به مسئله ی احزاب می شود. در اين بخش هم به نظر من انحرافاتی وجود دارد. همه ی نيروهای کمونيستی در واقع اعلام می کنند که تشکل مستقل کارگری بايد مستقل از دولت سرمايه داری باشد. فقط مستقل از احزاب به اصطلاح بورژوايی، احزاب سرمايه داری که مرتبط به سرمايه داری هستند باشد. منتها در ارتباط با احزاب کمونيستی، سوسياليستی يا گرايش های مختلف موجود اينها صحبت از اين می کنند که استقلال از اين نوع احزاب جايز نيست و اين احزاب بايد ارتباط تنگاتنگ با تشکل مستقل کارگری داشته باشند. به نظر من اين بحث به شکلی؛ يک بحث درستی است. يعنی از نقطه نظر بُعد تاريخی آن. ولی در ارتباط با مسائل امروز ايران بحثی کاملاً انحرافی است. بيشترتوضيح می دهم.
اين بحث درست است، چون طبقه ی کارگر در فعاليت های روزمره ی خودش آگاهی سياسی کسب می کند که به لزوم تشکيل حزب طبقه ی کارگری می رسد. طبقه ی کارگر طی يک پروسه ای در مبارزه ی روزمره اش رهبران خودشان را پيدا می کند تئوری های خودش را تکامل می دهد. نيروهای بالقوه ی انقلابی پيدا می کند و تشکيلات خودش را ايجاد می کند.
رهبران طبقه ی کارگر آنهايی هستند که به شکل روزمره در درون مبارزات روزمره ی طبقه ی کارگر دخالت می کنند، اطلاعيه در می آورند، نشريه بيرون می دهند و بطور مشخص خطی که خط مبارزه با مماشات جويی با گرايش های رفرميستی در درون طبقه ی کارگر است تقويت می کنند و لزوم مبارزه برای نهايتاً از ميان برداشتن نظام سرمايه داری و جايگزين کردن آن با حکومت کارگری را تبليغ می کنند. اينها طی يک پروسه ای از طرف طبقه ی کارگر شناخته می شوند. اگر در ايران اتحاديه کارگری وجود داشته باشد که بطور مستقل عمل بکند. اين کارگرها به طور روزمره در طی يک دوره ای آشنايی نزديک پيدا می کنند با اين حزبی که ايجاد شده در جهت منافع طبقه ی کارگر. رهبران اين حزب همانا رهبران مبارزِ اتحاديه کارگری خواهند بود. در دوران اعتلای انقلابی، در دورانی که مسئله تسخير قدرت از سوی طبقه ی کارگر طرح می شود واضح است که کل طبقه ی کارگر، کل اتحاديه های کارگری و اين حزبی که از دل طبقه ی کارگر بيرون آمده تضادی نخواهد داشت و اينها وابسته به يکديگر خواهند بود. کل اتحاديه های کارگری پشت اين حزب انقلابی که حزب طبقه ی کارگر است، خواهد آمد. از اين نقطه نظر اين وابستگی به وجود می آيد به طور طبيعی، به طور ارگانيک، به طور ملموس طی يک سلسله مبارزاتی طولانی. در نتيجه از اين نقطه نظر در بُعد تاريخی آن، در دوران اعتلای انقلابی اين بحث درست است.
منتها اين بحث امروز اشتباه است. به اين علت که ما امروز حزب کارگری – کمونيستی نداريم. با عرض معذرت از رفقايی که تشکيلاتی به اسم طبقه ی کارگر با لقب های کمونيستی، سوسياليستی و غيره ساخته اند، بدون داشتن پايه ی اجتماعی در طبقه ی کارگر يا حداقل بدون داشتن پايه ای تعيين کننده در پيشروی کارگری و بدون انجام دخالت های روزمره در درون طبقه ی کارگر. اينها «حزب کارگری کمونيستی»، که قرار است با اتحاديه ی کارگری پيوند بخورند؛ نيستند. اينها احزابی نيستند که قرار است پيوند بخورد با تشکل های مستقل کارگری. کليه گرايش های موجود که پايه ی اجتماعی در درون طبقه ی کارگر ندارند، و يا اصولاً طبقه ی کارگر شناختی از اينها ندارد. اصولاً کوچکترين دخالت گری در مبارزات روزمره ی طبقه ی کارگر در 25 سال گذشته ندارند. همه اينها، احزاب خرده بورژوايی هستند.
بنابراين در شرايط کنونی تشکل مستقل کارگری بايد مستقل از، نه تنها دولت و احزاب وابسته به دولت و تمام نهادهای وابسته به دولت باشد؛ بلکه بايد مستقل از احزاب خرده بورژواژيی هم باشد. در اين مسئله هيچ نوع سازشی نمی توان کرد، مگر اينکه سازمانهای موجود در عمل (نه به ما در خارج از کشور)، به پيشروی کارگری نشان بدهند که در کنار طبقه ی کارگر قرار گرفته اند و امر دخالت گری و ساختن حزب پيشتاز انقلابی را همراه با طبقه کارگر انجام داده اند. تنها در آن شرايط هست که اينها احزاب خرده بورژوايی نخواهند بود. بنابراين تشکل مستقل کارگری مفهوم ديگرش استقلال از احزاب خرده بورژوا است.
واضح است که در درون اين احزاب خرده بورژوا همه يکسان نيستند. بعضی ها نقداً به طرف گرايش های بورژوا رفته و در حال مذاکره با گرايش های بورژوايی هستند. در حال ايجاد ميزگردهايی با بنی صدرها و رضاپهلوی ها و سوسيال دمکرات ها و غيره هستند. بعضی ها هنوز در جبهه ی مبارزات ضد سرمايه داری باقی مانده اند؛ متنها اين گرايش هايی که در جبهه ی ضد سرمايه داری، در جبهه ی کارگری قرار گرفته اند بايد اين تجربه ی مشترک با پيشروی کارگری را از پشت سر بگذارند تا به حزب کارگری مبدل گردند. بنابراين مسئله تشکل مستقل کارگری ايجاد تشکلی است که طبقه ی کارگر را روی پاهای خودش قرار دهد و اعتماد به نفس در طبقه ی کارگر بوجود آورد. تجاربی که پس از آن برای مبارزه ای پی گير ضد سرمايه داری و تا نهايت سرنگونی رژيم سرمايه داری منجر می شود. طبقه ی کارگر تنها در اين وضعيت خواهد توانست که تجربه را بياموزد.
رفقای «دلسوز» طبقه ی کارگر می گويند، طبقه ی کارگر برنامه انقلابی ندارد، و در احزابی که ما ايجاد کرده ايم اين برنامه ی انقلابی تدوين شده و آنرا بايد منتقل کنيم به درون طبقه ی کارگر و اگر اين وابستگی، اين ارتباط تنگاتنگ بين اين احزاب موجود که به اسم طبقه ی کارگر و احزاب کمونيستی، سوسياليستی اعلام موجودت کرده اند؛ وجود نداشته باشد طبقه ی کارگر به کجراه خواهد رفت و طبقه ی کارگر در واقع اسير بورژوايی خواهد شد.
پاسخ به اين سوال بسيار ساده است. رفقا بگذاريد طبقه ی کارگر اشتباه کند، بگذاريد طبقه ی کارگر به کجراه برود، چون اين تنها راهی خواهد بود که طبقه ی کارگر استقلال سياسی، تشکيلاتی خودش را کسب کند. طبقه کارگر نيازی به قيّم ندارد در شرايط کنونی، تجربه نشان داده که در درون طبقه ی کارگر نيروهايی تکامل پيدا می کنند که قادر به تدوين برنامه انقلابی خواهند بود. در آتيه، پيشروی کارگری، بخش کمونيست پيشروی کارگری قادر خواهد بود حزب کمونيست طبقه ی کارگر ايجاد کند؛ به شرطی که قيمی بالاسر اينها نباشد، به شرطی که مثل زمان انقلاب دوباره دهها حزب خرده بورژوا خط مشی برنامه برای طبقه ی کارگر تدوين نکنند و آنها را به چرخشهای ناموزونی و چرخش های انحرافی که ايجاد کرده اند؛ نکشانند. در نتيجه ما در يک همچين دورانی هستيم وقتی که صحبت از تشکل مستقل می کنيم بايد اعتقاد داشته باشيم به اين مسئله، نمی توانيم از بالا احزابی را در واقع تحميل کنيم بر طبقه ی کارگر و اين طبقه ی کارگر را يا زائده ی اين اهداف بکنيم يا در بهترين حالت اينکه حالت مشورتی طبقه ی کارگر داشته باشند. با احزابی که اصولاً هيچ نوع ارتباطی با طبقه ی کارگر ندارند. بنابراين، اين يکی از مسائل به نظر من محوری خواهد بود در دوره ی آتی که حول آن مبارزه بايد صورت بگيرد. پيشروی کارگری امروز در دورن طبقه ی کارگر فعاليت مستمر خودش را عليه نظام مدت هاست آغاز کرده، گرايش های خرده بورژوای موجود که در جبهه ی طبقه ی کارگر قرار گرفته اند در بهترين حالت اين است بايد کمک های معنوی، کمک های مادی، کمک های نظری کنند که اين بخش از جنبش کارگری، پيشروی کارگری کمونيست تقويت بشود و ابزار مبارزه ی عليه رفرميست، مماشات جويانه ی خودِ طبقه ی کارگر و گرايش های موجود به دست بگيرد.
من بحث ديگری دارم به خاطر وقت کم اشاره ای کوچکی به آن می کنم. آن هم مسئله ی ساختن حزب پيشتاز انقلابی و ارتباط آن با تشکل های مستقل کارگری. به اعتقاد من يک انحراف ديگری هم در اينجا طرح می شود. عمدتاً در ابتدا اين انحراف از سوی گرايش های سنديکاليست، گرايشهای طرفدار اتحاديه کارگری مطرح شده و آن هم مبنی بر اين است که تشکل های مستقل کارگری و اتحاديه های کارگری اصولاً نيازی به ارتباط گيری به احزاب کمونيستی ندارند و حزب کمونيست و حزب طبقه ی کارگر در واقع به تدريج از طريق امر دخالتگری در مسائل صنفی طبقه ی کارگر به تدريج ظاهر می شود و از احزاب توده ای کارگری بوجود می آيد و نقل و قول هايی از مارکس در150 سال پيش در ارتباط با بريتانيا و تاکيد می کنند که در واقع حزب از درون کارهای به اصطلاح صنفی طبقه ی کارگر ظاهر می شود. اين واضح است که اين يک بحث انحرافی است. تجارب بريتانيا، تجارب بسيار مهمی است. در انگلستان ما مشاهده کرديم که اتحاديه های کارگری در تلفيق با حزب کارگر بريتانيا فعاليت های مستمری داشته و امروز ما مشاهده می کنيم پس از سپری شدن سال های سال حزب کارگر به يکی از گرايش های دولت های راست در واقع بين المللی تبديل شده است. نه تنها در خدمت بورژوازی هست بلکه گرايش راست بورژوازی مبدل شده و هنوز هم اين ارتباط تنگاتنگ با اتحاديه های کارگری که از بالا منحط شدند و امکان هيچ نوع فعاليت های کارگری وجود ندارد ارتباط با اين حزب کارگر وجود دارد. واضح است که اين نوع احزاب، احزاب عظيم سوسيال دمکراتيک کارگری به اين شکل در ارتباط با اتحاديه های کارگری بوجود می آيد؛ آن حزبی نيست که در واقع امر تدارک مبارزه ی ضد سرمايه داری را سازمان بدهد اينها احزابی هستند که در خدمت سرمايه داری قرار می گيرند و احزاب در واقع کارگری نيستند، گرچه اسم خودشان را «کارگر»ی گذاشته اند. در نتيجه مسئله ی اساسی که مطرح است اين است که ما در درون تشکل های مستقل کارگری واضح است به عنوان کمونيست ها شرکت می کنيم. و نه تنها شرکت می کنيم بلکه امری پيشبرد مبارزات را تقويت می کنيم. و همچنان مبارزه می کنيم برای پاکيزه نگه داشتن تشکل های مستقل کارگری از گرايشهای مماشات جو و گرايش های خرده بورژوا؛ ولی در عين حال نيروهای کمونيستی پيشروی کارگری واضح است که نياز به تشکيلات خودشان دارند واين تشکيلات نمی تواند در درون تشکل های مستقل کارگری خودش را منحل بکند. اين تشکيلات در واقع ضمن ارتباط تنگاتنگ با جنبش توده ای و به امر دخالت گری، به شکل روزمره از لحاظ تشکيلاتی و مستقل از تشکل های مستقل کارگری سازمان بايد بيابد. اين تشکيلات در واقع هدف اش آماده کردن کل طبقه ی کارگر برای تدارک انقلاب کارگری خواهد بود و بسيار فراتر از تشکل مستقل کارگری گام برمی دارد.
در درون جامعه ی سرمايه داری ما همواره با اين تناقض روبرو هستيم از يک سو پيشروی کارگری، پيشروهای کمونيست کارگری بايد و مايل هست که در درون توده های کارگری فعاليت بکند و در امر ايجاد تشکل های مستقل کارگری پيشقدم بشود و در سطح رهبری تشکلات قرار بگيرد؛ و از سوی ديگر به دليل وضعيت اختناق وارعاب او سوی رژيم؛ تشکل های مستقل کارگری دريچه اشان در واقع باز است برای رسوخ عقايد هيئت حاکم، عقايد رفرميستی، عقايد مماشات جويانه عقايد مختلف غيرکارگری که در واقع به درون اين تشکيلات رخنه می کنند. در نتيجه نقش پيشروی کمونيست کارگری اين است که از يک سو امر دخالتگری را سازمان بدهد در درون تشکل های مستقل کارگری، همراه توده های کارگری باشد به طور روزمره ولی از سوی ديگر خودش را از رفرميست ها، و از کثافات جامعه بورژوايی در درون تشکل مستقل کارگری علنی مصون نگه دارد. و اين در واقع تضادی است که ما با آن روبرو هستيم. در دوره ی آتی از يک سو در درون تشکل های توده ای بايد باشيم و از سوی ديگر خودمان را مصون نگه داريم از لحاظ تشکيلاتی نه تنها از عقايد بورژوايی بلکه از رخنه کردن پليس. چونکه اين نهاد کارگری که به عنوان نقطه ی اوليه حزب انقلابی خود را سازمان می دهد بايد در محيط کاملاً جدا از انظار، ابزار سرکوب سازماندهی را سازمان بدهد. اين نهاد بايد سازماندهی اشغال کارخانه ها، اعتصاب ها و انواع و اقسام مسائلی که طبقه کارگر با آن روبرو است را به عهده بايد داشته باشد. بايد اينها را به طور مخفی سازمان بدهد. چون به محض اينکه علنی بشود بلافاصله سرکوب خواهد شد و بلافاصله رهبران اصلی اين تشکل دستگير خواهند شد و از بين خواهند رفت، در نتيجه امر دخالتگری محدود می شود. بنابراين، تشکلی که نطفه ی اوليه يک حزب انقلابی را ايجاد خواهد کرد بايد به طور مستقل از تشکل مستقل کارگری ايجاد شود و ارتباط ارگانيک از يک سو و تشکيلات مستقل از سوی ديگر داشته باشد.
بخش دوم:
در مورد اينکه تشکلات مستقل کارگری فقط بايد مطالات صنفی کارگران را پيش ببرند و نه مطالات سياسی؛ بايد ذکر کنم که به نظر من يک برداشت نادرستی در بين اپوزيسيون کارگری وجود دارد در ارتباط با مسائلی که در مقابل طبقه کارگر است. يک تقسيم بندی تصنعی بوجود آمده که گويا طبقه کارگر يک سلسله مطالبات صنفی خاصی دارد که اين مطالبات صنفی را در يک نهاد مشخصی به نام «تشکل مستقل کارگری» انجام می دهد و فراتر از اين نبايد برود و نمی رود؛ و يک سلسله خواستهای سياسی دارد که آنها را در يک حوزه ی ديگر يا در نهادهای ديگری مانند «حزب» و يا تشکيلات های ديگری آنها را انجام ميدهد. در نتيجه وقتی صحبت از اين می شود که در درون طبقه کارگر يک سلسله خواست های سياسی طرح می شود، بعضی از دوستان اين تطابق با تعريف هايی «از قبل داده شده» که نمی بيند و پس به آن واکنش نشان می دهند.
به نظر من تعريف ها را بايد بگذاريم کنار و ببينيم وضعيت طبقه کارگر در شرايط کنونی چگونه است. اين وضعيت هم به نظر من ناشی از ماهيت دولت سرمايه داری داخل ايران است و اين مسئله را نمی توانيم از مطالبات کارگران از هم جدا کنيم.
دولت سرمايه داری ايران يک دولت، متعادل، معتدل، بورژوا دمکراتيک که در کشورهای اروپايی می بينيم نيست. ماهيتاً اين دولت، يک دولتی هست که توسط امپرياليزم بر جامعه ما تحميل شده، و دچار ناهنجاری های عميق در خودش هست و از اين نقطه نظر انواع اقسام ابزار را به کار می برد و درتمام سطوح؛ تمامی مطالبات طبقه ی کارگر را سرکوب می کند. از اين نقطه نظر مطالبات طبقه کارگر هم يک پارچه و يک جور نمی تواند باشد.
يعنی در مقابل طبقه کارگر يک سلسله مطالبات صنفی وجود دارد مانند: مطالبات برای حقوق بيکاری، بيمه های اجتماعی، حق بازنشستگی، حق مرخصی و ... اينها خود طبيعتاً يک سلسله مطالباتی هست که طبقه کارگر در ابتدای مبارزه اش هر تشکلی که باشد حتی اگر تشکل مستقل کارگری هم وجود نداشته باشد اين شعارها و مطالبات را دنبال می کند. که در کشورهای اروپايی هم می بينيم، که در اتحاديه های کارگری اين نوع مطالبات خيلی رايج است و سنديکاهای کارگری، اتحاديه های کارگری در مورد اين مسائل شروع به چانه زنی با دولت می کنند و يک سلسله امتيازات می گيرند و گاهی هم نمی گيرند و اعتصابات و اعتراضات و ... شکل می گيرند. در کشورهای نظير ايران اين مطالبات در واقع تنها مطالباتی نيستند که طبقه کارگر طرح کرده است. در مقابل طبقه کارگر، يک سلسله مطالبات دمکراتيک وجود دارد مثلاً: آزادی بيان، آزادی مطبوعات به دليل ماهيت رژيم، آزادی تجمع، حق اعتصاب، اين نوع به اصطلاح مطالبات دموکراتيک در واقع سنتاً دمکراتيک در مقابل طبقه کارگر طرح می شود و حول اين نوع مطالبات مبارزه می شود.
اضافه بر اينها، يک سلسله مطالبات ديگری هم در درون طبقه کارگر طرح می شود و باز به دليل ماهيت اختناق آميز رژيم يک سلسله مطالبات که فراتر از اين مطالبات می رود چهارچوب نظام سرمايه داری را مورد سوال قرار می دهد. مثلاً مسئله کارگران در برخی کارخانه ها طرح می کنند «اکر کارخانه سود آور نيست کنترل اش را به ما بدهيد و خودمان اداره اين کارخانه ها را بدست می گيريم». در همين پنج، شش ساله گذشته و در دورانی که اوج مبارزات کارگری بوده ما می بينيم که اين مطالبات به هم آميخته می شود. مثال های فراوانی هست. مثلاً کارگران بارش اصفهان، اينها در واقع حول مسئله ی مطالبه ی حقوق عقب افتاده ی خودشان و يا مطالبات صنفی کارگری شروع به فعاليت و اعتراض کرده، و جاده می بندند و يا می آيند در خيابان ها، در جلوی مجلس واعتراض می کنند. بلافاصله به دليل ماهيت رژيم، اينها مورد تهاجم قرار می گيرند و تعداد بسياری از کارگران بارش دستگير می شوند. بنابراين تا اينجا مطالبات اينها، مطالبات صنفی بوده، ولی به محض اينکه اينها دستگير می شوند. مطالبات دموکراتيک از قبيل «آزادی زندانيان سياسی» مطرح می شود. يعنی روز بعد که اينها به تظاهرات می آيند و فعاليت می کنند شعار اصلی آنها اضافه بر شعار افزايش حقوق يا گرفتن حقوق عقب افتاده، مسئله ی آزادی زندانيان سياسی است در بحبوحه ی مبارزات بهشهر و يا کارخانه ی کشمير ما می بينيم يک سلسله مطالبات فراتر از اين مطالبات دموکراتيک و مطالبات صنفی مطرح می شود، مثلاً اشغال کارخانه ها و گرفتن کنترل توليد در دست خود کارگران مطرح می شود.
بنابر اين حالت های متفاوتی در داخل ايران بوجود می آيد که مطالبات درهم آميخته می شود و اين تفاوت می کند با آن چيزهايی که ما در اروپا می بينيم و يا در کتاب ها می خوانيم و يا مارکس گفته باشد. بنابراين هر چه که در 150 سال پيش توسط هر کسی که گفته باشد الزاماً مطابقت با وضعيت کنونی ايران، ندارد. وضعيت کنونی ايران شرايط کاملاً انفجاری است و از مسير به اصطلاح «عادی» خيلی سريع خارج می شود. بنابراين وقتی که صحبت از تشکل مستقل کارگری می کنيم واضح است که ما بايد در تمام زمينه ها مبارزات کارگری را در داخل تشکلات را سازمان دهيم؛ چون آن ناشی از شکل ماهيت رژيم است و تجربه هم اثبات کرده که اين کار را خودِ طبقه ی کارگر می کند. يعنی مرزی ما بين شعارهای صنفی، شعارهای دموکراتيک و شعارهای انتقالی که چهارچوب نظام را مورد سوال قرار می دهد وجود ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر