فصل بازستانی قدرت سیاسی و اقتصادی از دو هم پشت ذاتی ِِجهانی « سرمایه و دین»

بهنام چنگائی: تنازعات ِِ حیاتی بخش پدیده ها, آیا ما امروز در تقاطع ِِتصادم ِِتناقضات و تنازعات ِِ حیاتی بخش پدیده ها ی پوینده و میرا قرارنداریم؟ ـ در عصر صنایع عظیم دیجیتال و دنیای مجازی براستی بزرگ، پیچیده و نویدبخش آگاهی، اطلاعات و روشنگری آسان رایانه ای ـ نیستیم؟ در دنیائی که همزمان ما شاهد رقت بار ِِخواری انسان کوچک، بی پناه و زندگی نکبت بار مادی و معنوی بخش بزرگی (میلیاردها)از بشریت محروم ِِ عقب نگهداشته شده ی تحت حاکمیت و شرایط طاقت فرسای بردگی دین و سرمایه و قوانین ارباب ـ رعیتی آنها از دیر باز نمی باشیم؟ مگرنه این انسان در سده ی 21 است؟ پس چرا همسان سده های پیشین، پیوسته به مصلحت و رونق تدابیر سود جویانه ی سرمایه و رونق ادیان، به نفع این دو، و توسط رهبری آنها پیگیر فقیر، محدود، منکوب و مظلوم در جا می زند؟
 آیا گزافه آمیز است اگر گفته شود(نسل امروز)هم، در فرهنگی سنتی و ساختاری مانند نظام های پیشین دودمانی، برده داری و عشیرتی ـ فئودالی در زنجیر اراده، امیال و منافع این اقلیت ِِاربابان بی خرد، برزندگی خویش است؟ و نه انگار که او چندین نسل، در دوره های پیاپی، پرچمدار مبارزات برابری و آزادی خواهی بوده، آرمان های شریفی داشته و برای ایجاد ساختاری متمدن برای مناسباتی سالم و انسانی و بدون تبعیض و نابرابرهای مالی، جنسی، ملی، مذهبی... در عصر افشاگری و روشنگری ِِرنسانس (جدائی دین از دولت)آبدیده شده، و تجربه های خونبار ِِطبقاتی اندوخته است! و حالا: چرا در اغلب نقاط جهان، این اقلیت ناچیز(سرمایه دارودینمدار) باهم، متحدشده و مانع رشد آگاهی و آمادگی (انسان ِِکار)برای رهبری زندگی خود، که حق طبیعی اوست شده و مخالف تصمیمگیری او و دشمن حیاتی این خیل جهانی بوده و هستند؟ حتا آنها او را شایسته ی حق انتخاب، فرصت شناخت سلایق و دنیای واقعی خود و تغیردید خود بر این دنیا را از این اکثریت می گیرند؟ و (در ایران) این انسان، به نام مسلمان حتا قادر به تغیر جهان بینی و یا تطورتجربه های دینی و نظری و فرهنگی خود نیست و چرا؟ آیا او نباید در یک ظرف گسترده و با امکان آزاد دسترسی به منابع مستقیم، بتواند مستقلن به انتخاب ِِ نوعی از انواع نگرش های هنری، فرهنگی، عقیدتی، جنسی و ملی بدون هرگونه نگرانی و ترس، به خواست خود دست یازد و به مقبول حال و مناسب سلیقه فردی و جمعی اش برسد؟ و با این ابزار فرانظارتی به آرزوها و امیال آزاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش اعِمال اراده کند؟ و چرا نتواند، بر اساس منافع، توان عقلی و عملی همطبقه ها، همراه ها و همفکرانش بر علیه سرمایه و قطب های کهنه و مزاحم دیروز و امروز قیام کرده (بت و تابو شکنی) نکند؟ چرا تاکنون نتوانسته است صاحب اراده ی صنفی و سیاسی مستقل شده و میسر نبوده برنامه ریز شکل زندگی، محصول کار و ثروت طبقاتی خویش باشد؟ و همچنین چرا نباید توسط تشکلات صنفی و فرهنگی مستقل خود دانش و آگاهی طبقاتی و آشنائی کافی به سهم حقیقی و حقوقی خود نبرد و در پی دفع دسیسه های طمع کارانه ی بهره کشان از کار خود نباشد و موانع رهائی از انواع استبداد و فقر را  نابود نکند؟ مگر راهی جز این برای او مانده؟
فرصت ساختن دنیائی دیگر
 واما: امروز به گواه دامنه ی محرومیت، گرسنگی و فقرِ عریان 99%جهانی و بنا بر نابرابرهای جنسی و ملی و مذهبی و تفاوت های فاحش و گسترده، جنگ های ادواری جهانخواران، آلودگی محیط زیست و تغیر و تحولات دمائی زمین و خطرات نگران کننده ی زیست محیطی، غارت هستی توده ها توسط دولت های وابسته به سرمایه، ظلم روزافزون، فساد دستگاه دولت و تبعیت اش از سرمایه، ترور و جنایات و کشتارهای دولتی (اعدام به نام پاکسازی اجتماعی)، رشد درآمد مالی تجاری و غیر مصرفی و رکود تولیدات صنعتی، در صد بالای بیکاری و بی خانمانی و مهاجرت های اجباری، پولشوئی و اقتصاد کازینو و قمارخانه ای و تجارت فحشا، مبادله ی سودزای سفته و ارز و مافیای بورس و انواع قاچاق و... همه ی ما ناتوانی صرف این دستگاه بحران زده جهانی را به روشنی می بینیم و همزمان بیداری، خیزش و انقلابات مردم برعلیه امپریالیست ها و وابستگان  دور و نزدیک آنها در خاورمیانه، شمال آفریقا و آمریکای لاتین را می بینیم و همین طور در کشور خودمان شاهد مبارزه برعلیه مغزشوئی دینی، چپاول و بیداد ِِخونخواران اسلامی نیز هستیم و همچنین با توجه به مبارزات برابری خواهانه ی 99%های امروز آمریکا و اروپا و همه ی آنان میلیونی که در روسیه به مسخرگی دوباره ی (پوتین) بلند خندیدند می بینیم و در مجموع با تمکین از تلاطم و طغیان روز افزون توده های کارگر و زحمتکش در اقصا نقاط جهان! با اطمینان می شود نتیجه گرفت، چرخش زمان و زمام امور و مدیریت آن باید دگرگون شود، بشریت و سرنوشت آتی او ضرورتن باید به دستان خالی میلیاردی آنها سپرده شود و یقینن نیز تنها توسط او در سطح جهان، باید دنیائی دیگر ایجاد و قطعن دچار تحولی پایه ای، نوین و کیفی گردد.
 بشریت رودر روی نبردی آینده ساز است، نیازی به اسلحه نیست، به سبک 25 خرداد88 و بهار عرب همصدا و با اهرم اتحاد می توان و باید انقلابات کارگری ـ توده ای، را سازمان داد و راه انداخت و پیروز شد. آنهم با سیاق همبستگان و وابستگان کار و گارگر دوستان فرهیخته که  آگاه به روند تحول تاریخ و آینده سازان آن می باشند و ضرورت تامین همبستگی و یکپارچگی با آنان را در سطح جهان طالب هستند، همه ی ما برای ساختن جهانی انسانی باید دست در دست هم و برای حفظ منافع طبقاتی خود و به نام انسان آزاده، به پراکندگی، تحت هر عنوان و دلیلی پایان دهیم و در تعیین آینده ای بی دشمنی و بی فقر و بی جنگ ، با چیرگی بر سرمایه و کنار نهادن دین از نظام حکومت و آموزش، آینده را از وجود آنان پاکسازی نموده و مسلط بر آن سوارشد.
شناخت دشمنان
 تمامی شواهد عینی و ذهنی موجود جهان حکایت از آن دارند که انسان امروز بطور متوسط از مقطع آگاهی نسبی عبورکرده است ولی او هنوز به توطئه های رنگین دشمنان ذاتی اش«آگاه لازم» نیست، و آسیب پذیری او از (هر دوی) تجربه مند، ناشی از(دسیسه و وسوسه های دین و سرمایه) در زندگی روزمره اش است که همگی ریشه ی در ترس دارند.«ترس ازبی پناهی و فقر و بیماری و مرگ و نداشتن مهر خدا و کار» در اعماق بی کسی تاریخی اش بالاست. با وجود این که نمی خواهد به بندگی دینمداران و بردگی سرمایه داران گردن کج کرده و کشانده شود و به حد رضایت بخشی در بخش بزرگی از جهان به توطئه های این" دو"واقف گشته، و هوشیارانه در راه کسب وحفظ منافع طبقاتی خود را سازماندهی کرده است، با این وجود به دلیل بی پشتوانگی مادی و معنوی در بخش های دیگری از جهان به آن دو، نرمش نشان می دهد و گاهن سرشار از خوش بینی و غرور کاذب است و برپای عقل و تجربه ی تاریخ خونین خود محکم نمی ایستاده و مسببین زمینگیری اش را هنوز به خوبی، جدی و آن گونه که آنان هستند کشف نکرده و و «به روز» هریک را نمی شناسد.
و سرآخر اینکه او: شایسته می بود در سراسر گیتی از مرزهای سرخ آگاهی فراتر رفته، نیاز به همبستگی و سازماندهی مستقل طبقاتی را لمس و حل می کرده  باشد و با هوشیاری تمام، گول نخورد و در دام مستترهردو طرف هم پشت تاریخی (دکانداردین و سرمایه دارمفتخوار)نیافتد و بیش از این اسیر نماند و در برابرشان با غرور ِاتحاد و مبارزه ای سازش ناپذیر، ایستاده و برزمد و یا لااقل اهداف اش را از آنان جداکرده و در بخش عمده ای از کشورهای پیشرفته صنعتی می بایست تاکنون سرنوشت خود را تغیر داده باشد. آیا او امروز به ایجاد این مرز دشمنی صریح رسیده است؟ و همآهنگ با آن آیا می تواند پرچم سرخ نبرد بحق طبقاتی اش را بر علیه هردوی این انگل صفت های( تبه کار) برافرازد و یا هرچه بلند تر و جهانی تر از پیشینیان اش آنرا برافراشته تر نگهدارد؟ البته این جای بحث دارد.
دام دین و کباب شدگی
 برگردیم به ایران و مناطق نزدیک و دور استبدادزده ی مسلمان! با وجود همه ی پیشرفت های متنوع، خیل بزرگی از این بشریت، درکشورهای عقب مانده بویژه مسلمان تابعیت کورکورانه از رهبران مذهبی دارند، اینان هنوز فرصت شناخت ابتدائی حق و توان طبیعی خود را نیافته، امکان درک و فهم منطقی از دنیای درون و بیرون از ذهن محدود و مخدوش خویش را در حد لزوم نداشته و به تبع آن به علل ناتوانائی های مادی و معنوی خود، تاکنون بیدار، بینا و دانا نگشته اند و حتا محنت آگین تر و بیش از پیش آسیب پذیرتر گشته و از قرائن موجود فعلی، در خاورمیانه و شمال آفریقای گرسنه و بیدادزده، پس از آن همه انقلابات و خیزش های بزرگ توده ای درسال گذشته که جهانیان را به ستایش واداشت، دست به نقد، عمدتن در دام های مخفی ریای روحانیت و تحمیق دین و ابزار مدیای دنیامداران کاخ نشین (داخلی و جهانی) فعلن در تله ی آنها دست و پا می زند، و بخشی از آنان شدیدن گیجی گرفته و دوباره اسیرشده اند. تناقضی آشکار و شرم آور برای پاسداران نادانی و حماقت، در سراسر گیتی که از قِبل این مردم ساده لوح،(طالبان ها، القاعده ها و خمینی و خامنه ای هاواخوان المسلمین هاونصرالله ها و حزب الله هاوتندروهای یهودی) را تولید و توسط چنین حیله هائی، قرن ها بر کول آنان و اجدادشان سوار شده ، حکومت رانده و محصول تلاش همگی آنها را در طی اعصار برداشت و به نام خود انباشت کرده اند.
آری: بخشی از این انسان ساده لوح هنوز هم از عوارض مصائب تاریخ خدایان آسمان و زمین و مزاحمت قوانین آنها آگاه نیست و به تبعیت های منسوخ بربریت خود واقف نبوده و هنوز هم در بن بست های ذهنی اعصارجادو و جنبل، متوقف است. زیرا که او به دلیل ناتوانی مادی خود، از دست ترس های متنوع و حتا ابتدائی مانند (نان و مسکن) هنوزرهائی نیافته است، هم اکنون نیز می بینیم که در اغلب کشورها، همچون دیر باز، آئین های نگشوده ی پریشان، پنداشت های ماورای دریافت شعور و سنت هائی خرافی و ارتجاعی در روان، جان و اندیشه ی بی پناهان و فقرا بیشترین حضور و نفوذ را داشته و دارد و هنوز هم کم و بیش این روش های دیرین گذشته که اغلب آنها ریشه در آداب، قواعد و رسوم ملی و مخصوصن مذهبی دارند، در برخی مناطق مذهبی بیداد کرده ویا با جان سختی و برجا مانده اند.
فجایع ِدیارِ و دربار اسلامی ـ آسمانی ما
 و در دیار آسمانی کنونی ما اما، به ویژه با دقت به سابقه هزاروچهارصدساله ی  حضور پر دامنه ی (شیعه)، در نهتوی فرهنگ اجتماعی ـ سیاسی ما و تاثیر مخربش در این دوران بلند و همچنین استعداد پذیرش او در متن و بطن زندگی گذشته و حال مردم ما، این طیف تندرو خودبین توانسته است در این فاصله، با حمایت از دیکتاتورها و بده و بستان های تاریخی به کسب  اعتبار بی انتها و به تبع آن ثروت و در نتیجه صاحب سرمایه های کلان و ابزار تبلیغاتی آسان و رسمی شود. او همیشه امکان سازماندهی و ترویج آزاد عقاید سیاسی مرتجع اش را در مساجد، تکایا و هیئت های رنگین مذهبی داشته و عملن نیز تنها محوریت مذهبی ای بوده که به دین رسمی کشور ارتقا داده شده است.
 در کوران بی آبروئی دستگاه فاسد سلطنت پهلوی و پیدائی فرصت هجوم بر تمامیت کشور، گوئی برای روحانیت و دعاوی الهی آنها، خدا، دروازه ی رحمت آسمان را که همین ایران خودمان باشد برای شان باز کرد تا آنان با این امداد غیبی به سادگی و دلبخواه سکان(تسخیر قدرت سیاسی وتثبیت مستقل بساط کپک زده شان در 57، را بنام حکومت اسلامی) آغاز کنند و عمامه را با تاج عوض کرده و ولی فقیه را بجای شاه بر اریکه قدرت مطلق بنشانند، و همین هم شد. اینان و فرهنگ وحشی و تمامیتخواه شان بسان  بلایای روانگردان، برهستی مردم مستولی شدند و در زمان کوتاهی به همه ی خواسته های غیرممکن و اعِمال آنها در اعماق ناخودآگاه توده ها راه برده و دست یافتند و بساط رمالی و مکاری خود را به صورت (قانونی الهی)در هر کوی و برزن پهن کردند.
 بعد از آن بود که کشور در طلسمی مخوف و پوشیده قرارگرفت، ترساندن و ترسیدن جاری و بیش از پیش همه گیر و تعمیق شد. ترس از تظاهرنکردن به تدین، ترس از کیفر بی اعتقادی به خدا و باور نداشتن به نیرو و حمایت غیب، تبلیغ وجود و حضور انفس، جن و پری و تاکید بر حضور سربازان امام زمان در همه جا، جهت کنترل روانی مردم و ترویج معصیت نسبت به زیر سئوال بردن اعمه و اولیا مذهبی و افکار الجادی و پرسشگری، گسترش هر چه بیشتر بیمارهای روانی مانند باوربه"سرنوشت و اجل" "چشم زخم"،"زدن به تخته جهت شکستن طلسم "دعاهای رفع بلا و حسادت، دعای ازدواج ایده آل، دعای خوشبختی و نجات از مرض، شانس، سروتمندی، رواج ُتنی به سوگند های ریاکارانه ی به خدا و نقی و تقی، ُنقل و نبات جملات همگانی: بنام خدا، انشاالله و ماشاالله، اگر خدا بخواهد، رضایم رضای او، خواست خداست، فقط خدا می داند، توکل به خدا وبه یاری خدا وترهاتی از این دست که برای انسان عامی... و یا: "نفس و یا و چشم شوم داشتن و زدن و خوردن" و "ایمان به مشیت ازلی و ابدی"، "تبلیغ تقدیرگرائی" شیوع بیماری آهن بوسی یا ضریح لیسی قبورامامان"باور به معجزه و چاه جمکران و افسانه های آن"،بودن خمینی در ماه"، انتظاریون و داستان آمدن امام زمان" وجود و کشف پیاپی قبور امامزاده ها در ایران با دامنه ای بیشتر از همه کشورهای مسلمان جهان، و بخصوص در کشورهای عرب مسلمان!
تباهی و ترور شعور
همه ی این تباهی و نابسامانی موجود امروز ایران، زمانی شکل واقعی به خود گرفت، که همه ی آنها (سرمایه و دین)  در داخل و خارج تبانی کرده و با هم متحدشدند و در متن و بطن فرهنگ شاهنشاهی که مبتنی بر تک نگاهی و یک خدائی بود، ولایت مطلق فقیه زمینه و امکان ترویج داشت و یافت، به سرعت با هم تلفیق شدند و با آمدن دین دولتی، که حامی سرمایه بود، اسلام به مراتب تقویت یافته، و اصول اش قبل از همه به قانون، روش و اسلوبی دولتی متسری شد و طبعن رونق سازمانی و پشتوانه رسمی آموزشی گرفت و تحت تاثرات برنامه های سیستماتیک، تبلیغ وتربیت نظام (شیعه)، آن چنان ریشه ی دولتی یافته است که جز ریشه کنی آن، چاره ای ندارد. که موضوع این مقاله نیست. اما نتایج اسلامی کردن حکومت موجب بسیاری اختلال در توازن شکلگیری سالم تربیتی و آموزش مدرن ساختاری و آداب فرهنگ امروزی گشته و دلیل پایه ای تاثیر بر دلریشی و روانپریشی توده ای، فساد، بیماری های ساختاری: اعتیاد، فحشا، قتل و جنایت، سرقت و گسترش ناامنی و فقرو بیکاری و طلاق و فراردختران جوان و...به تبع آنها، کمترین دلایل بقای و انگیزه ی اصلی سرنگونی رژیم فاسد ولائی  بوده و گشته و باید قدرت سیاسی و اقتصادی از او ستانده شود.
این ناخوانائی های عملن پست، چشمگیر و مخرب فرهنگ اسلامی و عوارض خیره کننده و چرائی آن بی گمان برای تک تک ما پاسخ برانگیزاست و البته ـ ابعاد و پهنای آن در اعماق جامعه، بسیارگسترده، تلخ ودردآورتر شده است!؟ ـ و تازه نفوذ پوشیده و ریشه ای پپان دیده نمی شود و این تنها نماد صوری این بیمارهای روانی اسلام ست، که (عدم اعتماد بنفس) اغلب مردمان را دیری مچل نادانی این سنت خودرای وخشونت زا کرده است، و البته نیز نباید فراموش شود ـ که ضایعات این دستگاه فردی نبوده و هرگز تصادفی و هر از گاهی نیستند، بلکه آنها اصولن مولفه های پایه ای و مقوله های تاریخی این دین و دیگر ادیان می باشند، و به عنوان یک ساختار فرهنگی عقب مانده ی اجتماعی، از دیر باز برجوامع و حکومت های متعدد یاری داده و گرفته و قرن ها همصدا با مستبدین داخلی و خارجی و همین طور در ایران و در کنار شاهان حکم رانده و در ناخودآگاه توده ها جا یافته و مانده و ریشه دوانده و شیره ی شعور مردم را مکیده است.
 آیا نیروی کار جهان امروز، و به ویژه ایران و کشورهای مسلمان، در شرایط و فرصت مناسب برای بازستانی قدرت سیاسی و افتصادی خود از این سرمایه و هم پشت تاریخی اش دین نیست؟ قطعن هست! باید دکان ریا، غارت و پر از جنایات و فساد ِاستبداد حکومت دینی و سرمایه را بسته و تخته کرد. تردیدی وجود نداشته و ندارد که آزادی وجدان حق مسلم هرجامعه آزاد و زنده است و همه ی افراد در داشتن و نداشتن مذهب و مسلک برابری حقوقی دارند.
بخش
1 ادادمه دارد!
بهنام چنگائی ـ 23 دیماه 1390    

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر