شباهنگ راد
چند وقتیست که موضوع جنگ علیهی رژیم جمهوری اسلامی داغ شده است. صرفنظر از اینکه جنگ دولتها نمیتواند جنگ مردم با سرمایهداران باشد؛ صرفنظر از اینکه هدفِ لشکرکشیهای قدرتمداران بزرگ، باز تعریف دنیای کنونیست؛ صرفنظر از اینکه هیچ جنگ و تجاوز امپریالیستیای متضمن آزادیها و دمکراسیهای پایمال شده، و در خدمت به خواستههای بنیادی میلیونها کارگر و زحمتکش نیست؛ بنابراین جنگ احتمالی امپریالیستها علیهی سردمداران رژیم جمهوری اسلامی هم، مردود و قابل دفاع نیست و کمونیستها بدون کمترین تردیدی، مدافع و طرف هیچیک از دو سر جنگ نیستند.
دلیل این امر کاملاً واضح است؛ چرا که کمونیستها مدافعی جنگِ از نوع خوداند؛ عمیقاً بر این باوراند که هدایتگران جنگهای امپریالیستی از آبشخور واحدی پیروی مینمایند و هدفی جز تخریب زیر ساختهای جامعه، چپاول و غارت منابعی طبیعی ندارند. به بیانی واقعی موتور جنگ انقلاب با نیروی سازمانیافته و هدایت کمونیستی به کار خواهد افتاد و ماهیتاً با جنگهای اشغالگران و رژیمهای وابسته به آنان متفاوت است. اینها شالوده و بنیههای فکری کمونیستها و مبارزین را تشکیل میدهد و وظیفهی هر عنصر و نیروی کمونیستیست تا از تقسیمبندیهای بیمورد، - پیرامون تقدم و تأخر تضادِ درون سرمایهداران و به تبعی آن، از گمراهی ماهیت واقعی طرفین دعواها - فاصله گیرد. به این دلیل روشن که جنگ آنان، جنگ خودیهاست و کمونیستها تحت هیچ شرایطی زیر بیرق سرکوبگرانی همچون بسیج، سپاه و ارتش امپریالیستی سینه نخواهند زد و به بهانهی مبارزه با اجنبی و یا دفاع از میهن، زمینهی بردوامی هر چه بیشتر حکومتهای سراپا مسلح را فراهم نمینمایند.
امّا فارغ از بیان و ارائهی چهارچوبههای نظری صحیح، مسئلهی جنگ و تجاوز، مسئلهی عملیست. مسئلهی سازماندهی نیروی معترض و مهمتر از آن به نیروی مادی خودی و به تدارکات و به قدرت عملی کمونیستهای با برنامه بر میگرد. یعنی اینکه کمونیستِ تماشاچی فاقد پائینترین قدرت، مجاز به جهتگیریهای عملی نیست. چرا که در درون حضور ندارد و بالطبع هرگونه شعار و اتخاذ تاکتیکهای بدون پشتوانه و ضمانتهای عملی هم نمیتواند در خدمت به بسیج و رهائی تودههای محروم از زیر یوغ سلطهی امپریالیستها باشد.
واقعیت این استکه دنیای انسانی به اندازهی کافی پیرامون نتایج مخرب جنگهای امپریالیستی آشناست و به اندازهی کافی انسانهای محروم در اثر جنایتکاریها و سیاستهای جنگی امپریالیستها و رژیمهای وابسته به آنان تلف شدهاند و هر روزه دارد بر عواقب دهشتناک آن افزوده میگردد. تخریب خانهها، ناامنیهای جانی، کُشته و معلول شدن انسانهای بیدفاع، تجاوز به زنان و دختران، ازیاد فقر و دربدری قربانیان نظام امپریالیستی محصول سیاستهای جنگ طلبانهی سرمایهداران بینالمللی بههمراه دار و دستههای مرتجع و وابستهیشان میباشد. همهی دولتها و از جمله سران رژیم جمهوری اسلامی زندگی را بهکام تودهی میلیونی تلح نمودهاند. قتل عامهای دسته جمعی و وحشیانه توسط ارگانهای بقای سلطهی امپریالیستی در ایران، استثمار بیحد و حصر و گرانی سرسامآور روزانهی اقلام اولیهی زندگی، کمر کارگران و زحمتکشان را خُرد نموده است.
مگر بیمورد است که مردم از دست سران رژیم جمهوری اسلامی زلهاند؟ مگر بیدلیل استکه میلیونها انسان رنجدیده خواهان مرگ فوری سردمداران رژیم جمهوی اسلامیاند؟ بیش از سی سالیست که این رژیم دارد در چهارچوبهی منافعی قدرتمردان جهانی محرومترین اقشار جامعه را سر کیسه مینماید؛ بیش از سی سالیست که دارد اقتصاد جامعه را بر اساس سیاستهای بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی به پیش میبرد و بیش از سی سالیست که دارد به وحشیانهترین شکل ممکنه هرگونه ندای آزادیخواهانه را قلع و قمع مینماید؛ این رژیم تا توانست درآمدها و منابعی طبیعی مملکت را به حلقوم قدرتمردان جهانی سرازیر نمود و تا توانست جامعه را به مسیر دلبخواهی سودجویان و استثمارگران سوق داد و تا توانست مخالفین و معترضین به سیاستهای کنونی را دستگیر، شکنجه و اعدام نموده است تا مبادا گردونهی سرمایه در ایران دچار اخلال گردد. براستی که سیاستهای سردمداران رژیم جمهوری در هیچ لحظه و دورهای، همسو با خواستههای ابتدائی و سیاستهای محرومین نبوده است و تنها و تنها وظیفهاش پاسداری از منافعی طبقهی سرمایهدار بوده و میباشد. بر مبنای چنین حقیقتی نه تنها جنگ امپریالیستها با سران رژیم جمهوری اسلامی را نمیتوان، به حسابِ جنگ متجاوزین با مدافعین "میهن" گذاشت بلکه باید و میبایست در تداوم سیاستهای کلان اقتصاد جهانی و در باز تعریف دنیای کنونی تحت عنوان "برقراری نظم نوین جهانی" توضیح داد.
واقعیت این استکه دنیای انسانی بر نتایج و ماحصل چنین جنگهایی واقف است. اشغال افغانستان و عراق نمونهی بارز چنین لشکرکشیهاست و به تجربه دریافته شده استکه اربابان نظامهای وابسته، اصلاً و ابداً در فکر منافعی محرومان نیستند و هدفشان پیگیری سیاستهای منفعت طلبانه، دستاندازی هر چه بیشتر به تتمههای میلیونها انسان ندار و پس زدن جناحهای رقیب از کشورهای تحت سلطه است. به اثبات رسیده استکه هدف از براه اندازی جنگ، "مبارزه" و "مقابله" با رژیمهای خودکامه و تولیدات سلاحهای اتمی نیست و به اثبات رسیده استکه هیچیک از ایننوع جنگها، بکار مردم نخواهد آمد و در جهت سازندهگی و حفظ و حراست از جامعه نیست. بنابراین و بر اساس چنین تجارب بس هولناکی از هماکنون میتوان عواقب و نتایج مخرب آنرا ترسیم نمود؛ میتوان تصور نمود که که چه آیندهی بس وخیم و دهشتناکی در انتظار تودههای محروم جامعهیمان قرار دارد. این نوع جنگها در پاسخ به خواستههای حاکمان و زورگویان است و سرمایهی جهانی بهمنظور جوابگوئی به بحراناش، نیاز به تنش سیاسی توأم با جنگ دارد؛ نیاز به آن دارد تا به بهانهی مبارزه با سرکوب کنندهگان جنبشهای مدنی و به بهانهی مبارزه با تولیدات سلاحهای هستهای، بر تداوم و ماندگاری خود در منطقهی خاورمیانه رسمیت و قانونیت بخشد و به همین دلیل بر آن است تا با تشدید تنشهای سیاسی و با راه اندازی جنگی دیگر، مستقیماً اقتصاد کشورهای منطقه را در جهت منفعت خود سمتوسو دهد. سیاست جنگی که در خدمت به رادیکالیزه نمودن جنبشهای اعتراضی و رهائی تودههای محروم از زیر یوغ رژیمهای وابسته و سراپا مسلح و خشن نبوده و - نیست -. جنگ آنان، جنگ درونیهاست و بنابر این هیچیک از طرفین درگیری، محق و قابل دفاع نیستند؛ به این دلیل روشن که هر دو ارتش، و هر دو هدایت کنندهی جنگ – علیرغم تضاد - به سرمایه تعلق دارند و با مردم نیستند.
براستی که چگونه میتوان بخود قبولاند و ادعای دفاع از منافعی تودههای ستمدیده را داشت و نیروهای خودی را به پیاده نظام سرمایه تبدیل نمود؟ چگونه میتوان از برقراری آزادی و دمکراسی سخن بهمیان آورد و در کنار مخالفین سرسخت و خشن آزادیهای انسانی، جنگید؟ اینها خام اندیشی و خیال پردازی محض است و تشویق و ترغیب مردم به یکی از طرفین درگیری چیزی جز خانه خرابی هر چه بیشتر زندگی ناچیز میلیونها انسان زحمتکش نیست.
این روزها جامعه نیازمند توضیح حقیقی و درونی سیاستهای جنگی امپریالیستها و رژیمهای وابسته به آنان از جانب مدافعین واقعی کارگران و زحمتکشان را دارد و بر هر انسان آزاده و کمونیستیست تا ماهیت واقعی دو طرف درگیر جنگ را بر شمرد و بر عواقب دهشتناک آن تاکید ورزید و نشان دهد که منفعت مردم، در رد عملی سیاستهای طرفین جنگهای امپریالیستیست. دنیای انسانیت و آزادی در این چند دههی اخیر بیش از اندازه طعم جنگهای خسرانزا امپریالیستی را چشیده است. با این تفاصیل نه وقت تشویق و ترغیب مردم به ارابهی نظامی حاکمان ایران است، نه وقت درخواست و مطالبه از قدرتمداران جهانی بهمنظور برکناری رژیم جمهوی اسلامی میباشد، و نه وقت ارائهی جهتگیری عملی از جانب کمونیستهای خارج از کشوریست؛ چرا که در درون جامعه تشکیلات ندارند و فاقد هستهی دو و یا سه نفرهاند و تابحال نتوانستهاند با بخشهایی از اعتراضات کارگری – تودهای ارتباط برقرار نمایند و به سازماندهی و رادیکالیزه نمودن خواستههای بحق آنان بپردازند؛ بنابراین ترغیب و تشویق مردم به هر سوئی از جنگ، ناصحیح، فاجعه بار، غیر مسئولانه و غیر کمونیستیست.
به بیانی دیگر اصلاٌ و ابداً بحث بر سر مخالفت نظری و یا تبلیغ و ترویج ایدههای صحیح علیهی جنگهای خانمانسور امپریالیستی نیست بلکه بحث بر سر توضیح حقیقی و ماهیت درونی ایننوع جنگها و چگونگی پیشبرد آنهاست. در حقیقت جنگ قدرتمداران جهانی، جنگ انقلاب با ضد انقلاب نیست و کمونیستها بدلیل فقدان و ضعف، جانب "خودی"ها را در جنگهای خانمانسور و ویرانه کننده نخواهند گرفت و کاملاً در تخالف با آنها – و با نیرو و با سازماندهی خودی - به صف خواهند شد. باید آگاه بود که بههمان میزان تشویق مردم به سمت "خودی"ها میتواند خسرانزا میباشد، بههمان میزان هم درخواست و استقبال از امپریالیستها بهمنظور "نجات" مردم از شر سردمداران رژیم جمهوی اسلامی هم فاجعه بار است؛ چرا که دیدهایم دود چنین جنگهایی مستقیماً به چشم کارگران و زحمتکشان رفته است و ناهنجاری و اسفباری آن تا ابد بر تار و پود جامعه و بر شانههای نسلهای بعدی سنگینی خواهد کرد. این نوع جنگها از چنین مضامینی برخورداراند و بدون کمترین تردیدی تفاوت آن با جنگهای سازماندهی شده از جانب کمونیستها و انقلابیون از زمین تا آسمان است.
به تجارب جنگهای فیمابین انقلاب و کمونیستها با ضد انقلاب و حاکمان زورگو و امپریالیستها نگاهی بیاندازیم، تا بهتر دریابیم که چگونه جامعه در پرتو چنین جنگهایی دستخوش تغییرات اساسی گردیده است، و در عوض جنگهای امپریالیستی و لشکرکشیهای جناحهای متفاوت سرمایه به این منطقه و آن منطقه را مرور نمائیم و به بینیم که چه نتایج مخرب و عواقب وخیمی از خود بر جای گذاشته است؛ دیده و خواندهایم که چگونه در اثر ایننوع جنگها زندگی میلیونها انسان محروم به تباهی کشانده شده است و زیر ساختهای جامعه به ویرانه تبدیل گردیده است.
بنابراین و با وجود چنین حقایق تلخ و ناگواری، کمونیستها، نه به استقبال چنین جنگهایی خواهند رفت، نه با یکی از طرفین درگیر، همراه خواهند شد و نه غیر مسئولانه و بدون تضمین و پشتوانههای عملی بر مقاومت و ایستادگی مردم در برابر جنگهای سازمانیافتهی امپریالیستی اصرار میورزند. دعوت مردم به هر یک از این عرصهها، ناصحیح و فاجعه بار است و بدون کمترین شک و شبههای در خدمت به خسرانهای کلان جامعه و مردمیست. واضح استکه مسیر و انتخاب کمونیستها آگاهانه، و کاملاً در خلاف سیاستها و تاکتیکهای جنگی امپریالیستها و رژیمهای سرکوبگر و وابسته به آنان قرار دارد. به عبارتی دقیقتر، تکیه گاه و پشتوانهی کمونیستها و انقلابیون به نیروی آگاه و به سازماندهی خودی مربوط میشود و تنها و تنها در پرتو چنین سیاستهاییست که میتوان تودههای رنجدیده را در مقابل جنگهای امپریالیستی و خانمانسوز به صف نمود و پیروز از آنها بیرون بدر آمد.
8 دی 1390
29 دسامبر 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر