ای سیل مصیبت بار!


محمد غزنويان
"حدود 40 دقیقه بارندگی دوشنبه شب، 25 اردیبهشت ماه در بجنورد، معابر مرکزی اين شهر دچار آبگرفتگی شدید شد، در پی بارش و رعد و برق شدید، برق شهر قطع شد که طی این اتفاق و راه افتادن سیلاب، مادر و کودک خردسالش هنگام عبور از خیابان، در جوی آب کنار خیابان سقوط کرده و غرق شدند؛ در حال حاضر با گذشت بیش از30 ساعت از اين حادثه و تجسس گروه‌های امدادی هلال‌احمر و آتش‌نشانی خراسان‌شمالی، جسد کودک غرق شده در سیلاب همچنان مفقود است و جسد مادر ساعاتی پس از حادثه پیدا شد، اما تلاش‌ها برای یافتن جسد کودک همچنان ادامه دارد."(۱)
این هم يكي دیگر از اتفاقاتی است که در کنار مرگ کارگر شانزده ساله زیر آوار چاه عمیق و عقد قرارداد نفتی با بخش خصوصی و ... زیر آوار کامنت ها و فتواها و تحلیل های مربوط به ترانه یک خواننده دفن می شود!
تدفین توامان بدن ها و فریاد ها، زیر آوار ناله ها و ناله ها!
حالا می گویند در بجنورد اس ام اس هایی با مضامین زیر رد و بدل می شود:
"مردم شهر من، بدون رفتن به دریا، رودخانه و حتی استخر می‌توانند غرق شوند."
"مردم شهر من، آن قدر کوچک و بی‌مقدار شده‌اند که حتی می‌توانند در جوی آبی غرق شوند."
"مادری در جوی آبی غرق شد و کودک، زیر قدم‌های بامعرفت مردم شهر هی سر می‌خورد و به دنبال مادرش می‌گردد. با خود می‌گوید: زیر پوست شهر، حتی کودکی‌هایمان درحال غرق شدن است!"
مردمی که در جوی آب، فقط جوی آب، غرق می شوند. انسانی که در جوی آب، فقط جوی غرق می شود.
و استاندار محترم خراسان شمالی خطاب به خبرنگاران می گوید:
"ما هم از این قضیه متأثر شدیم، این حادثه بسیار تلخ بود، اما برخی از افراد در خصوص این قضیه مصاحبه می‌کنند که اصلا مرتبط با آن ها نیست، این عمل نوعی خودشیرینی است."(۲)
اسم ايشان، " شفقت" است! شفقت بی نهایت از این اتفاق عصبانی است. نه از اتفاقی که برای دو انسان روی داده، نه! از دست مردم، از دست ارتباط، از دست موبایل، و از دست ادیسون عصبانی است!
شفقت، خواستار پیشگیری است، نه از تکرار اینگونه حوادث، نه! از این متجدد بازی ها و ادا و اطوار اهالی جامعه مدنی را درآوردن!
و ضمن اینکه خواستار جلوگیری از تکرار این اس ام اس ها می شود، می افزاید:
"آنقدر خراسان‌شمالی را بی‌شخصیت جلوه ندهید..."
عجیب است! برادر، شما اسم این را، حرکت خودجوش مردم غیور و فهیم شهر بجنورد و استان خراسان شمالی نمی گذارید؟
حالا که  صدا به کسی نمی رسد، لابد همسر و پدر آن زن و کودک جایی در کنار ته مانده های سیلاب و در محلی دور از انظار و اذهان عمومی، نشسته و با خود زمزمه می کند:
تو هم بامن نبودی! ای آوار! ای سیل مصیبت بار!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر