مرجان افتخاری : بحرانهای اقتصادی محصول اجتنابناپذیر و جزء کارکردی سرمایه و شیوه تولید سرمایهداری هستند و با جهانی شدن سرمایه و اضاقه تولید آن مکانیزم بحرانها هم متفاوت شدهاند.
به مناسبت ٨ مارس روز جهانی زن
رفرمیسم تهدیدی برای جنبش زنان و انقلاب
مرجان افتخاری
مارس ٢٠١٢
بحرانهای اقتصادی محصول اجتنابناپذیر و جزء کارکردی سرمایه و شیوه تولید سرمایهداری هستند و با جهانی شدن سرمایه و اضاقه تولید آن مکانیزم بحرانها هم متفاوت شدهاند. به همین دلیل بحران بازار مسکن و اعتبارات بانکی آمریکا که از نیمه سال ٢٠٠٧ شروع شد به سرعت به تمام سیستم بانکی و مالی اروپا، آسیا، خاورمیانه و تمامی شبکههای دیگر افتصادی کشیده شد. دقیقا به همین دلیل هم برنامههای اقتصادی که تقریبا مکانیزمهای یکسانی دارند در تمام کشورهای اروپا، اتحادیه اروپا و بیشتر کشورهای جهان در مقابله با بحران اقتصادی اتخاذ شده است. برنامهای که با حذف یارانهها، امکانات و خدمات آموزشی و بهداشتی، افزایش مالیاتها، افزایش سن بازنشستگی، کاهش سطح دستمزدها (در یونان بین ٢٢ تا ٣٢ % حقوق مزدبگیران و بین ٣٠ تا ٤٠ % حقوق بازنشتگان) و بیکارسازی، ریاضتهای اقتصادی و فشارهای معیشتی بی سابقهای را به مزدبگیران تحمیل میکند. در حقیقت این مزدبگیران هستند که هزینه بحران اقتصادی را میپردازند، بدون این که کمترین نقشی در به وجود آمدن آن داشته باشند. در این میان تبعیض و نابرابریهای جنسیتی که جزء استاندارد نظام سرمایهداری است، فقر و تهیدستی زنان که نیمی از جمعیت جهانی هستند را به وضعیتی اسفبار و بحرانی تبدیل کرده است. به طوری که تعداد زنان و کودکان تهیدست و بیخانمان در کشورهای بزرگ سرمایهداری به هزاران هزار نفر و در کشورهای جهان سوم به میلیونها نفر رسیده است. در کنار این موضوع و بطور طبیعی نابهنجاریهای اجتماعی، تن فروشی، تکدی، اعتیاد و قتلها هم به همین نسبت به ویژه در کشورهای جهان سوم افزایشی بیسابقه پیدا کردهاند.
در دهههای اخیر، در کشورهای سرمایهداری غرب به خصوص در اروپا و تا حدودی آمریکای لاتین، وضعیت اقتصادی و شرایط زیستی زنان بیشتر مورد توجه زنان و جنبش آنها قرار گرفته است. به طوری که در این دو منطقه از جهان تعداد قابل توجهی از زنان اعضاء فعال سندیکاها، اتحادیهها، کلکتیوتهها، و ارگانهایی هستند که به طور عمده دفاع از حقوق اقتصادی و بهبود شرایط زندگی کارگران و به ویژه زنان را به عهده دارند. در حقیقت توجه زنان به مبارزه متشکل برای خواستههای اقتصادی از دو زایه قابل بررسی است. اول، زنان توانستند با مبارزات خود و دستیابی به برابریهایی در زمینههای حقوقی و اجتماعی نیروی خود را برای مبارزه در عرصههای اقتصادی آزاد سازند. موضوع مهم دوم، در این کشورها کارگران سابقهای طولانی در مبارزه متشکل و سازمانیافته دارند. این دو موضوع راه را برای زنان و مبارزات متشکل آنها آسانتر کرده است. به طوری که اکنون تعدادی از زنان جزء رهبران سندیکاها و اتحادیهها هستند. به طور نمونه بلانکا والسکووز (Blanca Velásquez) یكی از زنان فعال كارگری عضو (Worker Support Centre - CAT) مکزیک است که برای شرایط کار و دستمزد زنان تلاشهای بسیاری کرده است. در حالی که در کشورهای ایران، ترکیه و خاورمیانه موقعیت زنان از نظر حقوقی، اجتماعی و مبارزات متشکل و سازمانیافته فاصله زیادی با آمریکای لاتین دارند.
نگاهی به وضعیت اقتصادی زنان
برای نشان دادن وضعیت اقتصادی زنان، تبعیضها، نابرابریها، درجه استثمار بیشتر و به طور کلی فقر و تهیدستی آنها دو فاکتور دستمزد کمتر و نرخ بیکاری بالاتر آنها در نقاط مختلف جهان مورد بررسی قرار گرفته است.
پدیده زنان کارتون خواب که در چند سال اخیر رو به افزایش است دلایل اجتماعی بسیاری میتواند داشته باشد ولی بیکاری، فقر و تنگدستی دلیل اصلی و ریشهای این پدیده است.
به گزارش اسنا و مرکز خدمات اجتماعی سازمان رفاه و مشارکت اجتماعی ایران: ١٥تا ٢٠ درصد کارتنخوابها زن هستند و ٨٠% بیخانمانها شهرستانی هستند.(٨)
جنبش زنان دیدگاهها و نظرگاهها
جنبش زنان، وضعیت و جایگاه آن در عرصه مبارزاتی را نمیتوان به طور مجرد و بدون ارتباط با موقعیت جنبشهای کارگری، دانشجویی، جوانان و معلمان و به ویژه آهنگ مبارزه طبقاتی مورد ارزیابی قرار داد. تمام این جنبشها با مشکلات، ضعفها و نارساییهای کم و بیش یکسان روبرو هستند. تجربه مبارزاتی در سالهای ٥٧ و ٨٨ و همچنین مبارزات سال ٢٠١١ در کشورهای خاورمیانه به خصوص مصر و تونس با دیکتاتوری و سرکوب وحشیانه در این کشورها، مبارزه برای ”آزادی“ را عینیتر، ملموستر و قابل درکتر کرده است. در حالی که ”آزادی زنان“ که تنها معیار آزادی و آزادیهای دموکراتیک در یک جامعه است هنوز به محور مبارزاتی اکثریت مردم تبدیل نشده است. فراتر از این با وجود این که در رژیم جمهوری اسلامی هر دو فاکتور استثمار و ستم بر زنان عریانتر، شدیدتر و غیرانسانیتر در تمامی عرصهها عمل میکند ولی چرا ”آزادی و برابری“ هنوز به یک تم و موضوع مبارزاتی فراگیر برای تمام اقشار و طبقات اجتماعی تبدیل نشده است؟ مشکلاتی که جنبش زنان در مبارزه برای دستیابی به ”آزادی و برابری“ با آن روبرو است کدامند؟ از بین دلایل میتوان به سه فاکتور اصلی و مهم اشاره کرد.
مذهب و دستگاه مذهب در طول تاریخ و هماکنون چه به طور مستقیم و یا غیرمستقیم در قدرت سیاسی نقش داشته و دارد. مذهب ارگانی که تبعیض، نابرابری و سرکوب جنسیتی جزء هویت ایدئولوژیکی و بنیادین آن است و بر آن تاکید دارد.
نظام سرمایهداری با بهرهکشی و استثمار بیشتر از نیروی کار ارزان زنان و انباشت سرمایه در ادامه سیاستهای نابرابرانه و تبعیضآمیز دخالت مستقیم و پافشاری دارد.
رژیمهای دیکتاتوری و دیکتاتورها از تبعیض و نابرابریهای جنیستی برای پائین نگهداشتن سطح آگاهی، جداسازی و متفرق کردن نیروی مبارزاتی استفاده میکنند.
تقریبا در تمام کشورهای جهان سوم، ایران و منطقه خاورمیانه هر سه فاکتور نامبرده (مذهب، سرمایهداری و دیکتاتوری) با سابقهای طولانی به طور سیستماتیک و ارگانیک عمل میکنند. از آن جایی که مذهب در ساختار اجتماعی و فرهنگی مردم جامعه ریشه تاریخی دارد، تبعیضها، نابرابریها، زنستیزی و به طور کلی ستم بر زنان که بیشتر ریشه مذهبی دارند بطور ناخودآگاه و پنهانی به بخشی از ایدهها، باورها و ایدئولوژی عمومی اکثریت مردم تبدیل و تثبت شده است. انقلاب سال ٥٧ و قدرت گرفتن گروههای اسلامی در مصر و تونس پس از سرنگونی دیکتاتورها این موضوع را کاملا اثبات میکند. از طرف دیگر، مکانیزمهای پیچیده تبعیضآمیز و نابرابر سرمایهداری و رابطه آن با رژیمهای دیکتاتوری و سرکوبگر باعث شده است تا مبارزه برای ”آزادی“ تنها با سرنگونی دیکتاتورها مفهوم پیدا کند. در این مبارزات معمولا مفهوم و تعریف روشن، شفاف و عمیقی از ”آزادی“ وجود ندارد و رابطه آن با جایگاه و موقعیت اجتماعی زنان هم شناخته شده نیست. به همین دلیل هم مذهب و مذهبیون به راحتی بر فراز مبارزات ازادیخواهانه مردم قرار میگیرند.
رفرمیسم در جستجوی قدرتهای امپریالیستی
رفرمیسم به عنوان یک دیدگاه و تفکر سیاسی و طبقاتی که رفرم را استراتژی سیاسی و برنامهای خود میداند، هر گونه تغیر و تحول (اقصادی، سیاسی و اجتماعی) را در سطح بالاییها جستجو میکند و به مبارزه پایینها برای دستیابی به خواستها و تغیر بنیادین شرایط باوری ندارد. رفرمیسم در هراس از رادیکالیسم، انقلاب و قدرت پایینیها همیشه به دنبال شیوهها، راهکارها و سیاستهای آشتیجویانه، کاسبکارانه، و در نهایت تعدیل مبارزه و تضادها است. در ایران، حزب توده و فدائیان اکثریت نمونههای کلاسیک جریانهای رفرمیست هستند که بررسی سیاستهای رفرمیستی آنها در چارچوب این مطلب نیست. ولی این دو جریان را میتوان به عنوان دو نمونه یا دو الگو از رفرمیسم نام برد. بررسی جنبش زنان در دو دهه اخیر نشان میدهد که متاسفانه دیدگاه و سیاستهای رفرمیستی کمپین ١ میلیون امضاء و مدرسه فمینیستی در ایران و خارج از کشور بر جنبش زنان غالب است.
این دیدگاه که هیچگاه وضعیت و شرایط اقتصادی، بیکاری، فقر، تنگدستی و به طورکلی استثمار وحشیانه زنان در برنامه و فعالیت آنها هیچ جایی نداشته، سیاست رایزنی در بین اصلاحطلبان اسلامی را به عنوان تنها شیوه مبارزاتی و فعالیت برای تغییر بعضی از قوانین اسلامی انتخاب کردند. پس از سرکوب وحشیانه خیزش گسترده مردم به ویژه جوانان در سال ٨٨ و شکست و ناامیدی رفرمیستها در به قدرت رسیدن اصلاحطلبان اسلامی و از طرف دیگر با مشاهده تغیر و تحولات در اوضاع سیاسی منطقه خاورمیانه به خصوص دخالت نظامی ناتو در سرنگونی قذافی، دیکتاتور لیبی در سال ٢٠١٠ ، همچنین با توجه به تهدیدهای نظامی هر چند احتمال آن ضعیف است و تحریمهای اقتصادی سرمایهداری جهانی، رفرمیستهای جنبش زنان ادامه سیاستهای خود را در سطح بینالمللی و به طور مشخص امپریالستها جستجو میکنند.
نوشین احمدی خراسانی یکی از فعالین و تئوریسنهای کمپین ١ میلیون امضاء در مطلب اخیر خود تحت عنوان (جنبشهای اجتماعی، مداخله نظامی و گفتمان ”امپرياليسم“)(٩) با صراحت و با گفتمانی کاملا تئوریزه شده پایان مبارزات ضد امپریالیستی، ضد سرمایهداری و در حقیقت پایان مبارزه طبقاتی را اعلام میکند. در این مطلب او این تئوری را تدوین کند که با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد اکنون دوران ایدئولوژی زدایی است و ضدیت با امپریالیسم آمریکا و سرمایهداری دیگر کارکردش را از دست داده. بنا بر این باید از امکانات و فرصتها استفاده کرد.
از آن جایی که رفرمیسم همیشه و بر اساس پرنسیپ، سیاست خود را بر اساس تغیر و تحولات در قدرتها و بالاییها تدوین میکند، مبارزه ایدئولوژیک را محدود به دو بلوک قدرت دوران جنگ سرد ارزیابی میکند و تودههای مردم و جنبشهای آنها را فاقد ایدهها، باورها و اساسا ایدئولوژی و در نتیجه ناتوان و فاقد قدرت مبارزاتی میداند. در حالی که پس از فروپاشی دو بلوک قدرت، که بدون تردید بر اساس منافع اقتصادی، سیاسی و تقسیم جهان رو در روی هم قرار گرفته بودند، با جهانی شدن سرمایه و افتصاد نئولیبرالی، امروز تنها قطبهای قدرت تغیر کردهاند. قطبهائی که مانند همیشه امپریالیسم آمریکا در راس آن، و این بار اتحادیه اروپا، ژاپن و چین شکل جدیدی از قدرت سرمایه و سرمایهداری جهانی را تشکیل میدهند. ولی خارج از تغییر و یا چرخش بلوکهای قدرت جهانی آن چه که نه تنها در دوران جنگ سرد بلکه هم اکنون در سراسر جهان تغیر نکرده و ادامه دارد مبارزه طبقاتی است، مبارزات کارگران، مزدبگیران، تهیدستان و زنان برای تغیر بنیادین شرایط زندگی معیشتی که مستقل از بلوکهای قدرت ادامه دارد.
مبارزات مزدبگیران، بیکاران، تهیدستان و زنان که فقر و درماندگی آنها بیش از هر زمان دیگری است در کشورهای اسپانیا، پرتغال، فرانسه، ایتالیا، انگلیس، ایرلند و به ویژه یونان که تا امروز ( ٢٥بهمن) ٦ اعتصاب عمومی را هدایت کردهاند به سادگی ثابت میکند که تضاد ایدئولوژیک و طبقاتی حتی در ثروتمندترین کشورهای جهان که مزدبگیران معمولا مرفهتر هستند نه تنها کارکردش را از دست نداده بلکه آهنگ و شدت بیسابقهای یافته است. مبارزهای که امروز در اروپا، آمریکا و کشورهای خاورمیانه در جریان است هیچ تعریف و مفهومی غیر از مبارزه بین کار و سرمایه ندارد. با وجود کمونیستزدایی (به قول ایشان ایدئولوژی زدائی) پس از فروپاشی دیوار برلین، باز گشت به ایدههای مارکس و حقانیت علمی نظرات او امروز بیش از هر زمان دیگری در سراسر جهان و در وال استریت، قلب سرمایهداری جهانی مطرح است.
اساسا جنبشهای اجتماعی محصول عینی شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، نابرابریها و بیعدالتیهایی هستند که مبارزه برای تغییر این شرایط را ضرورتی حیاتی و اجتنابناپذیر کرده است. از آن گذشته در همین دوران بعضی از جنبشهای اجتماعی و سیاسی در سطح جهانی سازماندهی میشوند که مبارزه با امپریالیسم و سرمایهداری جز اصول و اهداف مبارزاتی آنها است. غیر از جنبشهای حفظ محیط زیست (اکولوژیستها) که سابقه طولانی مبارزاتی در اروپا دارند، جنبشهای ضد G8،G20 ، جنبش ضد جنگ عراق در اروپا در سال ٢٠٠٣ و اخیرا جنبشهای ضد سرمایهداری در آمریکا، کانادا، اروپا و آمریکای لاتین نمونههایی از سازماندهی جنبشهای اجتماعی و سیاسی جهانی با اهدافی مشخص هستند.
احمدی خراسانی برای اثبات نظر خود در مورد ایدئولوژیزدایی و در حقیقت پایان مبارزه به ارتجاعیترین جریانهای منطقه، حزبالله لبنان، حماس و شیعیان بحرین که از امکانات جمهوری اسلامی استفاده میکنند اشاره میکند. از آنجایی که احمدی خراسانی تنها به دنبال امکانات و فرصتها به هر قیمتی است، فراموش میکند که تمام گروههایی را که نام بردند جریانهای ایدئولوژیک و ضد اسرائیلی هستند و همه این جریانها ارتجاعی اسلامی دقیقا با گرفتن امکانات از جمهوری اسلامی در راستای سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه حرکت کرده و میکنند. مثلا سوریه که از نفت ارزان و حمایتهای سیاسی ایران برخوردار است، در ازاء آن راه ورود اسلحه برای حزبالله را تامین و از سیاستهای حزبالله در منطقه حمایت کند.
واقعیت این است که تمام بلوکبندیها و صفآراییها در سطح جهانی و منطقهای تنها و تنها در چارچوب منافع سیاسی و اقتصادی معنی پیدا میکنند و استفاده از امکانات هم بر همین راستا امکانپذیر است. از اینها گذشته، علت وجودی جنبشهای اجتماعی و سیاسی وضعیت و شرایطی است که همین قدرتهای بزرگ امپریالیستی به مردم تحمیل کردهاند. جنگها، حمله و اشغال نظامی (یوگسلاوی، عراق و افغانستان در دو دهه اخیر) مافیاهای فروش اسلحه و مواد مخدر، دیکتاتورها، رژیمهای اسلامی، تحریمهای اقتصادی، بیکاری، فقر، تنگدستی، گرسنگی، و بسیاری دیگر از رنجهای مردم را قدرتهای سرمایهداری برای ٩٠% مردم جهان به وجود آوردهاند. بنا بر این بهتر است که عطایشان را به لقایشان بخشید.
چپ اکونومیستی، مشکل دیدگاهی و مبارزاتی
در مورد جنبش زنان نظرات گروهها و افراد چپی که ظاهری رادیکال دارند را میتوان از چند زاویه مورد بررسی قرار داد.
این گروه از چپ تفاوتی بین استثمار و ستم قائل نیست و برای این دو پدیده یک تعریف دارد و آنها را در یک کفه ترازو قرار میدهد. در حالی که استثمار محصول ساختاری روابط و مناسبات تولیدی سرمایهداری است و منشاء کاملا طبقاتی دارد. در نظام سرمایهداری زنان و مردان هر دو استثمار میشوند، ولی درجه استثمار زنان بیشتر است زیرا آنها به ازاء کار برابر و شرایط برابر دستمزدی کمتر از مردان دریافت میکنند. اما ستم بر زنان سابقه و ریشهای تاریخیتر دارد و به روابط و مناسبات اجتماعی پدرسالارانه که زن و کودک مانند اشیاء جزء املاک و ملک خصوصی مرد، رئیس و سرپرست خانواده محسوب میشوند باید مورد بررسی قرار گیرد. هیچکدام از پدیدههای ازدواج اجباری، محرومیت از تحصیل و مدرسه، حجاب اجباری، انواع خشونتها فیزیکی، روحی و روانی، قتلهای ناموسی، تقسیم نابرابر سهم ارث و دهها مورد دیگر از این نوع ریشه و منشاء طبقاتی ندارند. این تبعیضها و ستمها سابقهای تاریخی و طولانیتر از تشکیل فرماسیون سرمایهداری و تضاد بین کار و سرمایه دارند. ستم بر زنان در بین طبقه کارگر و زحمتکشان به مراتب بیشتر و غیرانسانیتر از طبقه بورژوازی اعمال میشود. زیرا بسیاری از مسائل اجتماعی، فرهنگی و مذهبی که هنوز برای کارگران و زحمتکشان غیر قابل قبول، یا حتی تابو و مقدس هستند برای بورژوازی کاملا حل شدهاند. به طور نمونه قتلهای ناموسی که بیشتر دختران جوان قربانی آن هستند در طبقه بورژوازی یا وجود ندارند و یا از نظر آماری اساسا قابل مقایسه نیستند.
موضوع دیگر که بیشتر در گفتمان این دسته از فعالین چپ دیده میشود و به عنوان نظری رادیکال و انقلابی توجه بعضی از فعالین سیاسی و زنان را جلب میکند، تشکلهای مستقل زنان کارگر است. ظاهرا این نظر بیشتر در مقابل رفرمیسم و سیاستهای رفرمیستها مطرح شده است. در حقیقت این نظر جداسازی جنیستی کارگران را که همه نیروهای چپ و مترقی سالها است با هر نوع جداسازی جنسیتی مبارزه میکنند تبلیغ میکند. درست است که محیطهای کارگری مردانه است و معمولا شرایط زنان کارگر اسفبارتر است و خواستهای آنها زیر پوشش محیط مردانه کارگری پنهان میشود و تنها سالی یک بار به مناسبت اول ماه مه ”برابری زن و مرد“ در بیاینههای کارگری مطرح میشود. درست است که زنان کارگر هم به دلیل سختی کار و شرایط زندگی برای دستیابی به حق و حقوق خود کمتر فعال هستند، ولی زنان کارگر بخشی از طبقه کارگر هستند و تنها در درون جنبش کارگری و در تمامیت آن بدون تفکیک جنسیتی باید نقش طبقاتی خود را داشته باشند. این دیدگاه اکونومیستی و دلسوزانه مبارزات کارگری را به جداسازیهای جنسیتی میکشاند و جنبش طبقه کارگر را پراکندهتر میکند در حالی که مبارزه بر علیه استثمار سرمایهداری جنسیت نمیشناسد.
از دهه ٦٠ میلادی در کشورهای غربی و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین زنان با مبارزات خود به بعضی از حقوق سیاسی و اجتماعی دست یافتند، مبارزاتی که به جنبش مه ٦٨ معروف است و غیر از منطقه خاورمیانه به شکلها و در ابعاد مختلف تمام دنیا را در نوردید باعث شد تا زنان در این نواحی به بسیاری از خواستهای مبارزاتی خود دست یابند. آنها دیگر مجبور نیستند مانند زنان خاورمیانه و ایران برای حق جدایی، مسافرت بدون اجازه همسر یا رانندگی و بسیاری دیگر از ابتداییترین حقوق انسانی مبارزه کنند. زنان در این کشورها، خارج از جایگاه طبقاتی (کارگر و یا بورژوا) خارج از گرایشهای ایدئولوژیکی (مذهبی، سکولار یا کمونیست) به عنوان انسان و شهروندان برابر حقوق در جامعه و در برابر قانون رسمیت دارند. اکنون مبارزات زنان در این کشورها بیشتر در مورد خشونت بر زنان، حق سقط جنین و از همه مهمتر عیله تبعیضهای اقتصادی، فقر، تهیدستی و بهبود شرایط زندگی است. در نتیجه تفاوت سیاسی بزرگی بین مبارزات زنان در این مناطق با سایر مناطق دنیا به خصوص خاورمیانه دارد. در کشورهای خاورمیانه، ترکیه، پاکستان، افغانستان، ایران یا بعضی از کشورهای آفریقایی که مذهب و رژیمهای اسلامی در قدرت هستند، زنان نه به دلیل طبقاتی بلکه به خاطر جنسیت (زن بودن) از حقوق انسانی محروم هستند. به همین دلیل در خاورمیانه و ایران مبارزه زنان برای به رسمیت شناختن موجودیت انسانی خود و ”برابر حقوقی“ مبارزهای است فرا طبقاتی. بدون هیچ تردیدی این مبارزه در روند و جریان خود در نهایت با رهایی از استثمار سرمایه گره خورده است.
نظرات و طرح مسائلی مانند سنگسار بیشتر زنان زحتمکش و یا امکان مسافرت زنان بورژوا به خارج و استفاده از آزادیهای اروپایی، برای دفاع از زنان کارگر و زحمتکش سادهاندیشی و سادهنگری به مسائل پایهای در رابطه با حق و حقوق زنان است و این استدلالها مفهوم طبقاتی و سیاسی ندارند. بر عکس باید توجه داشت که هیچ زنی خارج از جایگاه طبقاتیاش نباید به دلیل رابطه شخصی و خصوصی به مجازات وحشیانه سنگسار محکوم شود. و باز هر زنی بدون در نظر گرفتن موقعیت طبقاتی خود باید آزادی حق انتخاب پوشش داشته باشد. اشتباه بزرگی است که حق و حقوقی که ابتدایی و انسانی هستند و باید برای دستیابی به آنها با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه کرد به عرصه طبقاتی مربوط کرد.
شرکت زنان در خیزش سال ٨٨ بیان صریح و مشخص نارضایتی شدید آنها از وضعیت موجود است. اما نکته مهم این است که زنان در این روزها ثابت کردند که آمادگی مبارزه برای تغیر وضعیت موجود حتی در شرایط سرکوب وحشیانه را دارند. ولی این پتانسیل مبارزاتی فاقد برنامه، سازماندهی و به طور کلی ساختمان لازم مبارزاتی است. مشکل تشکلیابی جنبش زنان بیش از سایر جنبشهای کارگری، دانشجویی، معلمان و حتی جوانان برجسته است که تنها به مسائل طبقاتی، صنفی و لایههای اجتماعی مربوط نمیشود بلکه آگاهی سیاسی، گرایشات مذهبی یا سکولار هم به این پراکندگی میافزایند. اما تجربه مارس سال ٥٨، و خرداد سال ٨٨ نشان میدهد که با وجود این پراکندگی، زنان به علت واقعیت شرایطی که در آن قرار گرفتهاند میتوانند به سرعت به کنشگران فعال صحنه سیاسی تبدیل شوند.
از آنجایی که جنبش زنان بخشی از جنبش انقلابی و سوسیالیسی است، به طوری که بدون حضور و مبارزات زنان هیچ انقلابی امکانپذیر نیست. بنا بر این بدون برنامه روشن و شفافی که رهایی زنان از ستم و استثمار را در راس مبارزات قرار دهد، نمیتوان از سوسیالیزم صحبت کرد و برای تدوین این برنامه تنها فعالین و تشکلهای زنان میتوانند نقش اصلی را داشته باشند.
با توجه به شرایطی موجود، برنامه کوتاهمدت، باید پاسخگوی خواستههای میلیونی زنان، مشکلات سیاسی، حقوقی، اجتماعی و انسانی آنها یعنی برابر حقوقی که به جدایی کامل مذهب از قدرت سیاسی یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در تمامیت آن گره خورده است مورد توجه قرار گیرد. بنا بر این تبلیغ سکولاریته و رابطه آن با آزادی، ”برابر حقوقی“ و رفع ستم بر زنان یکی از موضوعاتی است که طیف وسیعی از زنان و مردان را در بر میگیرد. پایان دادن به استثمار، بهرهکشی، فقر، تهیدستی، بیخانمانی و تمام نکبتهای نظام سرمایهداری و رفع هر گونه استثمار هم باید از همان ابتدای مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به روشنی و صراحت مطرح شود.
منابع:
2008
2009
2010
2011
Suisse
8- http://www.persian.rfi.fr/%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%86%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-20120113/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
9- http://news.gooya.com/politics/archives/2011/09/127621.php
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر