در ضرورت تغییر سیاست حمایت از جنبش کارگری - پیرامون قطعنامه اتحاد بین المللی... درباره تحریمها و جنگ

وحید صمدی: اخیرا "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران"، قطعنامه ای صادر کرده است که هدفش موضع گیری علیه سیاست های جنگی دولت آمریکا و دیگر دول مشترک المنافع او در جهان و محکوم نمودن سیاست تحریم اقتصادی ایران از سوی دولت های سرمایه داری و سازمان های بین المللی است. صدور این قطعنامه هر چند با تاخیر صورت گرفت، اما مایه خوشحالی است. در دنیایی که دخالت انسان دوستانه به معنای بمباران است و دفاع از حقوق مدنی زنان و کودکان و اعتراض به فقر و فلاکت به معنی تحریم اقتصادی، چنین بیانیه ای به خصوص با رویکردی طبقاتی، ضد سرمایه داری و سوسیالیستی، نمی تواند مایه مسرت نباشد.
با این همه قطعنامه "اتحاد" به تنهایی به انتظاری که از "اتحاد بین الملل" در رابطه با مبارزه طبقاتی و روند تحولات جاری در جهان می رود پاسخ نمی دهد. قطعنامه "اتحاد" سوالاتی را در ذهن خواننده ای که به این نهاد به عنوان جریانی مدافع استقلال طبقاتی کارگران می نگرد، ایجاد می کند و تناقضاتی را در رابطه با نظر و عمل اتحاد آشکار می سازد که به راحتی نمی توان از آن گذشت. نادیده گرفتن این تناقضات در مورد جریانی که مدعی دفاع از استقلال طبقاتی کارگران است و سابقه روشنی هم در این ارتباط داشته است می تواند خسارات زیادی به خود این جریان و مبارزه طبقاتی وارد آورد. روشن کردن این تناقضات و پاسخ به این سوالات به خصوص در دوران حاضر از اهمیت زیادی برخوردار است و می تواند به شفافیت بخشیدن به مواضع طبقاتی و ترسیم سیاستی کمونیستی کمک کند. به علاوه وقتی که ضدامپریالیست دیروز در کنار بخشی از حکومتی های سابق که در لژ خارج از کشور نشسته اند برای تحریم و احتمالا حمله لابی گری می کنند و در همان حال کسی مانند اکبر گنجی بیانیه مخالفت با جنگ و تحریم صادر می نماید، وجود چنین قطعنامه هایی به تنهایی نمی توانند بیانگر موضعی روشن و طبقاتی باشند. اما شاید پیش از پرداختن به این مسئله و به عنوان مقدمه، لازم باشد که به این دنیای تراژیک نظری بیافکنیم شاید که قادر باشیم از دل همین تراژدی، چشم انداز شانس ها و امیدهای آینده را بازشناسیم.
واقعیت این است که در دورانی پر از آشفتگی بسر می بریم. دنیایی که در آن دموکراسی اسم رمزی برای تقسیم مجدد جهان، جامعه مدنی یعنی زیر گرفتن مبارزه طبقاتی، حمایت از مبارزات مردم یعنی تقویت راست ترین و ارتجاعی تری آلترناتیوهای ممکن و مخالفت با دیکتاتورها یعنی نابودسازی زیر ساخت های اقتصادی و شرایط زیست انسان ها. در این دنیای رمزها، نقش احزاب، جریانات و روشنفکران به سرعت عوض می شود، مفاهیم و اعمال معانی دیگری می یابند و صف بندی ها تغییر می کنند. و کسانی که تا دیروز سایه آمریکا را با تیر میزدند(البته فقط سایه اش را)، امروز با افتخار، در کنار آمریکا به مبارزات نجات بخش مبادرت می ورزند.
در این صحنه رنگارنگ از اسکارها و هنرپیشگان و خوانندگان و خدایگان، کارگران یونان علیه گرسنگی و فقر و ریاضت تظاهرات می کنند و هم طبقه ای هایشان در اتحادیه های کارگری اروپا از اعتصابی چند ساعته یا حتی برگزاری یک شب همبستگی در حمایت از آنان و اعتراض به دولت هایشان به خاطر تحمیل این شرایط دریغ می ورزند. شاید از نظر آنان منطقی باشد که هزینه نجات بانکداران ورشکسته را باید کارگران یونان با کمی خودداری از اسراف پرداخت کنند، و با اندکی انفاق بانکداران بیچاره را تحت حمایت خویش قرار دهند!
در این دنیای نا امن وقتی هنرپیشه ای برای پیدا کردن جایی و یافتن موقعیتی و یا حتی نشان دادن اعتراضی با پیکر برهنه اش جلوی دوربینی لخت می شود، دهها تفسیر و مقاله و تقبیح و حمایتنامه منتشر می شود و وقتی کارگران مصر، قانونی برای تعیین حداکثر درآمد مطالبه می کنند که می تواند منطق کل سیستم ناعادلانه موجود را به زیر سوال ببرد، دریغ از توجهی ناقابل و یا ندایی، حتی از سوی اتحادیه ها و کنفرانس های کارگری. اتحادیه هایی که بیشتر به اقدامات دولت هایشان برای صدور دموکراسی و جمع کردن بساط انقلاب با کمک "البرادعی" و یا "اخوان المسلمین" چشم دوخته اند تا اتحاد طبقاتی و تقویت یک مطالبه رادیکال. "
وارونگی این روزگار در رابطه با ایران ومجامع ایرانی برجسته تر است. جایزه حقوق بشر را کسی می گیرد(اکبر گنجی و دوستانش) که حداقل یک دهه در سرکوب مردم کشورش مشارکت داشته و در همان حال در فیس بوک علیه نسلی اعلام جرم می کنند که قربانی اعدام، شکنجه و سرکوب بوده و عمری برای آزادی و عدالت مبارزه کرده است(**). باور کنید باید به زودی شاهد اعطای جایزه دفاع از حقوق کارگران هم به کسی باشیم که ضمن دفاع از حق کارگران برای تشکل، تلاش زیادی کرده است تا کارگران عراق و سوریه و یا ایران را با گذار از دیکتاتوری به دموکراسی در کشورشان همراه کند و دراین راه از هیچ همکاری ای با نهادهای جهانی دریغ نورزیده است.
راستی ریشه این همه آشفتگی و پارادوکس در کجاست؟ حتما ویدئو کلیپی را دیده اید که در آن دانشجویی درجمع دانشگاهیانی که برای پرسش و پاسخ از رییس جمهور در بهار 1388 جمع شده اند، احمدی نژاد را با این اتهام مورد خطاب قرار می دهد که: "مگر لیبرالیسم و بازار آزاد چه بدی دارد که شما این همه از فقرا و مخالفت با آقازاده ها دم می زنید؟! مگر نمی دانید که سوسیالیسم با فروپاشی بلوک شرق مرده است؟!"
و در همان حال و هنوز کارگران زیادی در ایران سردرگمند که چگونه است که احمدی نژاد عدالت خواه شده و منفردین و سازمان های به اصطلاح چپ چمباتمه زده اند تا چگونگی پاسخ توده ها به فراخوان شورای هماهنگی سبز امید را مشاهده کنند! در این دنیای تراژیک معلوم نیست که باید بر این صحنه گریست و یا خندید؟
دوره می کنیم، شب را و روز را... هنوز را
حتما خوانده و شنیده اید که: حمله نظامی ناتو به لیبی با مجوز سازمان ملل متحد و پول قطر صورت گرفت ودر صورت عدم موفقیت ناتو در حمله به سوریه همان ماموریت را باید «ارتش آزاد سوریه» به عهده بگیرد. همچنان که به عهده هم گرفته است. ارتشی که با حدت و سرعت تمام توسط آمریکا و اقمارش در حال تجهیز و تسلیح است. جالب است بدانیم که طبق گزارش مجله "سیاست خارجی" که در آمریکا منتشر می شود: "۶۰۰ نفر «جندالله» وابسته به القاعده لیبی به رهبری عبدالحکیم بالحاج به این ارتش پیوسته اند و بر اساس ادعای خوزه ماریو ازنار، نخست وزیر سابق اسپانیا بالحاج به سازماندهی عملیات تروریستی ۱۱ مارس سال ۲۰۰۴ مادرید متهم است. المهدی هتاری لیبیائی که تا قبل از پیوستن به «القاعده»، در ایرلند اقامت داشت، در میان برخی گروه های شبه نظامی در سوریه در نزدیکی مرز ترکیه دیده شده است. وی، فرمانده تیم طرابلس بود و در شورای طرابلس فرد شماره دو بعد از بالحاج بحساب می آمد. هتاری، پس از استعفا در لیبی، اعلام کرد که می خواهد به سر زندگی خود در ایرلند باز گردد ولی از ترکیه سر در آورد و از آنجا نیز در رأس یک گروه شبه نظامی به اراضی سوریه وارد شد. تری میسان می نویسد که هتاری وابسته به گروه مبارزان مسلمان لیبی می باشد که رسما در لیست سازمانهای تروریستی آمریکا قرار دارد."
البته این گزارش و گزارش هایی از این دست را نمی توان در مدیای عمومی و رسمی و بسیاری از تلویزیون های جهان رویت کرد. ولی همین اندک نشان می دهد که چه وحدت منحوسی میان عناصر ظاهرا ناهمخوان ولی هماهنگ در امر منکوب کردن جنبش های طبقاتی در جریان است. وحدتی که هدف آن تخریب روند تکامل مبارزه طبقاتی در آن کشورهاست. مبارزه ای که با بروز بحران سرمایه داری و با الهام از تحولات در تونس و مصر شدت گرفت و به شبحی ترسناک برای سرمایه جهانی تبدیل شد. این شبح را باید هرچه زودتر به کمک نیروهای واکنش سریع سرمایه -اعم از ناتو، القاعده، حزب الله یا اخوان و یا انقلابات رنگین- دوباره به اعماق بازگرداند.
****
این تعارضات از کجا ناشی می شوند؟
کارل پوپر با عینکی که برچشم داشت، قادر به دیدن جمع اضداد و تناقضاتی که در آن واحد در دل پدیده ها در کشاکشند، نبود. فقط بازار آزاد را می دید و اختلافات و مشکلات جزیی و تقابلات عینی را، که تازه آن ها هم در یک کل واحد قابل جمع نیستند. از دید او این تقابلات و اختلافات نیز با آزمون و خطا و اندکی اصلاح؛ و حذف تعدادی دیکتاتور و توتالیتر و کمونیست قابل حل بودند.
چه دنیای شیرینی می داشتند تراست ها و سیاستمداران و نظریه پردازان و فلاسفه خلف کارل پوپر اگر وی درست گفته بود و اگر مارکس به شناخت ماهیت مناسبات سرمایه داری و تضادهای درونی آن پی نبرده بود و به جای تفسیر جهان به تغییر آن فکر نکرده بود و... و چه جالب می شد اگر بحران و جنگ، تقابل تمدن ها، مسئله ریاضت اقتصادی و کشمکش های طبقاتی همگی نمودهایی از یک واقعیت بنیادین نبودند و دیسکورس های زمان، "دموکراسی و حقوق بشر"، "اسلام سیاسی و جامعه انسانی" و "سنت و مدرنیسم"، تضاد های درونی سرمایه را بازتاب نمی دادند. در آن صورت می شد با حمله ای سریع به عراق یا لیبی و با مداخله ای جزیی در سوریه و ایران و با کشته شدن چند میلیون کودک در اثر تحریم و با تحمیل صرفه جویی بیشتر به کارگران، همه مشکلات را حل کرد و بدین ترتیب بازار آزاد، با خدایگانش، با زندگی لوکسش و با حوری های بهشتیش برای سرمایه داران امن می ماند و نالایقان ریاضت کش! به نظاره این همه قانع می شدند و باوحشیگری، تمدن مدرن را آشفته نمیکردند.
چه اتفاقی افتاده است؟
با وجود این از ویژگی های شرایط حاضر نباید غافل بود. تغییر مختصات سیاسی جهان معاصر در طول دو سه سال اخیر آنچنان شتابناک بوده که به برجسته شدن و ظهور پارادوکس هایی در سیاست و مبارزه طبقاتی انجامیده که قبلا تا این اندازه بارز نبودند. بحران سرمایه داری باعث تشدید تلاش قطب های سرمایه برای تقسیم مجدد جهان و دسترسی به منابع، بازارها و نیروی کار ارزان شده و رقابت در این زمینه را شدت بخشیده است. در کنار این مجموعه باید خطر ظهور بلوک های سرمایه داری رقیب در خاورمیانه و آمریکای لاتین و فوریت برخورد با رژیم های نامطلوب -همچون جمهوری اسلامی در ایران، رژیم اسد در سوریه و چاوز در ونزوئلا- را نیز افزود. روسیه هم در صف انتظار است. به علاوه برای تبیین این تغییر مختصات، باید به طرح های دیرپای آمریکا و قدرت های سرمایه داری جهت تجدید آرایش سیاسی و نظامی خاورمیانه و اهداف منطقه ای آن ها هم اشاره کرد.
از مولفه های مهم دیگری که توجه بدان برای تبیین تحولات جاری از اهمیت بسزایی برخوردار است، رشد اعتراضات و قیام هایی در گوشه و کنار جهان است که می تواند به بروز انقلاباتی طبقاتی، ضد سرمایه داری و سوسیالیستی بیانجامد و فصل دیگری از عروج رویکرد چپ در جهان معاصر را رقم بزند. شبحی که کل دستگاه ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی سرمایه را به حرکت و مقابله برانگیخته است.
از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که بدون درک سیاست های کلان بین المللی، اصلا دور از انتظار نیست که جریانی سیاسی هر چند به ظاهر سوسیالیست، رادیکال، چپ و کارگری، به نام دفاع از دموکراسی و حقوق بشر به بازیچه قدرت ها و به نام دفاع از کارگران، به ملعبه ضرورت های توسعه سرمایه بدل شود. امروزه بسیاری از مفاهیم، سازمان ها، کنفرانس ها، حمایت ها و ادعاها برای پیشبرد طرح ها و پروژه های بزرگتری است که اگر دقت نکنیم ممکن است به آلت بی اراده و عمله بی جیره و مواجبی برای پیشبرد آن ها تبدیل شویم.
بعد از این مقدمه نسبتا طولانی و با توجه به آنچه گفته شد به موضوع اصلی مقاله حاضر برگردیم.
ضرورت تغییر در سیاست های حمایتی
فعل و انفعالات جهانی و تهاجمی بودن موضع بخش های مختلف سرمایه از یک سو و اوج گیری مبارزات طبقاتی از سوی دیگر به تقابل دو صف اصلی طبقاتی در جهان امروز چهره بارزتری بخشیده و ضرورت شفافیت در موضع گیری سیاسی و پراتیک طبقاتی را بیش از هر زمان دیگری برجسته کرده است. در صف بندی های جهانی حاضر، توجه به جایگاه نهادها، اتحادیه ها و کنفرانس ها و زیر ذره بین گذاشتن آنها، شرط اجتناب ناپذیر همکاری متقابل با هر جریان ویا حضور در هر کنفرانس و جلب حمایت هر نهادی است. به عبارت دیگر موقعیت به شدت سیاسی است و کسی خارج از گود نیست، همه به نوعی درگیرند و تماشاچی ای وجود ندارد. اگر اغراق نباشد هیچ آکسیونی، هیچ نشست و کنفرانسی و هیچ فعالیتی در عرصه دفاع از حقوق بشر یا حقوق مدنی زنان، کودکان یا زندانیان و یا کارگران و به تبع آن هیچ فعالیت سیاسی ای –(به خصوص اگر در ابعاد بین المللی برگزار شود)- نمی تواند بدون روشن کردن نسبی جایگاه عملی و جهت گیری اش در ارتباط با این مسائل کلان، مدعی رادیکالیسم طبقاتی باشد.
امروزه روز سوالات زیادی به ذهن هجوم می آورند که نمی توان آن ها را بی پاسخ گذاشت.
اتحادیه ای که به سیاست صرفه جویی در کشور خود معترض است ولی درجریان خانه خراب کردن کارگران یونان سکوت اختیار کرده است، چرا باید و -چگونه می تواند- از کارگران ایران و سوریه حمایت کند؟ آیا خون کارگران سوریه از کارگران یونان رنگین تر است؟
و آیا اگر کارگران آلمان یا فرانسه اعتصابی را سازمان می دادند و خواهان عدم دخالت در مصر، لیبی یا سوریه می شدند، دست دولت هایشان آنقدر باز می بود که روند انقلابات را در منطقه لگدمال کنند، به تقویت ارتجاعی ترین آلترناتیوها در تونس و مصر بپردازند و منطقه را به آتش و هرج مرج بکشند؟ آیا اتحادیه کارگری یا نهادی که از کنار حیاتی ترین مسائل، همچون تحمیل جنگ، مداخلات انسان دوستانه!! و یا تهاجم دولت و سرمایه داران کشورش به سطح زندگی کارگران یونان و پرتغال و اسپانیا بی تفاوت می گذرد، نهاد قابل اعتمادی برای جلب حمایت از یک کارگر زندانی در ایران است؟ آیا نهادی که از قتل عام هزاران زن و کودک و کارگر و شهروند عادی غمی به دل راه نمی دهد می تواند نگران حال یک کارگر زندانی باشد؟
6 یا 7 سال پیش فعالین و نهادهای کارگری ایران شناخته شده نبودند و مراجعه به اتحادیه ها و برگزاری آکسیون ها در خارج از کشور می توانست نقش مهمی در رساندن صدای جنبش کارگری ایران به جهان داشته باشد. در آن زمان معرفی هر فعال کارگری که تحت تعقیب و یا در زندان بود می توانست او را از خطر اعدام و حذف فیزیکی نجات دهد و به افزایش پتانسیل مبارزه طبقاتی در داخل کشور کمک کند. وظیفه ای که "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران" و دیگر نهادهای حمایتی در حد توانشان به انجام رساندند. در حال حاضر جنبش کارگری ایران خود، کانال هایی برای خبر رسانی و تماس با نهادها و اتحادیه ها دارد و بخشی از مدیای سرمایه داری در ایران و جهان نیز که به همراهی جنبش کارگری ایران با پروژه های دموکراسی خواهی و سبز و امثالهم دل بسته اند خود در راستای حمایت و جلب حمایت از جنبش کارگری فعالند.
در حال حاضر معنای تلاش برای جلب حمایت اتحادیه سراسری کارگران آلمان "د-گ- ب" یا اتحادیه مشابهی در کانادا و سوئد و اتریش همان که چهار سال پیش بود نیست. مراجعه به "آی تی یو سی" یا "آی ال او" و جمع شدن جلوی فلان سازمان حقوق بشری برای دفاع از کارگران ایران ممکن است نتیجه معکوس بدهد و فعالیتی که چند سال پیش با جلب حمایت سازمان ها و نهادهای بین المللی و حقوق بشر و یا اتحادیه های کارگری می توانست به تکامل مبارزات طبقاتی در ایران و ایجاد تشکل های مستقل کمک کند ممکن است در شرایط حاضر فاجعه بار باشد و به تقویت بیشتر هژمونی و اقتدار سیاسی و ایدئولوژیک بورژوازی در ایران و سطح جهان بیانجامد. امروز دیگر نمی توان به حمایت یک مرکز، کنفرانس یا اتحادیه کارگری دلخوش بود و به جایگاه آن ها در صف بندی بین المللی و به اهداف پنهان حمایت ها توجهی نکرد. نمی توان به سازمان ملل و شعبه های آن و یا حتی اتحادیه ای متوسل شد که خود حمله نظامی و یا تحریم اقتصادی را تصویب می کند، به تدارک آن کمک می نماید و یا در برابر آن ساکت است. روند تحولات جهانی امروز آنچنان شتابناک است و هجوم سرمایه آنچنان بر شرایط زیست طبقه کارگر و مبارزاتش تاثیر مستقیم وگسترده دارد و اهمیت تقابل های طبقاتی در سطح جهان آنچنان حیاتی است که تغییر سیاست های حمایتی جریانات و فعالین راستین مدافع طبقه کارگر را ضروری کرده است. در این دوره از دگردیسی جهانی باید عطای برخی از نهادها را به لقایشان بخشید. در موارد دیگر، جلب حمایت ها متناسب با اینکه از چه نهاد و در چه سطحی صورت می گیرد باید منوط به موضع نسبی و جایگاه آن نهاد یا اتحادیه در برابر سیاست های کلان جهانی باشد. سکوت هر اتحادیه یا نهاد بین المللی، امروز به منزله همراهی با سیاست های حاکم است. با توجه جدی به این مسائل و اعمال آن ها در همکاری و یا جلب حمایت است که می توان فشار گرایشات چپ درون و حاشیه اتحادیه های کارگری را بر رهبری اتحادیه ها تقویت کرد و آنها را برای اتخاذ سیاستی روشن در برابر این فعل و انفعالات تحت فشار قرار داد و در صف بندی های جهانی، آن ها را اندکی به چپ متمایل ساخت. تقاضای انفعالی حمایت فعالین کارگری مصر، سوریه یا ایران از این نهادها بدون توجه به سیاست هایی که از سوی همین نهادهای جهانی، برای تخریب مبارزه طبقاتی در این کشورها در جریان است، تنها به تقویت آن سیاست ها خواهد انجامید.

طرح خواسته های مرکب به جای جلب حمایت های انفعالی
آیا جا ندارد که جریانی که مدعی دفاع از مبارزه طبقاتی است، همزمان با درخواست از اتحادیه های کارگری آلمان، فرانسه و یا استرالیا برای دفاع از رضا شهابی، خواهان محکوم نمودن تحریم و جنگ از سوی آن ها شود، علت عدم اعتراض موثر به تحمیل ریاضت به مردم یونان را جویا گردد و نظرشان را در مورد اعتصابات و اعتراضات صدها هزار نفری کارگران در جریان قیام در مصر ومطالبه قانون حداکثر درآمد سوال کند؟
آیا نمی توان خواسته های مرکبی را در برابر اتحادیه های کارگری گذاشت، خواسته هایی جدایی ناپذیر مانند:
-درخواست برای حمایت از فعالین کارگری ایران در کنار خواست اعتراض به حمله و تحریم. -خواست دفاع از حق تشکل کارگران در ایران به همراه مطالبه حمایت از طبقه کارگر مصر و اعتراض به دستکاری و تخریب روند مبارزه طبقاتی در آنجا. -حمایت از حق تشکل کارگران در ایران و همزمان اعتراض به سیاست ریاضتی علیه کارگران یونان. -طلب حمایت برای دفاع از حق اعتصاب در ایران در کنار اعتراض به دخالت دولت ها در انقلابات مصر و تونس و محکوم نمودن تعرض به لیبی.
خواسته هایی که به هم گره خورده و جدایی ناپذیرند. مطالبات مرکبی که در صورت طرح آنها به صورت سرگشاده به بیانیه هایی سازمانگر تبدیل خواهند شد.

پست چی همیشه دو بار زنگ نمی زند
بدیهی است که نمی توان از اتحادیه های زرد و راست، انتظار موضعی انقلابی داشت. شاید هم فشار به آنان نتیجه ای فوری و آشکار در وادار کردنشان به موضع گیری نداشته باشد. ولی با در نظر گرفتن شرایط جهانی مسلما به تقویت رادیکالیسم و رویکرد چپ در بدنه اتحادیه ها و به ایجاد همبستگی ای معنی دارتر کمک خواهد کرد. اگرچه تقویت رویکرد چپ تا پیش از جنبش نان و آزادی و خیزش های کارگری در کشورهای سرمایه داری غرب یک امر روتین و همیشگی بود، اما امروز این امر پیش شرط رابطه با اتحادیه ها و کلا جنبش کارگری جهانی است.
شاید وارد شدن به این عرصه با در نظر گرفتن موقعیت چپ در سه دهه گذشته تخیلی به نظر برسد. اما نقش خیزش نان و آزادی در مصر، تحرکات کارگری در نقاط مختلف جهان و رویش رادیکالیسم چپ در صحنه جهانی را نباید دست کم گرفت. کافی است به تعداد تظاهرات و اعتصابات و در گیری هایی که در همین یکی دو هفته فقط در اروپا صورت گرفته نگاه کنیم. باید اذعان داشت که چهره تاریخ می تواند دوباره تغییر کند. تردید نباید کرد.
*********
به "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران" و به نگرانی کسانی که به سرنوشتش علاقمندند بازگردیم.
در این دنیای وارونه، آنچه که می تواند قطعنامه "اتحاد" را از بیانیه یک جریان ناسیونالیست و یا موضع یک ضدکمونیست چماقدار سابق و لیبرال شده امروز متمایز کند، نه محکوم کردن حمله نظامی و تحریم اقتصادی و بکار بردن چند واژه سوسیالیستی، بلکه تفاوت جایگاه این دو جریان در صف بندی های طبقاتی است. صف بندی هایی که پس از بحران اقتصادی و به دنبال قیام های انقلابی در تونس و مصر ابعادی آشکارا جهانی به خود گرفته است.
مشاهدات ثابت کرده اند که انتشار بیانیه ضد جنگ به تنهایی -بدون تقابل طبقاتی عملی در برابر سیاست ها و پروژه های کلان بین المللی- نمی تواند در سر بزنگاه و در شرایط بحران مانع از قرارگیری یک جریان سیاسی در چارچوب پروژه های اردوی سرمایه گردد. پروژه هایی که در فرم های متفاوت پدیدار می شوند: حمله نظامی، تحریم اقتصادی، انواع مداخله جهت آلترناتیو سازی و یا حمایت از دموکراسی خواهی جنبش های دست راستی در برابر جنبش های طبقاتی و غیره.
متاسفانه اتحاد بین المللی نه تنها خود را با تغییر شرایط منطبق نکرده و آمادگی مقابله با چالش های جدید را ندارد بلکه گامهایی نیز به پس برداشته است. عقب نشینی ای که البته اتفاقی و خاص "اتحاد" نبوده، بلکه نتیجه به زیر رفتن جنبش مستقل کارگری و تضعیف آن در برابر رشد دموکراسی خواهی بورژوایی در ایران و ظهور جنبش سبز بوده است. امری که پریشانی و چرخش بیشتر به راست تمامیت چپ و حتی افت فعالیت های مدنی رادیکال، را به دنبال عروج مجدد اصلاح طلبان و ملی ها بعد از فطرت اوایل دهه 80 خورشیدی به همراه داشت(1).
قطعنامه اتحاد بین المللی.... و شرکت در کنفرانس استانبول
از پارادوکسیکال بودن این دنیا سخن گفتیم. میان اطلاعیه "اتحاد بین المللی" علیه جنگ و تحریم و محکوم نمودن سرمایه داری از یک طرف و شرکت این نهاد در کنفرانس لیبراستارت از طرف دیگر نیز می توان تناقضی جدی را مشاهده کرد.
اتحاد بین المللی در ماه نوامبر در کنفرانسی در استانبول شرکت کرد که لیبر استارت از برگزارکنندگان اصلی آن بود(2) و تعدادی از اتحادیه های کارگری و نهادهای حقوق بشر و تعدادی از نهادهای طالب دموکراسی در آن شرکت نمودند. حضور سولیداریتی سنتر نیز در این کنفرانس چشم گیر بود و در واقع با توجه به امکانات و توانایی هایش وزنه اصلی را در کنفرانس تشکیل می داد. اریک لی پایه گذار لیبراستارت و گرداننده اصلی کنفرانس که رابطه تنگاتنگی نیز با سولیداریتی سنتر دارد، در یکی از سخنرانی هایش می گوید:
" و سپاس مان را از سولیداریتی سنتر ابراز می كنم که نقش بسیار حیاتی در برگزاری این کنفرانس وهمچنین در متقاعد کردن نمایندگان جدید اتحادیه های مستقل دنیای عرب به استانبول داشتند ..."
وی در گزارشی در واقع به عنوان نتیجه کنفرانس می گوید: "در روز بعد از کنفرانس نیز هیات هایی از اتحادیه های کارگری عرب با نمایندگان "لیبراستارت" و "سولیداریتی سنتر آی اف ال- سی آی او" ملاقات کردند"(3). مسلما این تنها تماس و ارتباط سولیداریتی سنتر در جریان کنفرانس نبوده است. سولیداریتی سنتر با امکانات وسیعی که در اختیار دارد از این فرصت به بهترین وجهی برای به نظم کردن اتحادیه ها وبرقراری ارتباطات در جهت پیشبرد مقاصد آمریکا استفاده کرده است. سولیداریتی سنتر در این کنفرانس با امکانات وسیعی به لحاظ ترجمه و تماس با نمایندگان اتحادیه ها و نهادها ظاهر شده بود و اداره و مسئولیت مهمترین بخش کنفرانس یعنی تشکل های کارگری مصر، تونس، مراکش، الجزایر و اردن و عراق را نیز به عهده داشت. درواقع اگر تاکید کنیم که این کنفرانس اصولا در راستای پیشبرد مقاصد سولیداریتی سنتر تشکیل شده بود پر بیراه نگفته ایم.
اتحاد بین الملل در این کنفرانس در کنار جریانی قرار گرفت که چند سال پیش آن را به عنوان خطری جدی برای استقلال جنبش و تشکل های کارگری معرفی کرده و مهدی کوهستانی(4) را به اتهام همکاری با سولیداریتی سنتر از اتحاد اخراج نموده بود.
توجیه فعالین حاضر در کنفرانس استانبول و مدافعین شرکت در چنین کنفرانسی این است که اصولا باید در تجمعات بین المللی کارگری در جهان حضور یافت تا بتوان ضمن آشنایی و برقراری ارتباط، به آگاهی بخشی اقدام نمود. بر این اساس وجود یک نهاد بورژوایی نباید مانع شرکت در اجتماعی گردد که صدها اتحادیه و نهاد کارگری در آن حضور دارند. آنان مدعی هستند که در جریان کنفرانس مداوما به افشای سولیداریتی سنتر و نقش مالی آن در به انحراف کشاندن و وابسته کردن تشکل های کارگری پرداخته اند و در سخنرانی خود نیز بر این امر تاکید نموده اند. در زیر با طرح سوالاتی بی اساس بودن این توجیهات را نشان خواهم داد.
جالب این است که در میان توجیه کنندگان و مدافعین کنفرانس هستند کسانی که همین چهار سال پیش برای افشای کمک مالی سولیداریتی سنتر به فعالین کارگری و البته برای پیش بردن مطامع محفلی خاص، و در تقابل با روند تشکل یابی کارگران – که خارج از اتوریته آنان صورت می گرفت- آنچنان بوق و کرنایی به راه انداختند که به معضلی امنیتی برای فعالین و تشکل های کارگری تبدیل شد(5). همان ها امروز در برابر کنفرانس لیبراستارت، نقش سولیداریتی سنتر در آن و اهداف و سیاست های این کنفرانس به این توجیه متوسل می شوند که: از سولیداریتی سنتر پولی دریافت نشده است! آیا به واقع همنشینی و همگرایی با یک جریان در کنفرانسی که در راستای سیاست های سرمایه حهانی در منطقه حرکت می کند و به واقع آن سیاست ها را در رابطه با طبقه کارگر نمایندگی می کند، اهمیت کمتری از دریافت کمک مالی از سولیداریتی سنتر و نهادهای وابسته دارد؟ مگر هم جهت کردن وهمراه کردن نهادهای کارگری با سیاست جناح های مسلط سرمایه جهانی ویا خنثی کردن و بی تفاوت نمودن بخشی از طبقه کارگر در برابر این سیاست ها، هدف نهایی این گونه حمایت های مالی نیست؟ حال چه شده که امروز این مسئله برای اتحاد و فعالین کارگری مزبور از اهمیت کمتری نسبت به 3 یا 4 سال پیش برخوردار است. آیا از شدت و حدت تهاجم سرمایه کاسته شده و یا هژمونی حاکم بر کنفرانس را مثلا کمونیست های رادیکال و بخش چپ جنبش کارگری به دست داشته اند، که از این کنفرانس و چگونگی برگزاری و سیاست های آشکار و پنهان آن به سادگی بگذریم. آیا روند وقایع همان طور که در بالا اشاره شد حاکی از رشد بی سابقه و شتابناک مداخله گری نهادهای نظامی، سیاسی، مدیایی و ایدئولوژیک سرمایه و در پیش گرفتن سیاستی تهاجمی تر در رابطه با منکوب، محدود، و یا خنثی کردن مبارزه طبقاتی نیست؟ و همین امر خاطر نشان نمی کند که در شرایط حاضر و بیش از پیش، سکوت یک کنفرانس بین المللی در برابر چنین پروژه ها و سیاست هایی –که به طور مستقیم به طبقه کارگر مربوط است- به منزله همراهی و همرایی با آن سیاست هاست؟ و آیا این مسئله برای یک نهاد کارگری مستقل به منزله ضرورت فراتر رفتن از افشاگری در برابر کمک مالی سولیداریتی سنتر، و به زیر سوال بردن آن سیاست و اعتراض به چنین کنفرانس هایی نیست؟
به علاوه عدم دریافت کمک مالی برای حضور در کنفرانس به چه معناست؟ آیا نقش سولیداریتی سنتر و کمک های آن و نهادهای وابسته را در تشکیل کنفرانس می توان انکار کرد و اصولا آیا بدون حمایت های سیاسی و مالی سولیداریتی سنتر این کنفرانس برگزار می شد؟
آیا قرار گرفتن یک نهاد یا اتحادیه کارگری در راستای سیاست های سرمایه جهانی و در کنار سولیداریتی سنتر به عنوان هموارکننده بخشی از این سیاست ها اهمیت کمتری از دریافت کمک مالی از سولیداریتی سنتر و نهادهای وابسته دارد؟
از شرکت "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران" در کنفرانس بگذریم، آیا جهت گیری سیاسی کنفرانسی که در آن:        -بمباران های بشردوستانه محکوم نشد، -دخالت بخش های گوناگون سرمایه جهانی برای آلترناتیو سازی و تخریب روند مبارزه طبقاتی در تونس و مصر مورد اعتراض قرار نگرفت، -به مطالبه قانون حداکثر درآمد از سوی کارگران مصر بی توجهی شد و قطعنامه ای جدی در مورد تحمیل سیاست ریاضتی به کارگران در یونان، اسپانیا و غیره صادر نشد؛    در جهت منافع و سیاست های مهاجم ترین بخش سرمایه داری و ساخت و پاخت های پشت پرده نهادهای وابسته به آن نیست؟ آیا حضور سولیداریتی سنتر در کنفرانس تصادفی بود و اگر کنفرانس حتی در باره گوشه ای از این موضوعات موضعی نسبتا روشن و اعتراضی داشت، سولیداریتی سنتر حاضر به شرکت در آن می بود و از آن حمایت می کرد؟
این چگونه کنفرانس بین المللی است که خود را به کارگران قالب می کند و مهمترین مسائل مبتلابه آنان را از دستور کار خارج می کند. آیا بی طرف بودن و جهت دار نبودن کنفرانسی که در مرکز بحران تشکیل می شود اما به بحران اشاره ای هم نمی کند، قابل قبول است؟ چه طور وجود دیکتاتورهایی همچون قذافی و اسد و جمهوری اسلامی و نبود دموکراسی در برخی از کشورهای خاورمیانه به کنفرانس مربوط بود (و حتی با اظهار امیدواری به شرکت نمایندگان سوریه در آینده نزدیک در چنین کنفرانس هایی، به طور نسبتا صریحی مورد تأئید نیز قرار گرفت و از قبل در تم سخنرانی ها و ملاقات ها وارد شده بود و اصولا موضوع اصلی ارتباط سولیداریتی سنتر با تشکل های عربی همین بود (6)) ولی حمله ناتو و تحریم کودکان و شرایط موجود در عراق و ممانعت از پروسه رشد مبارزه طبقاتی در مصر و تونس توسط سرمایه داران و جراحی انقلابات برای بیرون کشیدن آلترناتیوهای ضد کارگری به کنفرانس مربوط نبود!؟
ممکن است اظهار شود که کنفرانس برای حل مسائل جهانی تشکیل نشده بود و این همه نمی توانست در کنفرانس مطرح شود. و در چنین صورتی احتمالا کنفرانسی برگزار نمی شد. در پاسخ باید گفت: آیا این موضوعات به اندازه کافی برای طبقه کارگر جهان و طبقه کارگر در کشورهایی که زیر بمب و تحت تحریم و دخالت قرار دارند، حیاتی نیستند؟ و آیا سکوت در برابر روند تحولات جهانی و حتی بعضا تایید آن ها در کنفرانس، تلاش کارچاق کن های سرمایه در درون طبقه کارگر به منظور هماهنگ نمودن کارگران و سازمان های کارگری با روند تجدید سازمان سرمایه جهانی نبود؟ آیا بهتر نمی بود کنفرانسی که قرار است مشکل سرمایه جهانی را با کمک طبقه کارگر و دامن زدن به توهم آن ها حل کند اصولا تشکیل نشود؟ باور کنید آدم فکر می کند که شرکت کنندگان در کنفرانس تازه از غار اصحاب کهف بیرون آمده بودند که متوجه هیچ یک از این مسائل نبودند.
رفقا! راستش را بخواهید، مناقشه اصلی حتی حضور سولیداریتی سنتر در کنفرانس هم نیست. مشکل اصلی کنفرانس همین مسکوت گذاشتن برخی مسائل، و پرداختن به مسائلی است که البته مورد نظر سولیداریتی سنتر هم بوده است. و اتفاقا مسئله زمانی جدی تر می شود که کنفرانسی صفت جهانی را حمل می کند و همزمان خود را به کوچه علی چپ می زند و به گونه ای برنامه ریزی می شود(7) و طرح مسائل سیاسی را تا آنجا مجاز می داند که به عملیات ناتو در گوشه و کنار دنیا برنخورد و به همکاری سرمایه داری غرب با القاعده و اخوان المسلمین و مابقی مسائل اشاره ای نشود. مگر لیبراستارت در استانبول میهمانی برگزار کرده بود و شما را برای معارفه یا آشتی دادن با سولیداریتی سنتر جمع کرده بود که به اهداف، دستور جلسات و جهت گیری کنفرانس اعتراض نکردید و تنها به پول دادن و پول گرفتن از سولیداریتی سنتر گیر دادید و حاضر به آشتی نشدید؟ دوستان! این یعنی خدمت بی جیره و مواجب!
اریک لی مدعی است که: "کنفرانس استانبول انجمن نبود که قطعنامه صادر کند". از قطعنامه بگذریم، آیا تم اصلی یا حتی فرعی! یکی از سخنرانی ها را مسائل فوق تشکیل می داد؟ در ثانی مگر کنفرانس استانبول دیسکو و مجلس ساز و ضرب بود که با این همه اتحادیه و نهاد و صرف هزینه قطعنامه نداشته باشد؟ آیا نباید نتیجه گرفت که قرارها و ملاحظات و غیره!! بیرون از سالن های کنفرانس تحقق یافته است؟ و آیا تمام ماجرای کنفرانس، حتی با فرض نیت خیر! اریک لی، زمینه ای و پوششی برای پیشبرد سیاست های "سولیداریتی سنتر، آی اف او سی آی او" نبوده است؟
رفقا! باور کنید این سوالات ناشی از توهم توطئه نیست. خوش باوری شما تخیل کودکانی است که با هفت تیرهای چوبی به جنگ غول می روند. البته خاطر نشان کنم که این خوش باوری و تخیل ریشه در بی تجربگی ندارد. ریشه این خوش باوری را باید در تغییراتی جست که در نظام ارزشی چپ مبتلا به "سبزی" صورت گرفته است. تغییراتی که باعث شده مفاهیم و تابوها به ضد خود تبدیل شوند. مفاهیمی که شاید از ابتدا نیز اساس روشنی نداشته اند. دستگاهی از مفاهیم و مقولات که 4 یا 5 سال پیش می توانست به بهانه کمک مالی سولیداریتی سنتر و افشاگری علیه فعالین و تشکل های کارگری، کل قیصریه را به آتش بکشد! اکنون به راحتی از کنار همان مسئله خواهد گذشت.
اجازه دهید با طرح چند سوال دیگر مطلب را پی بگیریم.
آیا الزام حضور در میان کارگران وتشکل هایشان توجیه قابل قبولی برای مشارکت و حضور در کنفرانس لیبراستارت در کنار سولیداریتی سنتر است. و در آن صورت نباید نتیجه گرفت که برای برقراری تماس گسترده تر با کارگران در ایران باید در هر شرایط با خانه کارگر جلسه برگزار کرد و تعیین تم جلسه را هم به او واگذاشت؟
آیا فکر می کنید به راستی این کنفرانس تشکیل شده بود تا امکان تماس و معارفه چند اتحادیه کارگری با هم و با اتحاد بین المللی را فراهم کند؟ فکر نمی کنید این امر بهانه ای بود برای اینکه سولیداریتی سنتر و نهادهای وابسته امکان معارفه و سازمان دهی اتحادیه ها در خاورمیانه و شمال آفریقا را با امکانات گسترده ای که در اختیار دارند به دست آورند. از اظهارات اریک لی پس از کنفرانس چنین بر می آید. وی می گوید: "در روز بعد از کنفرانس نیز هیات هایی از اتحادیه های کارگری عرب با نمایندگان لیبر استارت و سولیداریتی سنتر و اتحادیه های آمریکایی آی اف ال – سی آی او ملاقات کردند"(8). باید پذیرفت که تازه این بخش علنی نشست ها و مثقالی از خروار بوده است.
آیا "اتحاد بین الملل" نمی توانست قبل از حضور در این کنفرانس به نظر گردانندگان کنفرانس درباره هماهنگی جهت یک اقدام جهانی رادیکال در حمایت از کارگران یونان پی یبرد؟ و آیا اتحاد بین المللی نمی توانست از پیش دریابد که تا زمانی که نهادهای فوق بر کنفرانس سیطره دارند چنین هماهنگی ای ممکن نیست؟ آیا "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران" نباید قبل از حضور در این نشست موضع برگزار کننده گان کنفرانس را در ارتباط با مسائل کلان و جدی جهان از جمله جنگ و تحریم در خاورمیانه، بمباران لیبی، به زیر گرفتن جنبش نان و آزادی در مصر و مسئله فلسطین جویا می شد. آیا در کنفرانس به هم جهتی شرکت کنندگان یا حداقل شرکت کننده اصلی یعنی سولیداریتی سنتر با سیاست های مداخله جویانه قدرت های جهانی اشاره ای شد؟
مایه تاسف است که نهادی، از شرکت در چنین کنفرانسی به شعف آید و تازه افتخار کند که هزینه حضور در کنفرانس را خودش پرداخته و کمکی از سولیداریتی سنتر دریافت نکرده است. دوستان! فکر نمی کنید، اگر دیگر نهادها در نشست بعدی از روش شما تبعیت کنند، مایه سپاسگزاری و رضایت خاطر سولیداریتی سنتر به دلیل کاهش هزینه ها خواهد شد.
واقعا شایعه حامی صهیونیسم و اسرائیل بودن اریک لی، که خود او مدعی است که،  "شایعه ای سابقه دار است"،  از کجا ناشی می شود؟ مگر او چه موضعی دارد؟!(9)
راستی دلایل اعتراضات و مخالفت عده ای از کارگران به سیاست های منطقه ای کنفرانس چه بود؟ آیا سخنان اریک لی مبنی بر ضد اسرائیلی بودن آنها می تواند توضیح دهنده تمام ماجرا باشد؟ آیا همین ماجرا صرف نظر از ماهیت معترضین، جهت گیری کنفرانس نسبت به مسائل منطقه را افشا نمی کند؟ آیا جا نداشت به جای اخلال گران اسلامی! جریانی که خود را مدافع سوسیالیسم و استقلال طبقاتی کارگران و مخالف سرمایه داری می داند، کنفرانس لیبراستار را بی اعتبار و فاقد وجاهت طبقاتی اعلام کند و با ارائه انتقادات روشن و ذکر موارد مشخصی که در جهت گیری و ترکیب کنفرانس نمایان بود، و شکل دادن به اعتراضی طبقاتی، به مخالفت ها مضمون طبقاتی بدهد؟ آیا نمی بایست قرار گرفتن گردانندگان اصلی کنفرانس در کنار سیاست های سرمایه جهانی به زیر سوال می رفت؟ وآیا نمی بایست در کار کنفرانس اخلال می شد تا سرسپردگان سرمایه افشا شوند و پیوند آنان با مبارزه طبقاتی به زیر سوال برود؟

حضور در استانبول ضروری بود
مسلما حضور در استانبول و تماس با اتحادیه ها ضروری بود. حتی برای این منظور "اتحاد بین المللی" -به عنوان جریانی که از استقلال و مبارزات طبقه کارگر دفاع می کند- باید از پیش تدارکات گسترده تری می دید. اما نه برای قرار گیری در چارچوب کنفرانس و قناعت به انتقادی سازنده!، بلکه برای اعتراض به کنفرانس و افشاء نقش آن در ایجاد یک انترناسیونال کارگری رام و دموکراسی طلب. برای ایجاد یک بلوک طبقاتی در برابر سیاست سازش طبقاتی و برای بر هم زدن سیاست توهم زای کنفرانس در همراه کردن طبقه کارگر با پروژه مورد علاقه "اریک لی" یعنی "پروژه گذار از دیکتاتوری به دموکراسی".
نمی توان از پاسخ به این سوالات طفره رفت. پاسخ به این سوالات ما را از به دام افتادن در طرح ها، سازمان ها، کنفرانس ها، حمایت ها و مطالباتی که به هژمونی بخشی از سرمایه جهانی می انجامد بر حذر می دارد.
امروز باید به دنبال متحدین دیگری در آمریکای لاتین، یونان، مصر و تونس یا آمریکا گشت از مبارزات آنان حمایت کرد و از آنها طلب حمایت داشت. امروز باید خواست های مرکبی را مبنای همکاری ها قرار داد. باید جبهه دیگری در برابر کنفرانس هایی همچون کنفرانس لیبراستارت سازمان داد و باید اهداف کنفرانس هایی همچون کنفرانس لیبراستار در ترکیه و نقش سولیداریتی سنتر در تعیین جایگاه جهانی و منطقه ای آن را زیر سوال برد. این آن چیزی است که از "اتحاد بین الملل" انتظار می رود. آیا رفقای کارگر فقید یداله خسرو شاهی آماده انجام این وظیفه هستند؟
به نظر می رسد اکنون که "اتحاد بین الملل در حمایت از کارگران ایران"، موضع خود را در برابر جنگ و تحریم اعلام کرده، و در دفاع از کارگران یونان بیانیه صادر کرده است، می بایست با نقد سیاست ها وجهت گیری کنفرانس لیبراستارت و انتقاد از نحوه حضور خود در کنفرانس، با برآمد جهانی چپ هماهنگ شود. شاید افول جنبش سبز در ایران مؤید ضرورت و مقدمه ای بر عروج جنبشی طبقاتی باشد.
وحید صمدی
12 اسفند ماه 1390

(*) قطعنامه اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران در مورد تحریم های اقتصادی و تهدیدات جنگی
(**)ما خواهان غرامت از انقلابیون سال پنجاه هفت هستیم
http://iran57ti.blogspot.com/2011/12/blog-post.html
1–برای مطالعه تحولاتیکه به ظهور جنبش سبز انجامید به مقاله زیر از نگارنده مراجعه کنید:
منشور مطالبات حداقلی کارگران و تفاسیر (قسمت اول)
2- لینک گزارش اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران در موردکنفرانس لیبر استارت. اتحاد بین‌المللی در حمایت از کارگران در ایران: گزارش شرکت در دومین کنفرانس بین ‌المللی سایت لیبر استارتدر استانبول- ترکیه
3- گزارش اریک لی:
http://jungle-world.com/artikel/2011/48/44433.html
4- مهدی کوهستانی مسؤل بخش آسیایی کنگره کار کانادا است. وی عضویت در سولیداریتی سنتر را رد کرده است و اعلام نموده که روابطش با سولیداریتی سنتر در حوزه کاری و درچارچوب روابط کنگره کار کانادا با سولیداریتی سنتر است.
5- اطلاعیه گروه همبستگی با جنبش کارگری-برلن در این رابطه:
http://www.jonbeshekargary.org/JonbeshArchive/archive1/archive14fevrieh/hamkar1/maghalat0209/solicenter_berlin1.htm
6- برای مطالعه جزییات بیشتر در این مورد به این مقاله از عباس فرد مراجعهکنید.
«لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
و «لیبر استارت»، «سولیداریتی‌سنتر» و «اتحاد بین‌المللی...»
7- دستور جلسات و تم های سخنرانیها در کنفرانس
https://www.evernote.com/shard/s17/sh/92ed86b5-4737-4890-b848-1b1265a762c6/72eee474c3e68a5b833433d8148a9ce3
8- نقش ضد انقلابی و مداخلات آیاف ال- سی آی او در راستای سیاست های آمریکا در شیلی و وتزوئلا ودیگر کشورهای آمریکای لاتین معرف حضور همگان هست. سابقه این نهاد حتی به مقابله با بلشویک ها در روسیه در اوایل قرن بیستم نیز میرسد. اسناد و گزارش های متعددی در باره این جریان در دسترس است. این نهاد نقش موثری در تشکیل "ان ای دی" اعطای ملی برای دموکراسی بعهده داشته است. این نهادهمان طور که از نامش پیداست به منظور اعطای دموکراسی به کشورهایی که با معیارهای سرمایه داری و بازار آزاد وسیاست های آمریکا هماهنگ نیستند پروژه هایی را با دولت دولت آمریکابه انجام می رساند و در این راستا با نهادها و سازمان های امنیتی و نظامی آمریکا هماهنگ است. سولیداریتی سنتر(فدراسیون مركز آمریكائی برای همبستگی بین المللی کارگران) نیز یکی از چهار نهاد وابسته به "ان ای دی" است. سوليداريتی سنتردرعمل نهادی وابسته به وزارت خارجه آمریکا برای پیشبرد سیاست هایش در کشور های دیگراست. بودجه اصلی این نهاد از طریق دولت آمریکا تامین می شود. وظيفه اش نفوذ در جنبشهای كارگری ، ترويج رفرميسم و تسهيل هژمونی بورژوازی از زاویه منافع دولت آمریکا برطبقه کارگر كشورهای مختلف است. نفوذ زیادی بر اتحادیه های کارگری در سراسر جهان داردو در این زمینه از امكانات و قدرت زيادی برخوردار است.
9 – به این مقاله مراجعه کنید:
http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2011/12/blog-post_22.html
همچنین در مورد سابقه و نقش اریک لی و رابطه او با دولتاسرائیل و همچنین جزئیات بیشتر درباره کنفرانس استانبول نگاه کنید به مقالات عباس فرد در این زمینه: نامه‌ی سرگشاده به ‌دوستانم در اتحاد بین‌المللی حمایت از کارگران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر