نادر آرام: مشكلات زندگي كارگران در ايران (بيكاري، نا امني شغلي، قراردادهاي موقت و سفيد امضاء، نپرداختن به موقع دستمزدها، نداشتن بيمه بيكاري و ...) بر كسي پوشيده نيست. فقر، گراني، اعتياد، فحشا، ترك تحصيل، بيافقي در زندگي و نا اميدي از آينده، ياس و سرخوردگي و ... در جامعه امروز ايران هر روز گسترش مييابد؛ اين واقعيات تلخ محصول نظام سرمايهداري است كه حتي دولتمردان اين نظام عليرغم سعي در كتمان اين واقعيات در بسياري از اوقات مجبور به اعتراف به آن هستند.
مروري به وضعيت موجود طبقه كارگر در ايران و جايگاه تشكل و موضوعيت آن با شناخت واقعي و راههاي دستيابي به ايجاد تشكل ميتواند تلاش ارزندهاي در پايان دادن به اعتراضات جزيرهاي و افزايش توان طبقاتي كارگران باشد. تعرض به معيشت كارگران، سركوب و اختناق، پايمال كردن ابتداييترين حقوق آنان به علت متشكل نبودن و پراكندگي كارگران است. اينكه چرا كارگران عليرغم مبارزاتشان تاكنون نتوانستهاند از تشكل سراسري برخوردار باشند، و راهكارهاي عملي رسيدن به تشكل سراسري كارگري براي دستيابي به حقوقشان و برونرفت از وضعيت تدافعي موجود؛ سؤالي است اساسي در پيشروي تمامي فعالين جنبش كارگري؟
كارگران صنايع مخابرات راه دور شيراز، لاستيكسازي البرز، لولهسازي اهواز، كارخانجات نساجي و بسياري ديگر از مراكز توليدي در آستانه بيكارسازي براي حفظ كارشان اعتراض ميكنند. كارگر شهرداري انديمشك بعلت عدم پرداخت چندين ماه حقوق و ناتوان از تامين نيازهاي اوليه زندگي خانوادهاش خود را به آتش ميكشد. كارگري پس از 20 سال كار در شركتهاي خصوصي با تعديل نيرو كارش را از دست ميدهد، وي پس از 4 روز از غير فعال شدن كارت ورود و خروج در محل كارش حضور مييابد، هنوز بيكارشدنش را به خانوادهاش اطلاع نداده در محل كار گريه ميكند و التماس براي بازگشت به كار را دارد. همكاري ديگر در به در دنبال وام و قرض براي تهيه پول پيش منزل استيجاري و هزينه بيمارستان همسرش است كه با مراجعه به كارگزيني متوجه ميشود كارفرما قراردادش را تمديد نكرده و از فردا بيكار است. آن ديگري پس از 15 سال استخدام رسمي قراردادش يك ماهه ميشود. و صدها نمونه ديگر كه يا در محل كار با آن مواجه ميشويد و يا در اطراف شما هر روزه رخ ميدهد. سرمايهدار به خاطر حفظ سودش كارخانه را تعطيل و كاربري صنعتي را مسكوني نموده و سرمايهاش را در بساز و بفروش به كار ميگيرد و كارگرانش را اخراج ميكند.
توليد در نظام سرمايهداري براي سود است. وقتي شرايط مناسب براي كسب سود و ارزش اضافي نباشد انگيزهاي براي سرمايهگذاري نيست. دولت كه به ظاهر وظيفه تامين اجتماعي و اشتغال جامعه را دارد، ناتوان و بيمسئوليت از اداره امور توليد، اشتغال و ... سود صنايع كليدي صنعت نفت و ماشينسازي و ... را در انحصار خود گرفته، امورات خود را ميگذراند و ثروت خود را مياندوزد و به جاي برنامهريزي و مديريت جامعه درگير بحران ساختاري نظام براي حفظ بقا است. در چنين شرايطي طبقه كارگر با جدال روزانه خود براي حفظ شرايط زيست و معيشت تلاش ميكند. همه كارگران به صورت انفرادي و به خاطر واقعيتهاي تلخ موجود در زندگيشان زمين و زمان را لعنت ميفرستند. اما متشكل نيستند، كارگران كارخانهاي در اعتصاب هستند اما از حمايت كارخانهاي ديگر برخوردار نميشوند، در ايران خودرو كارگري به خاطر كارطاقت فرسا در خط توليد جان ميبازد خطوط ديگر به فعاليت روزانه ادامه ميدهند كم نيستند اعتراضهاي پراكنده كارگري كه در بسياري از مراكز صنعتي و توليد در سراسر ايران به وقوع پيوسته اما متاسفانه محدود به آن كارخانه يا واحد توليدي خاص بوده است. اعتصاب شاخصي در حمايت از اعتراضات كارگري در كارخانجات صورت نگرفته، اعتراضات جزيرهاي است. و تا زماني كه متحد و يكپارچه نگردد دستآورد قابل توجهاي نخواهد داشت و اين امر اتفاق نميافتد جز با ايجاد تشكلات سراسري كارگري كه متاسفانه عليرغم تلاشهاي متعددي كه از سوي فعالين جنبش كارگري صورت گرفته هنوز تشكلي به وجود نيامده و راهكارهاي جديد ميطلبد. فعالين كارگري در به صحنه كشاندن مطالبات كارگري در عرصه جامعه اقدامات موثري انجام دادهاند، تلاششان قابل تحسين است اما واقعيت عدم ارتباط با بدنه جامعه كارگري خلاءايست كه منجر به ايجاد تشكل در ميان كارگران نگرديد، البته سنديكاي اتوبوسراني و سنديكاي كارگران هفت تپه از دستآوردهاي خوب در مقطع كنوني است. سنديكاي كارگران خباز سقز نيز در طرح مطالبات كارگري در شهرهاي كردستان نقش مؤثري داشته است. اما جداي از اين دستآوردها هيچكدام از هزاران رنج و فلاكت نظام سرمايهداري كه زندگي ما كارگران را به جهنم تبديل كرده و ميكند هنوز به عنوان خواستهاي كه براساس آن تشكلي شكل بگيرد و هدفمند و پيگير خواسته را دنبال كند بوجود نيامده است. جنبش كارگري ايران قدمت يك صد ساله دارد. كم نبودند انسانهاي شرافتمند و راديكال كه براي امر مبارزه طبقاتي و جنبش كارگي در ايران تلاش و فداكاري بسيار نمودند و براي ايجاد تشكلهاي كارگري مبارزه كردند. جنبش كارگري در يك صد ساله گذشته از طرفي با نظامهاي سركوبگر كه با تمام توان از شكلگيري هر گونه تشكل كارگري ممانعت كرده و فعالين اين جنبش را به زندان، شكنجه و اعدام محكوم كرده مواجه بودند و از طرفي ديگر فاقد چشمانداز و برنامهاي كه ميتوانست با تكيه به آن در يك قرن گذشته دستآورد مبارزاتيش را بشكل تشكل مستقلي كه امروز ميتوانست سخنگوي جنبش كارگري باشد مواجه است. اين دو مولفه سركوب و نبود چشمانداز و برنامه مهمترين عامل عدم شكلگيري تشكلهاي مستقل كارگري در ايران است. كه هر كدام جداگانه بايستي مورد بررسي و راهكارهاي مقابله با آن در پيشروي فعالين جنبش كارگري قرار گيرد. نظامهاي سرمايهداري سعي ميكنند در درجه اول با قواي نظامي دولتي كه در اختيار دارند به مقابله و سركوب جنبش كارگري بپردازند و در جاهايي كه با فشار جنبش كارگران مواجه بودند تشكلهاي دولتي و موازي ايجاد كرده كه بتوانند كارگران را از اهداف ضد سرمايهداري منحرف كرده و يا به تشكلهاي دولتي نيمه مستقل كه امروزه در ببسياري از كشورها در اثر مبارزات كارگران ا يجاد شده را به رسميت بشناسد و از نمايندگان اين تشكلها در مسايل كارگران نظرخواهي كنند. و تشكلها نيز به درجهاي از قدرت اجتماعي كه دسته يافتهاند با فراخوان به اعتراض و اعتصاب ميتوانند در چهارچوب اهداف تشكلات خود خواستههاي كارگران را به دولتهاي سرمايهداري تحميل كنند، اين تشكلها جدا از درجه راديكال و يا ليبرال و تكنوكرات و ... بودن بعنوان گام اول شرايطي را ايجاد ميكنند كه كارگران از فرديت خارج گشته و به مبارزه جمعي گرايش پيدا ميكنند. مبارزه و شكست و پيروزي كارگر رويكرد جمعي پيدا ميكند. و كارگران به درجهاي از توان طبقاتي و قدرت اجتماعي خود پي ميبرند اما كارگر در ايران فاقد هر نوع تشكل اجتماعي كارگري است. شايد تعجبآور باشد در صنايع خودروسازي حق ايجاد شوراهاي اسلامي كه ماهيتي صد در صد دولتي دارد نيز سلب كردهاند تا چه رسد به تشكل مستقل و اجتماعي. نبود راهكار و خفقان و سركوب شديد و ناامني شغلي در محيط كار باعث ميشود كه كارگر موجوديت خود را فردي ببيند. او خود را ميبيند با هزاران مشکل هزینه مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، تحصیل فرزندان و ... که هر روز شرایط زندگی را برایش سخت و آزرده میکند. او خود را موجودی اجتماعی که دارای طبقه اجتماعی است نمیبیند با توان فردی میخواهد مشکلاتش را حل کند فارغ از اینکه او هر چند تلاش کند نیازها بیشتر از آن است که بتواند حتی گوشه کوچکی از احتیاجات زندگیش را تامین کند. فراتر از ساعت کار، اگر اضافهکاری باشد به اضافه کاری تن میدهد. به جای مبارزه علیه اضافهکاری به انتخاب خود و اجبار زندگی با کارگران دیگر به رقابت میپردازد که بتواند ساعاتی بیشتر را در ماه اضافهکاری انجام دهد تا شاید به زعم خودش گوشهای از زخم زندگیش را مرهم نهد. شرایط او بسیاری اوقات همکارانش را نه هم طبقه بلکه رقیب میپندارد؛ البته کارفرما هم از چنین وضعی ناراضی نیست و از وضعیت موجود نهایت سوءاستفاده را میکند. بنابراین کارگر از موجودیت اجتماعی خود فاصله میگیرد، در فردیت خودبرای زندگی تلاشش به جایی نمیرسد. از یک سو فشار کار طاقتفرسا و از سوی دیگر آسیبهای اجتماعی که فرزندانش را در بیرون از کارخانه تهدید میکند و مخارج سرسامآور تحصیل فرزندانش در مدارس و دانشگاه کمرش را خم میکند. فشار کار و فشار روانی عدم تامین زندگی، پیری زودرس، یاس و ناامیدی و زندگی بدون افق چشمانداز کارگر خواهد شد.
در چنین شرایطی او نه فقط خود بخود آگاه نخواهد شد بلکه شرایط غیر انسانی که بر فردیت او تحمیل شده او را بدون چشمانداز به رهایی در آینده، بی افق و مستاصل میکند. او تفکرات اجتماعی کارگری و فعالینش را ابتدا تخیلی و یا از روی شکم سیری میپندارد. او با قدرت طبقاتی خود بسیار فاصله گرفته و زمینهای برای رهایی غیر از تلاشهای فردی نمیبیند. به همین خاطر به تشکل روی نمیآورد و تشکلی اجتماعی که بتواند به اندازهای مادیت داشته که کارگران به جای تلاش فردی به کار اجتماعی تشکل روی بیاورند وجود ندارد. جنبش اعتراضی 88 که با موضوعیت انتخابات شروع شد و در زمانی کوتاه به جنبش اجتماعی وسیع برای اعتراض به سرکوب و خفقان و مبارزه برای آزادی و دمکراسی تبدیل گشت. شرایط مناسبی برای حضور طبقه کارگر متشکل بود که با اعلان خواستههایش بر صدر مطالبات جنبش اعتراضی جامعه بدل گردد. اما واقعیت این نبود. کارگران بصورت منفرد و غیر متشکل حضور فردی در اعتراضات داشتند اما مطالبات طبقه کارگر در راس خواستههای جنبش قرار نگرفت و این در حالی بود که هر کدام از مطالبات کارگران (دریافت دستمزدهای معوقه، علیه بیکارسازی، پرداخت دستمزد بر اساس تورم، حق تشکل، لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء، آزادی کارگران زندانی و ...) میتوانست خودموضوع یک اعتراض اجتماعی و پیگیر و مستمر باشد. و چه بسا رویکرد نظری جامعه نسبت به عدم حضور کارگران در اعتراضات اجتماعی در شگفت بود. در صورت وجود تشکلی موثر، کارگران میتوانستند از آن موقعیت در جهت بدست آوردن خواستهها و مطالباتشان استفاده کنند. البته باید یادآور شد بعد از خرداد 76 و زمینههای مساعد برای فعالیت اجتماعی تشکلهای متعدد فعالین کارگری شکل گرفتند و علیرغم تحمل دشواریها، مبارزه و فداکاریشان نتوانستند به امکان مادی و اجتماعی برای متشکل کردن کارگران بدل شوند و متاسفانه در بسیاری اوقات در کنار همدیگر بودن برای خود فعالین این تشکلها نیز با سختی انجام میگیرد، که نقد و بررسی تشکل فعالین کارگری فرصتی دیگر را میطلبد.
به طور خلاصه میتوان گفت طبقه کارگر ایران در وضعیت کاملاً تدافعی برای حفظت معیشت خود بسر میبرد، اعتراضهایش نیز در این راستا است. حفظ وضعیتی که دردناک است و فردا نیز بدتر خواهد شد. بنابراین بعنوان کارگری که شاهد این واقعیتهای تلخی بوده از تمامی فعالین و دوستداران جنبش طبقه کارگر صمیمانه میخواهم واقعیتهای کنونی را مورد بررسی قرار دهند و بر اساس واقعیات و تجارب گذشته، هر چه بیشتر با خرد جمعی نظرات مشورتی و راهکارهای ایجاد تشکلات کارگری را برای برون رفت از وضعیت موجود بعنوان مهمترین چالش طبقه کارگر ایران در اختیار جنبش کارگری قرار دهند.
نادر آرام
دی ماه هزار و سیصد و نود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر