سیمای سوسیالیسم: ادبیات چپ دنیا مشحون از آوازه « بهار عربی» و « انقلابات» شمال افریقاست. سال های طولانی بود که نمایندگان رسمی بورژوازی از کاربرد واژه انقلاب وحشت داشتند اما الان در به کارگیری این واژه با احزاب و گروههای طیف رفرمیسم چپ دنیا رقابتی سهمگین دارند. هر دو با شور و هیجان زایدالوصفی از وقوع انقلابات می گویند. نام انقلاب در شیپور کاخ سفید از همه جاهای دیگر بیشتر تکرار می شود!! زمانی مارکس از انقلابات قرن نوزدهمی و مقایسه آنها با نوع قرن هجدهمی می گفت:
« انقلاب اجتماعی قرن نوزدهم چکامه خود را فقط از متن آینده می تواند برداشت کند نه از گذشته، تا این انقلاب هر گونه ایمان خرافی به گذشته را به کلی کنار نگذارد نمی تواند به انجام وظیفه خاص خود بپردازد. انقلاب های پیشین به یادآوری رویدادهای تاریخی دوران های سپری شده از آن جهت نیاز داشتند که بتوانند محتوای واقعی خود را بر خود پوشیده دارند. انقلاب قرن نوزدهم برای آنکه بتواند محتوای خود را بر خویش روشن سازد باید « مردگان را بگذارد تا مردگان بردارند» آنجا گفتار بر محتوی برتری داشت و اینجا محتوا بر گفتار»
بیش از 160 سال از آن تاریخ می گذرد. در طول این مدت انقلابی روی داد که قرار بود گذشته و حال را در هم پیچد تا بر تل ویرانه هایشان، بنای جهانی عاری از کار مزدی، طبقات، دولت، هر نوع جدانی انسان از کارش و رهائی بشر از هر قید و هر نیروی ماوراء خود را معماری و استوار سازد. طبقه ای که قرار بود انقلاب را به پیروزی ره برد، چنین می خواست اما توده های طبقه از عهده ایفای نقش خود عاجز ماندند، چه باید کرد انقلاب توسط سوارکاران چیره دستی تعیین شد که اهل واگذاری مردگان به مردگان نبودند. چکامه انقلاب نه از متن آینده که از ژرفنای تیره و تار گذشته برداشت شد. انقلاب شکست خورد و این شکست سرآغاز شکست های کوبنده تر بعدی گردید. طبقه ای که قرار بود زندگی و کار و استثمار و موقعیت تاریخی وی مصالح و ملاط و چاشنی انقلاب باشد، چکامه اش را ناسروده گم کرد. بی مانیفست و بی چکامه ماند و کارش این گردید که پیاده نظام لشکر جرار دشمنانش علیه هر نفس آزاد و هر قوت لایموت خود باشد. این طبقه قرنی است که اسیر این وضع است. تا چشم کار می کند در رکاب بورژوازی، با سر بورژوازی و با چکامه مأخوذ از متن دوره های پیش، انقلاب کرده است. از انقلاب ها انتظاراتی داشته است اما راه رسیدن به انتظاراتش را با عقل عاریتی دشمن کنکاش نموده است. پیروزی هر انقلاب آغاز شبیخونی تازه بر زندگی او گردیده است اما هنوز که هنوز است هیچ درس آموزی از هیچ کجای این کارنامه مطول شکست آمیز به نمایش ننهاده است. هر دوره از دوره پیش بدتر گردیده است. انقلاب ها اگر در آن اوایل چپ روسی و چینی می زائیدند اکنون دیری است که فقط جمهوری اسلامی، اخوان المسلمین، سلفی، نهضت غنوشی، « شورای انقلابی» ناتو و مصطفی عبدالجلیل می زایند!! اگر در گذشته های دور مدرنیسم ستیز نبودند اکنون مانیفست پیروزی خود را با وعده رواج مجدد تعدد زوجات، حجاب و سنگسار و قصاص اسلامی اعلام می کنند. اگر آن روزها ضمن بازسازی جهنم گند و خون و توحش سرمایه لااقل لقمه نانی به شکم گرسنه کارگران می رساندند، امروز آخرین ته مانده نان سفره های خالی آن ها را وثیقه افزایش کلان تر سودهای انبوه سرمایه ها می سازند. اگر روزگاری، مشکل بیکاری کارگران را کاهش می دادند امروز بیکاری هر چه گسترده تر آنها را سلاح قتل عام هارتر معیشت آن ها می نمایند. دستاورد « بهار عربی» و « انقلابات» شمال افریقا این ها بوده است. وقتی « لوئی ناپلئون» کودتای روز 2 دسامبر 1851 را راه انداخت، پاره ای دستاوردهای لیبرالی انقلاب فوریه 1848 و سال ها مبارزات کارگران فرانسه وجود داشت تا او آن ها را نابود سازد. دولت های جدید سر برآورده در شمال افریقا با چیزی از آن دست مواجه نیستند تا گور و گم کردن آن ها را وظیفه عاجل خود کنند اما در عین حال کارهای زیادی برای انجام دارند. راه اندازی بربرمنشانه ترین یورش ها علیه هر نوع نطفه بندی کمونیسم و مبارزه ضد سرمایه داری طبقه کارگر، به قهقرا راندن هر چه بیشتر و هارتر سطح معیشت و انتظارات توده های کارگر، حمام خون ابتدائی ترین و نازل ترین حقوق انسانی زنان و تبدیل این حمام خون ها به راهکار تحکیم قدرت سرمایه داری، نبش قبر تمامی احکام و افکار و سنت های پوسیده ماقبل قرون وسطائی از گورستان های تاریخ و استفاده از آنها به عنوان ساز و کار حاکمیت سرمایه و نوع این ها کارهائی است که به حد وفور در پیش روی دارند. نمایندگان بورژوازی در هر لباس و با هر دستار از ناتو و کنگره و سنای امریکا و اتحادیه اروپا گرفته تا احزاب و محافل طیف رفرمیسم چپ دنیا، همچنان در توصیف پیروزی انقلاب ها داد سخن می دهند و در میان انقلاب ها بیش از همه به ستایش انقلاب تونس و دستاوردهایش می پردازند. بد نیست به گوشه ای از این دستاوردها نگاه کنیم. دو سال پس از انقلاب، همه تقلا و تلاش توده های کارگر این است که قراردادهای کوتاه مدت کارشان بلندمدت گردد، که شمشیر دموکلس اخراج و بیکارسازی برای لحظاتی در بالای سر آن ها از چرخش باز ایستد. که شبها به امکان فروش نیروی کار خود در فردا مطمئن باشند، که از برده مزدی به برده مزدی بدون مزد و محکوم به مرگ سقوط نکنند. کارگران دو سال است که در سایه انقلاب پیروز روز دست به کار این مبارزه اند اما به هیچ کجا نرسیده اند و هیچ دریچه ای برای همین رسیدن به همین انتظار هم بر رویشان باز نشده است. انقلاب با انتظار کارگران چنین کرده است و همین انتظار را هم سرکوب نموده است. دو سال پس از پیروزی آنچه رفرمیسم چپ « انقلاب» می نامد !! 35000 کارگر تونسی اعتصاب می کنند تا شاید قراردادهای کوتاه مدت بردگی مزدی خویش را بلندمدت سازند.
سیمای سوسیالیسم
31 ژانویۀ 2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر