بازخوانی تاریخ جدائی كمونیسم كارگری از حزب كمونیست ایران, میزگرد ایسكرا با محمد آسنگران، عبدل گلپریان و نسان نودینیان - (اول بخش)

 مقدمه:
به منظور بازخوانی تاریخ جدائی كمونیسم كارگری از حزب كمونیست ایران، بر آن شدم كه میزگردی با رفقائی از كادرهای حزب كمونیست كارگری، كه خود در كوران بحثهای "چپ و راست" درون حزب كمونیست ایران بودند، برگزار کنم. بازخوانی آن تاریخ بعد از حداقل دو دهه جدائی برای همه رفقای چپ و بخصوص طیف جوانتر كمونیستهایی كه به احزاب سیاسی روی می آورند، ضروری است. كمك می كند بدانند كه "پدیده عبدالله مهتدی" و بخش قوم پرست تر ناسیونالیسم كرد در كردستان ایران چگونه پا به عرصه وجود گذاشت. كمك می كند كه طیف جوانتر كمونیستها و بخصوص در كردستان بدانند كه رهبری كنونی حزب كمونیست ایران در آن بحثها كجا ایستاده بود. و به نظر من كمك می كند كه بدانیم چرا گارد رفقای حزب كمونیست ایران بعد از جدائی كمونیسم كارگری، در برابر ناسیونالیسم كرد هیچگاه به اندازه كافی محكم نبوده.
یادم می آید كه سال ١٣٦٦، زمانی كه در تركیه و منتظر انتقال به كشور سومی بودم، با یكی از آدرسهای علنی حزب كمونیست ایران در خارج از كشور مكاتبه ای داشتم. جواب نامه من امضای "نادر ب" را بر خود داشت و بعد از بحثی كه در باره "پناهنده سیاسی و غیرسیاسی" داشت، بعنوان خداحافظی، نوشته بود كه "امیدوارم بحثهای كمونیسم كارگری در حزب كمونیست ایران را دنبال كرده باشی و نظرت را در نامه جداگانه ای برایمان بنویسی." باید اعتراف كنم كه هیچ وقت نظرم در باره آن بحثها را برای "نادر ب" و یا رفیق دیگری نفرستادم. چند سال بعد و با خواندن كتاب "بحران خلیج و رویدادهاى کردستان عراق، اسناد مباحثات و اختلافات درونى جناحهاى حزب کمونیست ایران" فضای واقعی تر آن دوران دستم آمد. بعد از آن زمان، بارها از زبان رفقا و دوستان زیادی آن تاریخ را شنیدم و خواندم. اكنون امیدوارم كه این میزگرد، كه فقط یكی از پروژه های بازخوانی آن تاریخ است، كمكی به همه خوانندگان علاقمند بكند كه نوری بر سایه روشنهایی را كه شاید كسی داشته باشد، بیاندازد.
دوره جدید، مجددا دوره انتخاب است. با وجود صف بندیهای تاكنون موجود در شهرهای كردستان، دوره انتخاب، تقویت و بلند كردن پرچم سوسیالیستی رسیده است.  اوضاع سیاسی ایران و كردستان این ضرورت سیاسی ـ اجتماعی را بیش از همیشه در دستور كار فعالین در عرصه های جنبش كارگری، زنان و جوانان قرار داده است. به یقین احزاب سیاسی و از جمله حزب كمونیست كارگری ایران در شرایط كنونی با فراخوان به جامعه و مردم، در تلاشی شبانه روزی برای متشكل و متحد كردن گرایش كمونیستی در كردستان است. ما میخواهیم دست كمونیستها، آزادیخواهان و كادرهای كمونیست را در دست هم بگذاریم. میخواهیم كه سرنوشت آینده اوضاع سیاسی ایران و كردستان را با آلترناتیوهای عراقیزه كردن و سوریه و لیبی مانند متمایز كنیم. میخواهیم صف میلیونی از كمونیستها و آزادیخواهان را برای مقابله با هر نوع جنگ قومی و ناسیونالیستی و مذهبی متحد و با خودآگاهی سیاسی ـ اجتماعی تاكنون موجود در شهرهای كردستان سازمان و حزب كمونیسم كارگری را ایجاد كنیم. بازخوانی مجدد مبانی فكری ـ عملی گرایش كمونیسم كارگری یكی از تلاشهای ما است.
ناصر اصغری

ایسکرا: جوان امروزی كه به حزب كمونیست كارگری مراجعه می كند، می داند كه حزب كمونیست كارگری از دل اختلافاتی در حزب كمونیست ایران بیرون آمد؛ اما شاید درباره آن اختلافات زیاد نداند. اگر امكان دارد برای خوانندگان جوان تر نشریه توضیح بدهید كه این اختلافات چگونه و بر سر چه موضوعاتی بروز كردند؟

محمد آسنگران:اجازه بدهید کمی به عقبتر برگردم و سیر تغییر و تحولی که باعث تغییرات بعدی در حزب کمونیست ایران شد را هم مروری بکنم. احتمالا این کمک میکند که خواننده درک عینی تری از آن تحولات پیدا کند.
مباحثی که بعدا در حزب کمونیست ایران مورد اختلاف واقع شدند اوایل نه کسی این تصویر را داشت و نه قرار بود به این اختلافات منجر شود. کسی مثل منصور حکمت هدفش از طرح مباحث کمونیسم کارگری جواب مارکسیسم این زمانه به مسائل گرهی کمونیسم در دنیا بود. در عین حال تغییرات لازم در همان حزب کمونیست ایران را هم دنبال میکرد. شاید بهتر است بگویم، منصور حکمت یک مارکسیست و یک انقلابی بود که هدفش از ساختن حزب و همه فعالیتهای شبانه روزی، افزودن یك قرص نان بیشتر به سفره مردم در همان زمان و در یک کلام ساختن یک دنیای بهتر بود. او در جریان فعالیتهای سیاسی و روزمره، در حال تدقیق و یا بررسی و نقد فعالیتهای ما و تعمیق مباحثی بود که خود در اعلام و پیشبرد آن سهم جدی داشت. میخواهم بگویم حزب کمونیست ایران هم با دخالت و نقش فعال منصور حکمت ساخته شد و درجا زدن و یا قفل شدن این حزب در دورانی که مورد نقد حکمت بود، بنظر من بدلیل وجود گرایشات مختلف در آن حزب بود. تغییر و ارتقاء سیاسی و پراتیکی حزب کمونیست ایران از همان روز بعد از تشکیل آن حزب برای منصور حکمت آغاز میشود.
ولی نقد منصور حکمت به چپ و کمونیسم دنیا با طرح مباحث کمونیزم کارگری شروع نشد، بلکه این مرحله ای از تحول سیاسی و فکری و نقد و تبیین نظری و سیاسی یک جنبش نوین است که میخواهد کمونیسم ارتدکسی را بر پایه واقعی و جنبشی آن توضیح بدهد. بنابر این نقد او فقط به وضع موجود و فعالیتهای حزب کمونیست ایران محدود نبود؛ بلکه او مباحثی بسیار جدی و راهگشا را مطرح میکرد که یک بخش از نتایج آن تغییر ریل در حزب کمونیست آنزمان هم میتوانست باشد. اگر آن حزب بویژه رهبریش با سیاست و خط منصور حکمت تغییر میکردند و خود را فعال و مدافع آن سیاستها میدانستند قطعا حزب روی ریل دیگری میرفت و به جدایی منجر نمیشد. اما مقاومت گرایشات سیاسی در مقابل این مباحث در حزب کمونیست ایران ابتدا به شکل غیر شفاف و سنتی و بعدا به شکل عریانتر جدل سیاسی بسیار گسترده و حادی را در بین اعضا، کادرها و رهبری حزب کمونیست ایران دامن زد. هرچند تا مقطع جدایی هنوز این گرایشات خود را شفاف بیان نمیکردند اما بعد از جدایی بیش از همیشه معلوم شد که هر کدام دنیا و جهان بینی و سیاست جداگانه ای دارند و منصور حکمت قبل از هر کسی تشخیص داد که همزیستی این گرایشات مختلف در یک حزب قابل دوام نیست و همین گرایشات مختلف هستند که این حزب را دچار در جا زدن و یا قفل شدن کرده و همزیستی گرایشات در آن حزب عمرش به پایان رسیده است.
حقیقت این بود که قبل از این تحولات درون حزب کمونیست ایران هم تحولاتی در کل چپ ایران بوجود آمده بود. تغییراتی اتفاق افتاده بود. گرایشاتی در چپ ایران مسلط بودند که به چالش طلبیده شدند و گرایش کمونیستی و کارگری تازه ای پا به عرصه سیاست و پراتیک گذاشته بود. منصور حکمت سردمدار و تئوریزه کننده خط و سیاست و جنبشی کمونیستی بود که در عین مقابله با سیستم و نظام حاکم، منتقد چپ سنتی و پوپولیست آن دوره هم بود. این گرایش کمونیستی نوین در تاریخ سیاسی ایران که با انقلاب ۱٣۵۷ میدان بروز و تاثیرگذاری پیدا کرده بود، قدم به قدم به عرصه ها و مسائل جهان خود میپرداخت و تلاش میکرد پاسخ کمونیستی به آنها بدهد. یکی از نتایج همان پاسخها و تحولات بود که منجر به تشکیل حزب کمونیست ایران شد. تا آن مقطع تدوین یک برنامه کمونیستی و برنامه حزب کمونیست در ایران و در تفکر و سیاست چپ امری غیر ممکن بود. وقتی برنامه تدوین شد معضل اصلی تشکیل حزب بود و مخالفین زیادی در چپ ایران وجود داشتند که فکر میکردند حزب را نمیتوان و نباید تشکیل داد. ممکن است این مباحث اکنون مسخره و پیش پا افتاده بنظر برسند اما چپ سنتی ایران داشتن برنامه حزب کمونیستی و تشکیل حزب کمونیستی برایش غیرقابل حل بود. گرایش سیاسی و چپ و مارکسیستی ای که منصور حکمت نمایندگی کرد کل این معضلات را نقد و به دور انداخته  و راه تدوین و تصویب برنامه و تشکیل حزب کمونیست ایران را فراهم کرد.
برای درک بهتر این موضوع به مواضع راه کارگر و گروه هایی که از سازمان چریکها منشعب شده اند و دیگر محافل چپ ایران نگاه کنید كه بعد از سی، چهل سال هنوز فکر میکنند نباید حزب تشکیل داد و باید گروه فشاری بود که جریانات اصلی جامعه را تحت فشار قرار داد و یا و افشاگری كرد. اینها حزب نمیخواهند زیرا نمیخواهند جایی دست به قدرت ببرند. بالاخره حزب را جریانات سیاسی کمونیستی یا بورژوایی که منفعت یک طبقه اجتماعی را نمایندگی میکنند و میخواهند در جامعه به نفع طبقه خود کاری بکنند، تشکیل میدهند. کسی که حزب تشکیل میدهد اگر صراحت و صداقتی در فعالیت خود داشته باشد حتما قصد و هدفش کسب قدرت سیاسی است که بتواند برنامه مورد نظرش را به قانون یک مملکت تبدیل کند. در غیر اینصورت حزب لازم ندارد. از همین موضوع از داشتن برنامه و تشکیل حزب گرفته تا بقیه مسایل سیاسی تئوریک و تاریخی، آن طیف از فعالین سیاسی و یا جنبشی که به چپ معروف بودند، خود موضوع کار کمونیسم کارگری بودند. منصور حکمت در جایی گفته بود "معلم خود احتیاج به آموزش دیدن دارد" یعنی اینکه جنبش چپ موجود خود موضوع بررسی و نقد و انتقاد بود. یک دوره ای همه چپ ایران از جمله همین شاخه های مختلف سازمان چریکها و راه کارگر و .... همگی معتقد بودند که در بلوک شرق سوسیالیسم برقرار است، منتها بعضی از آنها می گفتند كه فقط انحرافاتی "رویزیونیستی" وجود دارد. استالین شخص مورد احترام و رهبر کمونیست و قاطع برای همه اینها بود. نقد ما به استالین باعث شد همه این جریانات چپ بگویند ما چون مخالف استالین و سیاستهایش هستیم و او را نماینده ناسیونالیسم روس میدانیم که قتل و کشتار کمونیستها و مخالفین و نهایتا شکست انقلاب اکتبر از نتایج گرایش سیاسی و جنبشی بود که او متعلق به آن است و.... پس لنین را هم قبول نداریم. یعنی مثل حملات بورژوازی غرب، از نظر آنها استالین امتداد منطقی لنین بود! ما با این پیشینه سیاسی و تاریخی وارد پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران شدیم و خود کومه له یک پای اصلی تشکیل حزب بود و همان کومه له قبل از این یک جریان پوپولیستی با همان پیش فرضهای چپ ایران بود. راستش را بخواهید کومه له از لحاظ دیدگاههای نظری چند قدم عقب تر از چپ ایران هم بود؛ اگر چه  از لحاظ سیاسی کاملا قاطع در مقابل حکومت اسلامی ایستاده بود و از لحاظ سبک کاری همواره به کار در بین مردم معتقد بود و گرفتن قدرت سیاسی و یا ادعای قدرت سیاسی کردن برایش تابو نبود. اما کومه له در یک مقطع از زندگی سیاسی خودش تصمیم گرفت با سیاستهای مطرح شده از جانب منصور حکمت همراهی کند و همین باعث شد تحولی کمی و کیفی در فعالیت و سیاست و جهان بینی این سازمان بوجود بیاید. تا قبل از این دیدگاه نظری سیاسی، کومه له در سمت راست چپ ایران قرار میگرفت. اما قبول و پذیرش سیاستهای اتحاد مبارزان کمونیست و همراهی با منصور حکمت کومه له را تکان داد و تحول کیفی مهمی را از سر گذراند.
اما تا جایی که به طرح مباحث کمونیسم کارگری و اختلافات بعدی بر سر این مباحث و نهایتا جدایی ما از حزب کمونیست ایران برمیگردد بنظر میرسد تفاسیر دلبخواهی و غیر واقعی زیادی از دو طرف مدافعین و مخالفین این بحث شده است. حقیقت این است که طرح مباحث کمونیسم کارگری اساسا در جوابگویی به مسائل و مشکلات کمونیسم جهان معاصر و نقد گرایشات تا آن زمان مسلط و غیر مسلط غیر کارگری و غیر کمونیستی در چپ آن زمان بود. این مباحث و دیدگاههای نظری، هم یک ارزیابی تاریخی از کمونیسم بعد از انقلاب اکتبر بود و هم یک دیدگاه منسجم بود که بر پایه های متد مارکسیستی نوع خاصی از کمونیسم را نمایندگی میکرد و مارکسیسم زمان ما و در این دوره را تبیین و تدوین نمود. به همین دلیل همانند مارکس که در دوره خود انواع سوسیالیسمهای غیر کارگری را نقد کرد٬ در این دوره هم منصور حکمت با کمک این دستگاه فکری انواع چپ و کمونیسم غیر کارگری و غیر اجتماعی را به نقد کشید. با کمک همین دستگاه فکری تجربه شوروی را و دلایل شکست انقلاب اکتبر را نقد و بررسی کرد. منصور حکمت با یک کوه نوشته و گفتار سیاسی و نقد و ارزیابی از تاریخ و موقعیت چپ و طبقه کارگر و موقعیت طبقه حاکم و ... تلاش کرد در عین حال حزب کمونیست ایران هم با این نقدها و دیدگاه نظری همراه شود.
بنابر این ابتدای بحث هدفش این بود که یک نوع خاص از کمونیسم را به سیاست و فرهنگ چپ بطور کلی و از جمله حزب کمونیست ایران هم تبدیل کند. بنابر این ابعاد و اهداف مباحث کمونیسم کارگری بسیار فراتر از دایره حزب کمونیست ایران بود.
اما در حزب کمونیست ایران طرح این مباحث همزمان شد با تحولاتی سیاسی و اجتماعی در منطقه خاورمیانه و مشخصا عراق و کردستان عراق که محل زیست بخش علنی حزب کمونیست ایران بود. در عین حال قبلا تحولاتی جهانی در مناسبات دو بلوک شرق و غرب به نفع غرب و عقب نشینی شرق آغاز شده بود. گورباچفی آمده بود که همه محافل بورژوازیی غرب او را حلوا حلوا میکردند و نداهای شکست کمونیسم هر روز داشت پر قدرت تر به جهانیان مخابره میشد.
همین تحولات سیاسی، گرایشات درون حزب کمونیست ایران و کومه له را به تکاپو انداخت. گرایش ناسیونالیستی تاریخا در کومله و درشکل دادن به کومه له نقش داشت، اما با رشد کمونیسم در کومه له و تشکیل حزب کمونیست ایران و تحولات مهمی که کومه له از سر گذراند، این گرایش منکوب شده و ساکت و بی حرف در این زمان به دو دلیل سر بلند کرد و به تقلا افتاد. دلیل اول تحرکات و قدرتگیری ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق و دلیل دوم موقعیت جهانی "تضعیف کمونیسم" و هیاهوی کر کننده شکست کمونیزم از سوی بورژوازی بود که با عقب نشینی بلوک شرق آغاز شده بود. (زیرا به هر حال شکست بلوک سرمایه داری دولتی را به اسم شکست کمونیسم به بخش مهمی از جهانیان قبولاندند) همزمان با این تحولات تعرض نهایی کمونیسم به این گرایش در حزب کمونیست ایران و همچنین تعرض به تمام سنتها و شائبه های دیگر گرایشات غیر کمونیستی درون حزب کمونیست ایران برای آنها عجیب و غیر قابل تحمل بود.
زیرا موقعیت جهانی و منطقه ای به نفع آنان بود. نیروهای نوع آنها و هم جنس آنها داشتند در دنیا میداندار میشدند، اما در حزب کمونیست ایران بر عکس این روند جهانی سیر اوضاع  به نفعشان نبود. در درون حزب کمونیست ایران موقعیت و تحولات گرایشات داشت به ضرر آنها رقم میخورد. خود همین موضوع باعث شد اعتماد به نفس پیدا کنند و با اتکا به موقعیت جنبش خود در کردستان عراق و با دیدن فضای ضد کمونیستی در جهان ابتدا مقاومت خفیف و محفلی و بعدا تعرض علنی و بعضا وقیحانه ای را به کمونیسم آغاز کردند. در آن زمان معین که تبلیغات ضد کمونیستی گوش هر انسان چپ و آزاده ای را آزار میداد، اینها به وجد آمده بودند. طبیعی مینمود که آنها شم سیاسی و طبقاتی خاص خود را داشتند و این معادله نابرابر را دیده و به مقابله با کمونیسم کارگری در حزب کمونیست ایران بپردازند. از این مقطع بود که گرایش ناسیونالسیتی درون کومه له ابتدا با مقاومت و سمپاشیهای در گوشی و در محافل خود و بعدا قدم به قدم تعرضش را علنی به کمونیسم آغاز کرد.
گرایش چپ دیگری هم، بجز گرایش کمونیسم کارگری و گرایش ناسیونالیستی هم در حزب کمونیست ایران وجود داشت. این گرایش توافق ظاهری خود با کمونیسم کارگری را به دلیل اینکه آنرا امری آرمانی و دور از دسترس و حتی بعضا ذهنی میدانست قدم بقدم به نفع اتکا به گرایش ناسیونالیستی کنار گذاشت. سابقه و سنت گرایش ناسیونالیستی و این گرایش چپ سنتی در کومه له سابقه ای تاریخی به قدمت تمام طول عمر کومه له بود. در عین حال هر دوی این گرایشات خود را مورد تعرض گرایش کمونیسم کارگری میدانستند. علاوه بر این حفظ محل زیست تشکیلات علنی کومه له در کردستان عراق از منظر این چپ سنتی از کانال سازش و همزیستی با گرایش ناسیونالیسم کرد در درون و در بیرون حزبش میگذشت. گرایش ناسیونالیستی درون کومه له هم از همه راه های تحریک احساسات گرفته تا نشان دادن دورنمای فعالیت کومه له در کردستان عراق که میتوانند به دوستان قدیم و جدیدشان در میان احزب ناسیونالیست کرد اتکا کنند و.... تلاش کرد گرایش چپ سنتی را همراه خود کند و به این هدف نایل آمد.
همین پراگماتیسم چپ سنتی و حسابگریهای خرد و ریز بود که بعد از جدایی ما از حزب کمونیست ایران این چپ سر بزیر مقدرات خود را دست گرایش ناسیونالیستی داد و مدتها نفرت پراکنی علیه کمونیستها را نظاره میکرد و ساکت بود. چنانچه عملا گرایش ناسیونالیستی در آن سازمان دست بالا پیدا کرد. ناسیونالیسم درون کومله با اتکا به موقعیت سیاسی و اجتماعی این دوره علنی تر و آشکارتر به کمونیزم و به پرچمدار کمونیزم کارگری، منصور حکمت، تاخت و با این عمل در مقابل ناسیونالیسم به قدرت رسیده کردستان سر تعظیم فرود آورد و خود را بخشی از آن جنبش ناسیونالیستی معرفی کرد. تا این مقتع چپ سنتی آن سازمان هنوز گیج و بی خط و سر درگم بود.
ناسیونالیستها با اتکا به اعتباری که کومه له قبلا به دلیل رادیکالیسم و کمونیسمش کسب کرده بود تلاش کردند از خود ادعای حیثیت نمایند. اما از شانس بد ناسیونالیستها، این دوران ضد کمونیستی و عربده کشی های کر کننده بورژوازی مدت زیادی طول نکشید. با تحولات بعدی بود که چپ سنتی در آن سازمان دست به مقاومت زد و تلاش کرد نفوذ و تاثیر ناسیونالیستها را محدود کند. با شکلگیری این مقاومت بود که ناسیونالیستها یکی بعد از دیگری از کومه له جدا شدند و دسته جات خود را سازمان دادند. سازمان زحمتکشان به رهبری مهتدی یکی از شعبات این گرایش جدا شده از کومه له است.

ایسکرا: دوستان رهبری كنونی حزب كمونیست ایران و كومه له می گویند كه عبدالله مهتدی عضو فراكسیون كمونیسم كارگری بود و اینگونه نبود كه اختلافات در این سطحی كه اكنون ادعا می شود، بوده باشد. عبدالله مهتدی، تا جائی كه من خبر دارم، رهبر مخالفان منصور حكمت و كمونیسم كارگری بود؛ گرچه امكان این هم هست كه عبدالله مهتدی هم زمانی عضو فراكسیون كمونیسم كارگری بوده باشد. در این زمینه لطفا توضیح بدهید كه جناح بندی ها چگونه بود. و چه تعداد از تشكیلات علنی حزب كمونیست ایران عضو فراكسیون كمونیسم كارگری بود. و به نظر شما شروع  کمونیسم کارگری از چه دوره ای جزو مباحث کنگره ها و پلنوم ها بود؟

نسان نودینیان: عبدالله مهتدی عضو كانون كمونیسم كارگری نبود؛ اما او با شروع مباحث كمونیسم كارگری جزو آن دسته از افراد كمیته مركزی وقت حزب كمونیست ایران بود كه از مباحث منصور حكمت و كمونیسم كارگری دفاع میكرد. احتمالا دوستانیكه اكنون این ادعا را مطرح میكنند كه عبدالله مهتدی عضو كانون بوده، عضویت در كانون كمونیسم كارگری را با عضویت در "فراكسیون كمونیسم كارگری" یكی میدانند. در صورتیكه این دو مساله جدا از هم  بودند. به منظور بررسی واقعی و ابژكتیو مقدرات و سرنوشت گرایش كمونیسم کارگری در حزب كمونیست ایران من به سیر شروع آن مباحث میپردازم.
كنگره دوم حزب كمونیست ایران (سال ١٣٦٥) با سخنرانی افتتاحیه منصور حكمت، دور جدیدی از موقعیت این حزب، البته از موضع نقد و با ارائه برنامه و راه كارهایی برای برون رفت وضعیت تاكنون موجود حزب، شروع شد. این كنگره و تلاش منصور حكمت بر محور تغییرات اساسی و كارگری كردن بافت حزب انجام گرفت. مسئله بر محور شکل دادن به کمونیسم کارگری در ایران بود. سازمان دادن گرایش کمونیستی در درون طبقه کارگر، تبدیل کردن کمونیسم به پرچم گرایشی در درون خود طبقه و در یک کلام در کنگره دوم این سوال مطرح و پیش کشیده شد که چگونه کمونیسم ایران را به یک پدیده کارگری تبدیل کنیم. كنگره دوم را میتوان كنگره شروع مباحث كمونیسم كارگری نامید. باید به این مساله اذعان كرد كه این مباحث در آندوره با مقاومت روبرو نشد. به این دلیل ساده هنوز اوضاع سیاسی دنیا دستخوش تحولات عمیقی نشده بود. كمیته مركزی و كادرها هنوز این مباحث را ادامه وضع تاكنون موجود حزب تلقی میكردند. و اینكه این مباحث هنوز مراحل عملی ـ اجرایی را شروع نكرده بود. و هنوز بر محور "باورهای مشترك" به استقبال مباحث كنگره دوم و سخنرانی افتتاحیه منصور حكمت میرفتند. بعدها و با اقدامات اجرایی ـ عملی مباحث كنگره دوم، مقاومت‌ها شروع و تا حدود زیادی صفوف حزب و كومه له قطبی شد. كه به مرور جناح بندیهای چپ و راست شكل گرفت. این سخنرانی و مباحث و قطعنامه های این كنگره تحت عنوان «كنگره دوم حزب كمونیست ایران ـ گزارش كمیته مركزی، موقعیت و دورنمای حزب» در سایت آرشیو منصور حكمت قابل دسترس هستند. كنگره سوم حزب (دیماه سال ١٣٦٧) در خارج از كشور برگزار شد. مدتی بعد از كنگره سوم، «كانون كمونیسم كارگری» (منصور حكمت ـ ایرج آذرین ـ رضا مقدم) به منظور توضیح مبانی كمونیسم كارگری و ایجاد هم نظری و درك بهتر و گسترده تر از كمونیسم كارگری، تشكیل شد. همینجا اینرا اضافه كنم تشكیل «كانون كمونیسم كارگری» در یك مقطع معین انجام گرفت. از بدو تاسیس سه نفر بودند و سپس كورش مدرسی به جمع سه نفره كانون پیوست. و با اعلام تشكیل حزب كمونیست كارگری، عملا موجودیت این كانون هم بپایان رسید. در مقطع تشكیل كانون عبدالله مهتدی یكی از اعضای رهبری و عضو دفتر سیاسی حزب كمونیست ایران بود. او از مباحث كمونیسم كارگری و منصور حكمت حمایت كرد. و عملا در پلنوم شانزدهم حزب كمونیست ایران از طرفداران كمونیسم كارگری بود.
فراكسیون كمونیسم كارگری در ١٠ ژوئن سال ١٩٩٠ توسط منصور طی اطلاعیه ای كه خطوط آن در مورد موقعیت چپ و كمونیسم بود، اعلام شد. با اعلام این فراكسیون اكثریت كادر و اعضای حزب كمونیست ایران و كومه له به این فراكسیون پیوستند. بند ٥ اطلاعیه فراكیسون می گوید: "حزب کمونیست ایران نیز بیش از این نمیتواند ظرف گرایشات و جنبشهای گوناگون باشد. تجزیه این گرایشات در درون حزب، جایی که سوسیالیسم غیرکارگری به لطف پیوستگی صوری حزب با انقلاب ٥٧ در شرایط آزمایشگاهی به بقاء خود ادامه میدهد، دیگر اجتناب ناپذیر شده است. بر عهده تمام فعالین و مبارزین سوسیالیسم کارگری در حزب کمونیست ایران است که از هم‌اکنون شالوده یک حزب یکپارچه سوسیالیستی کارگری را بریزند".
تعدادی از رهبری وقت از اعضای كمیته مركزی حزب و كومه له از جمله ابراهیم علیزاده هیچ وقت به فراكسیون نپیوستند. اما عبدالله مهتدی برای مدتی عضو فراكسیون بود.

ایسكرا: كادرهای كومه له و حزب كمونیست ایران می گویند كه جدا شدن كمونیسم كارگری از حزب كمونیست ایران، ناسیونالیسم را تقویت كرد و جریان كمونیستی در حزب كمونیست ایران را در مقابل ناسیونالیستها تنها گذاشت. گرچه این گفته شان، به ضرر منطق گفته های دیگرشان است اما هر از گاهی آنرا تكرار می كنند. درباره این ادعایشان چه می شود گفت؟

عبدل گلپریان: بعد از جدایی ما از این حزب، سیل اتهامات گوناگون از جانب همه کسانیکه در حزب کمونیست ایران مانده بودند علیه منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری به خوراک تبلیغی روزانه شان تبدیل شد. علاوه بر این نکته ای که شما اشاره کردید، به ما می گفتند که اینها "آش به تال" کردند. این اصطلاح در فرهنگ جریانات ناسیونالیسم کرد است که اگر کسی دست از مبارزه کشیده باشد با این عبارت که بار تحقیرآمیزی دارد مورد خطاب قرار داده می‌شود، یعنی از مبارزه دست کشیده است. می گفتند "هزیمت کردند"، "خارج نشین شدند"و ... یا اینکه مثلا می گفتند شما که تمام ستادها و ارگانهای تشکیلاتی در دستتان بود و در رهبری حزب موقعیت برتری داشتید چرا از این حزب رفتید؟ و چیزهایی از این قبیل. در موارد زیادی هم هر آنچه که لازم بود نثار خط و سیاست کمونیسم کارگری و منصور حکمت می کردند.
خط سیاسی، نظری  و تئوریک منصور حکمت را شکست خورده و به بن بست رسیده عنوان می کردند. کسی در میان اینها پیدا نمی شد بگوید که اگر اینها دست از مبارزه کشیده اند یا نظرات و خط سیاسی شان شکست خورده است پس چه انتظاری دارید که می ماندند و شما را در مقابل ناسیونالیسم در حزب کمونیست تقویت کنند؟ خودشان هم نمی دانستند با این همه اظهارات متناقض چکار کنند. یک جنبه اش هم همین نکته ای بود که شما در سئوال اشاره کردید که گویا با رفتن ما ناسیونالیسم در حزب کمونیست ایران تقویت شد. کسانیکه چنین ادعایی می کنند یادشان رفته است که در جریان اختلافات پشت سر خط راست صف کشیده بودند. این دسته که ظاهرا خود را چپ می دانستند یا می دانند همگی بعد از جدا شدن ما زیر بیرق عبداله مهتدی جمع شدند. اینها در آن ایام همگی علیه منصور حکمت و کمونیزم کارگری یاد گرفتند بنویسند و سخنرانی بگذارند که تا قبل از جدا شدن ما جرأت دفاع آشكار از ناسیونالیسم و پهن کردن فرش قرمز زیر پای جلال طالبانی را نداشتند. بعد از جدا شدن ما اینها بدور عبداله مهتدی حلقه زدند و شروع به تبلیغات منفی و غیرسیاسی علیه منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری کردند.
در سال 2000 یعنی زمانی  که مهتدی و ایلخانی زاده در تلاش بودند که موجودیت کل حزب کمونیست ایران و کومه له را با خود ببرند و در نمایشگاه جلال طالبانی و در بازار ناسیونالیسم کرد بفروش برسانند و شاخه جلال طالبانی را برای کردستان ایران سرهم بندی کنند،  منصور حکمت بود که بداد اینها رسید. منصور حکمت در حمایت از موجودیت و ادامه فعالیت حزب کمونیست ایران در مقابل تلاشهای انحلال طلبانه ناسیونالیستهای درون این حزب برای مصادره نام کومه له و منحل کردن حزب کمونیست ایران، سمینار و سخنرانی گذاشت، مطلب و مقاله نوشت و گفت که باند مهتدی ایلخانی زاده چه از نظر سیاسی و چه از نظر سازمانی این حق را ندارد کومه له را ناسیونالیسم خور کند و حزب کمونیست را ملغی نماید. توجه منصور حکمت به اختلافات میان گرایشات باقیمانده در حزب کمونیست ایران تا آن درجه کارساز شد که بخش چپ سنتی این حزب قدری بخود آمد و بدرجاتی با گارد محکم در مقابل مهتدی - ایلخانی ایستاد. اگر دخالتگری منصور حکمت حتی در بیرون از حزبشان نبود مهتدی و ایلخانی زاده آنها را قورت داده بودند. با این حال هیچوقت هم سیل اتهام زنی شان علیه حزب کمونیست کارگری تمامی نداشته است و از سوی دیگر جدایی ما را عاملی در جهت زبان درازی ناسیونالیسم درون سازمانشان عنوان می کردند. برخلاف این فرمایشاتی که عنوان می کنند باید گفت که در مقطع اختلافات خطی که در مرکز قرار داشت و به آن سانتر گفته می شد، در همراهی با ناسیونالیسم درون کومه له به  تقابل با ما و کمونیسم کارگری پرداخت اما بعد از جدایی همانطوریکه اشاره کردم منصور حکمت با بحثهای روشن سیاسی مانع از آن شد که این مدعیان توسط باند ایلخانی مهتدی از هم فروبپاشند. اینها موجی از تناقضات درون این حزب است که سالهاست با آن دست بگریبان هستند. کسانیکه خود را جریان کمونیستی درون این حزب و کومه له قلمداد می کنند در جریان اختلافات آندوره با ناسیونالیسم درون این حزب قابل تفکیک از هم نبودند همگی در یک جبهه واحد در مقابل کمونیسم کارگری بخط شده بودند. این گفته ها ذره ای صداقت درش نیست.اگر به چنین ادعاهایی پایبند هستند باید ازشان پرسید چرا به تقویت کمونیسم کارگری در مقطع اختلافات نپرداختند؟ اگر خود را چپ می دانند چرا دنبالچه خط راست درون کومه له شدندکه بعد از جدائی هم عبداله مهتدی قبله آمال و آرزوهایشان شد؟. همانطور که گفتم چند سال بعد از جدایی ما ( در سال 2000 ) باند مهتدی ـ ایلخانی با قلدری کوشیدند کومه له و حزب کمونیست ایران را دو دستی تقدیم اتحادیه میهنی جلال طالبانی و ناسیونالیستهای کرد بکنند. اما بدلیل دخالت منصور حکمت و كادرهای كمونیسم كارگری زورشان نرسید و همان نام قدیمی سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان کومه له را بر خود گذاشتند و از آن حزب انشعاب کردند.

ایسکرا: شما از نمایندگان شركت كننده در كنگره ٥ كومه له بودید. كنگره ٥ بفاصله یك روز بعد از اتمام كنگره ٢ حزب كمونیست ایران، كه به آن اشاره كردید برگزار شد. مباحث این كنگره با كنگره های قبلی كومه له را چگونه ارزیابی می كنید. و اساسا كنگره دو حزب کمونیست و كنگره ٥ كومه له در آن شرایط چه جایگاهی در دقیق تر كردن مباحث كمونیسم كارگری داشت؟ و كدام تفاوتها را با سنت رایج در كومه له نمایندگی کرد؟

نسان نودینیان: کنگره ٥، کنگره روتین کومه له بود. این کنگره اما به نظر من ادامه سوال اول که در مورد سابقه و شروع بحثهای کمونیسم کارگری مطرح شد بود. پرداختن به این کنگره از زاویه مباحث کمونیسم کارگری اهمیت دارد. به این دلیل ساده که نسل جوان در شهرهای کردستان به اهمیت و جایگاه منصور حکمت و تلاشهای او که با زحمات فراوان و مقاومت، راه های پیشروی خود را طی میکرد، برجسته شود. این کنگره راه های طی کردن مسیر کومه له به کار در شهرها و سازمانیابی طبقه کارگر را روشن و جهت های اصلی کار در میان طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی را در دستور فعالیتهای کومه له قرار داد. ﻧﺰدﻳﮏﮐﺮدن ﮐﻮﻣﻪ ﻟﻪ ﺑﻪ رهبران، ﻓﻌﺎﻟﻴﻦ و ﭘﻴﺸﺮوان ﮐﺎرﮔﺮان و اﻳﺠﺎد ﻳﮏ ﺳﺘﻮن ﻓﻘﺮات ﺣﺰﺑﯽ در ﻣﻴﺎن ﮐﺎرﮔﺮان ﺑﻮﻳﮋﻩ در ﺷﻬﺮها. این جهتگیریها پدیده تازه ای در کومه له بود. در دل آن شرایط و در اوج نظامیگری بحث در مورد این سیاستها و ساختن ارگانهای مناسب با سمینار و قطعنامه و تلاش برای تغییر مشغله ها به منظور توجه جدی به شهر و کارگران از دستاوردهای این کنگره بود. با اتخاذ این جهتگیریها است که شاهد برپایی مراسمهای اول ماه مه های با شکوه در شهرهای کردستان و بویژه در سنندج هستیم. در غیاب این جهتگیریها مسیر کنگره ٥ بسمت مسائل موجود در سنت "پیشمرگایه تی" و ناسیونالیستی میرفت. در کنگره میخواستند در مورد اونیفورم و لباس "پیشمرگ" قرار بیاورند. خوشبختانه مدافعین این نوع بحثها با فضای غالب بر کنگره و تمرکز بر روی کار در شهرها و در میان طبقه کارگر و تعریف پایه های پیشروی کمونیستی در کردستان به حاشیه رفتند و مجالی برای این بحثها نداشتند. در یک کلام اهمیت کنگره ٥ در تقابل قرار گرفتن گرایش کمونیسم کارگری و گرایش ناسیونالیستی بود. گرایش سانتر که توسط تعدادی از رهبری آن وقت در کومه له نمایندگی میشد، سکوت کرد و این جهتگیریها را با این سکوت و در ادامه حفظ وضع موجود، تا مدتی نسبتا طولانی بدون مقاومت و در مواردی در همکاری و کمک به گرایش کمونیسم کارگری، ادامه داد.

ایسكرا: بعد از جدایی جریان کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران تا به امروز ما شاهد چندین انشعاب از حزب کمونیست ایران و کومه له بودیم که همگی بدون استثنا از موضعی ناسیونالیستی و قوم پرستانه انشعاب کرده اند. سئوال من این است این سه چهار دسته از منشعب شده ها چرا خود را به نام کومه له آویزان کرده اند؟ کشیدن هر گوشه ای از سر این لحاف توسط انشعاب کرده ها و قاپیدن این اسم بخاطر چیست؟

عبدل گلپریان: اجازه بدهید برای پاسخ روشن به سئوال شما به دلایل پایه ای تری که این آویزان شدن بنام کومه له را بتواند بیشتر روشن کند اشاره کنم. حقیقت امر این است که کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران سازمانی معتبر و با نفوذ در میان مردم بود. علیرغم نگرش پوپولیستی و مائویستی حاکم بر این سازمان و علیرغم نداشتن برنامه و افق روشن کمونیستی اما بدلیل اتخاذ موضع قاطع در مبارزه علیه رژیم اسلامی در میان مردم محبوبیت داشت . از مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران کومه له بعنوان سازمان کردستان این حزب فعالیت می کرد. اعتبار و اتوریته و نفوذی که کومه له در طول فعالیت خود در بعد از تشکیل حزب کسب کرده بود ناشی از خط و سیاست روشن، کمونیستی و با نقد و پشت سر گذاشتن نگرش پوپولیستی و مائوئیستی  آن بود. این خط هم بر حزب کمونیست ایران و هم بر کومه له حاکم بود. تشکیل حزب کمونیست ایران در سال ١٣٦٢ روی داد و تا زمان جدایی ما از آن حزب یعنی ۱۳۶۹ بمدت ۸ سال، کومه له را در موقعیت برجسته ای در میان مردم و کارگران قرار داد که از اعتبار و اتوریته بالایی در میان مردم شهرهای کردستان برخوردار بود. حتی مردم شهرهای کردستان عراق نیز بدیده احترام به کومه له نگاه می کردند. جریانات چپی که در کردستان عراق مخفیانه فعالیت می کردند و بعدها حزب کمونیست کارگری عراق را تشکیل دادند، متاثر از نقش و جایگاه و خط سیاسی، نظری و تئوریک منصور حکمت بودند. سمپاتی فعالین کمونیست و کارگران در کردستان عراق به خط منصور حکمت مربوط به دوران قبل از جدایی ما از حزب کمونیست ایران است. این نفوذ و اعتبار یکشبه بدست نیامده بود. اینها نتیجه کوهی از فعالیت تئوریک - نظری، خط و افق سیاسی روشن، پراتیک و فعالیتهای نظامی در داخل بود. علاوه بر مبارزه بر علیه رژیم اسلامی، آندوران ما با جنگی تحمیل شده از سوی حزب دمکرات کردستان ایران بر سر آزادیهای بی قید و شرط سیاسی روبرو بودیم. حزب دمکرات بعنوان نماینده بورژوازی کرد در این جنگ شکست خورده بیرون آمد. دفاع قاطع کومه له از منافع کارگران و مردم زحمتکش و دفاع بی قید و شرط از آزادی بیان به اعتبار این خط  افزود.

افق و دورنمایی که منصور حکمت به لحاظ نظری سیاسی و تئوریک در دستور فعالیت عملی کومه له قرار داده بود، بازتاب وتاثیرات وسیعی در میان  مردم و کارگران داشت. خودشان هم به این امر واقف هستند. از توجه به حقوق انسان، کارگر و زن گرفته تا جنگ بر سر دفاع از آزادیهای سیاسی بخش بسیار مهمی از دستاوردهای عظیم در این تاریخ معین است. هیچ کدام از شخصیتهای امروز درون حزب کمونیست ایران و گروه های انشعاب کرده نیز نمی توانند این را انکار کنند که خط، سیاست برنامه و دادن افق و دورنمای روشن کمونیستی منصور حکمت، جهت دهنده فعالیتهای تاریخ ۸ سال اولیه فعالیت کومه له بعد از تشکیل حزب بوده است. کومه له با اعتباری که قبل از تشکیل حزب داشت بدون این دستاوردهایی که بعد از تشکیل حزب داشت و به آن اشاره کردم قطعا قادر نبود به آن نقطه ای برسد که اینها برای تصاحبش بروی هم اسلحه بکشند. اینها که اشاره کردم اندوخته ای از تجارب مبارزاتی موفق و روشنی را بدست داده بود و حزب کمونیست ایران و کومه له را به مطرح ترین جریان چپ و رادیکال در منطقه تبدیل کرد.

به این خاطر به این نکات پایه ای اشاره کردم که بگویم دعوای گروه  انشعابی اولیه و انشعابهای متعاقب آن که همگی این اسم را بر خود گذاشتند باید در این چهارچوب جستجو کرد. هم انشعاب اولیه و سپس انشعابهای بعدی که از موضع ناسیونالیستی و قوم پرستانه انجام گرفت، تلاش داشتند که با مصادره این اسم سرمایه سیاسی جمع کثیری از کمونیستها و فعالین زیادی در این حزب را به جیب خود سرازیر کنند تا با در انحصار قرار دادن این اسم واعتبار و اتوریته ای که پشت آن نهفته بود را در معادلات منطقه ای به معامله و بند و بست بگذارند. سینه چاک کردن ناسیونالیستهای انشعاب کرده بخاطر پشتوانه سیاسی معنوی این اسم بود. جالب اینجا بود که بارها در سخنان و نوشته هایشان نه تنها اشاره ای به این تاریخ آنگونه که واقعیت داشت نمی کردند و نمی کنند بلکه بدفعات به تحریف این تاریخ نیز پرداخته اند و آنرا وارونه جلوه می دهند. یکی از مشکلات تمامی سازمانهایی که اسم کومه له را با خود یدک می کشند این است که دفاع صریح و روشن از این تاریخ در تضاد با کل موجودیت فعلی شان است .از این رو کاری به پروسه تاریخی آن ندارند. آنجایی هم که به تاریخ نگاری کومه له می پردازند تلاششان این است که تحریفات تحویل دیگران بدهند. از یک سو انکار و پوشاندن تاریخ واقعی آندوره و از سوی دیگر اسلحه کشیدن بر روی همدیگر بخاطر تصاحب نام کومه له. اینها بخشی از فرهنگ و گرایش ناسیونالیستی بخشهای انشعابی بوده است.
از نظر دیدگاه نظری، کومه له در قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران ضعیفتر از برخی از سازمانهای چپ آندوره بود. همانطور که اشاره کردم قدرت و اعتبار و نفوذ کومه له بر می گردد به مقطع بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران. یعنی زمانیکه پوپولیسم در این سازمان نقد و کنار گذاشته شد. پوپولیسمی که سازمانهای چپ نظیر چریک فدایی، پیکار و دیگر سازمانهای بنام چپ آندوره  را در خود بلعید. قدرت کومه له بعد از تشکیل حزب  یعنی عروج مارکسیسم انقلابی در این سازمان، یعنی متاثر بودن کومه له از بحثهای راهگشای منصور حکمت، یعنی تدوین حقوق پایه ای مردم زحمتکش و رئوس فعالیت نظامی کومه له در کردستان، یعنی خط روشن کمونیستی ای که منصور حکمت بعنوان افق در مقابل این سازمان ترسیم کرده بود، یعنی سازمانی که به برنامه و پراتیک کمونیستی متکی شده بود، یعنی معطوف شدنش به شهرها و اهمیت دادن به کارگر در کردستان.  اگر غیر از اینها بود چیزی از آن سازمان اولیه هم از آن باقی نمی ماند که ناسیونالیستهای انشعابی و غیر انشعابی بر سرش دعوا کنند. مشتاقان بررسی این تاریخ را رجوع میدهم به اسناد دو دوره از تاریخ كومه له، اسناد و نوشته های کومه له قبل از تشکیل حزب کمونیست و برنامه، اسناد، مصوبات کنگره ها و پلنومها، خط سیاسی، نظری و تئوریک ناظر بر فعالیت کومه له بعد از تشکیل حزب کمونیست  تا مقطع جدایی ما.
***

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر