شباهنگ راد:
همه روز جمهوری اسلامی برابر است با جنایت؛ همه روز جمهوری
اسلامی برابر است با تحقیر، توهین و سرکوب اقتصادی میلیونها انسان ندار؛ همه روز
جمهوری اسلامی برابر است با چپاول و غارت اموال عمومی؛ همه روز جمهوری اسلامی
برابر است با بگیر و به بند و کُشتار مخالفین و معترضین. خیانت و جنایتکاریهای
سردمداران این رژیم، بسیار و بسیاراناند. قابل اندازهگیری نیست و حیات یک
ثانیهای این رژیم هم برابر است با نابودی مالی – جانی صدها کارگر و زحمتکش.
سردمداران رژیم در دههی شصت، تور اختناق
را در ابعادی گسترده بر فضای جامعهیمان پهن نمودند و بر آن بودند تا بههر طریق ممکنه، و با
اجرای طرحهای ضد انقلابی، سکوت، بیجوششی و تسلیمطلبی را جایگزین اعتراضات
مردمی، پر نشاطی و روحیهی رزمجویانانه و تعرضی نمایند. بگیر و به بندها و دستگیریهای
خیابانیشان، تمامی نداشت و دسته دسته از جوانان و کمونیستها را به جوخهی مرگ و
دار میسپُردند. به موازات آنها زندانها شاهد ددمنشی شکنجهگران و جلادان رژیم
جمهوری اسلامی بود و جانیان بشریت و حامیان سرمایههای امپریالیستی بر آن بودند تا
با توسل جستن به سلاح و ابزار و آلات شکنجه، انقلابیون و کمونیستها را از میدان
مبارزه بدر کنند. به بیانی سال شصت، سال تعرض سازمانیافتهی رژیم
جمهوری اسلامی علیهی انقلاب و سازمانهای کمونیستی بود؛ سالی بود که جمهوری
اسلامی توانست به یاری و با همکاری سازمانهای خائنی همچون اکثریت و حزب توده،
نیروهای کمونیست و انقلابی را به عقب راند و فضای دلبخواهی خود را بر میلیونها
انسان محروم تحمیل نماید؛ سالی بود که ماشین سرکوب رژیم بر سرعت خود افزود و چهرهی پر
تحرک جامعه را دگرگون ساخت. در چنین دُوران و فضایی بود که تعدادی از کمونیستهای
صدیق، بر خلاف جریانات و گروههای ناپیگیر انقلاب، بپاخاستند و جنگ انقلابیای را
علیهی ارگانها مسلح رژیم – و آنهم - در جنگلهای مازندران
سازمان دادند.
چهارده ماه فعالیت بیوقفه، چهارده ماه تحمل محدودیتها و
فشارهای متفاوتی همچون راهپیمائیهای طولانی، کمبودهای غذائی، نیرو و غیره، حاصل
فعالیتهای عملی چریکهای فدائی خلق (ارتش رهائیبخش خلقهای ایران) بود که بیگمان
خمیر مایهی نظری آنرا، تئوری "مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم
تاکتیک" تشکیل میداد؛ حاصل پیگیری و تلاش بیوقفهی کمونیستهایی بود
که تغییر جامعه را در پرتو سازمانیابی مسلح تودهای جستجو میکردند و جدا از
کُردستان، در صدد راهاندازی جنگِ انقلابی دیگری در منطقهای از ایران بودند؛ چرا
که هدفشان پراکندگی دشمن، پاسخ زور در مقابل زور، بسیج تودهها حول عالیترین شکل
از مبارزه و آزادسازی منطقه، از دست نظام وابستهی جمهوری
اسلامی و همچنین تحقق جامعهای آزاد و دمکراتیک، عاری از ظلم و ستمِ زورگویان و
سرمایهداران بود.
مگر صفحات سیاه شدهی مخالفین رزمندهی سیاهکل - علیرغم
تائیدات ظاهری و تلویحی -، از جنبش کمونیستی ایران پاک شده است؟ و مگر ما همچنان و
هر ساله و آنهم به مناسبت گرامیداشت سیاهکل، شاهد تحریف حقایق مبارزاتی آنزمان
و افکار رزمندگان سیاهکل نمیباشیم و شاهد نیستیم که چگونه دارند از یکسو به
تجلیل راه آنان میپردازند و از دگرسو، خط بطلانی بر افکار انقلابی و کمونیستیشان
میکشند!!! باری، جنبش کمونیستی ایران بیش از اندازه، شاهد تحریف حقایق از جانب
پُر مدعیانیست که رسالتی جز، بزرگبینی و لگدمال نمودن ثمرههای مبارزاتی - عملی
کمونیستهای عملگرا، بر عهده – نداشته و - ندارند. متأسفانه به دلیل فقدان سازمان
جدی در درون، ما شاهد عروج عناصر، سازمانها و یا احزابی در قامت دفاع از تئوری
انقلاب و منافعی کارگران و زحمتکشان میباشیم و دارند به بهانهی
ارائهی تعریفی "نو"، از "دنیای تازهی سرمایه"، سیاستهای
اپورتونیستی و پاسیویستی خود را تبلیغ و ترویج مینمایند؛ این عناصر و سازمانها در
ظاهر، بدنبال "نوآوری"اند و در باطن، در پی توجیه بیوظیفهگی عملی خویش
و همچنین تخریب افکار کمونیستهای تحولگرا میباشند؛ کمونیستهایی که بر خلاف
کمونیستهای امروزی، پاپس نکشیدند و راهِ به پیش را، انتخاب نمودند.
مسلماً خط بسیار نازک و باریکی، مابین پایداری به نظر
کمونیستی و آنهم در دُوران عقبنشینی، یأس و ناامیدی و در دُوران تعرض همهجانبهی سرمایه به جان و
مال میلیونها انسان زحمتکش وجود دارد و پر واضح استکه وارونه جلوه دادن حقایق
مبارزاتی و رخدادهای تاریخی ثمربخش، کار کمونیستهای صدیق نیست. چرا که وظیفهیشان تشریح حقیقی
مبارزات کارگران و زحمتکشان و مهمتر از همهی اینها، بر این
امر اصرار دارند که پیشرفت و ثمربخشی هر انقلابی، ربط با واسطهای با حضور و
پراتیک لحظهای و دائمی نیروهای مدافعی تودههای محروم و آنهم در صحن
جامعه دارد. با این اوصاف نمیتوان بهمانند "فعالان سیاسی" و
"میراثداران" جنبش نوین کمونیستی، هم راه و افکار راهگشای مبارزاتی،
رزمندگان "سیاهکل" و پیگیران آنرا ستود و در همانحال، اینگونه دمید
که روش آنان در خلاف نیازمندیهای عملی جامعه بوده و به تاریخ پیوسته است؛
نمیتوان از یکطرف مدافعی تحرکات ثمربخش و دُورانساز کمونیستهای گذشته بود و از
طرفدیگر، کمترین تلاش و گامهای عملیای در جهت معرفی و تحقق سیاستهایشان بر
نداشت. چنین نگاه و وظایفی، غیر مارکسیست – لنینیستی و در خلاف پایداری به میراثها
و ارزشهای جنبش کمونیستیست. جانباختهگان چهارم فروردین و "خیپوست"،
بر این باور بودند که تا زمانی، سلطهی شوم امپریالیزم بر جامعهیمان
رخت بر نه بندد؛ تا زمانیکه یگانه سیاست رژیم جمهوری اسلامی ]و
بهمانند رژیم گذشته (شاهنشاهی)[، با زور و سرکوب ابتدائیترین
خواستههای کارگران و زحمتکشان پای ریخته شده است؛ و ... مبارزهی مسلحانه بهعنوان
اصلیترین راه، به حساب آمده و کمونیستِ مدعی رهائی تودههای ستمدیده، چارهای جز،
انتخاب روشهای عملی و مقابلهای با نیروهای سازمانیافته و مسلح رژیم جمهوری
اسلامی ندارد.
در حقیقت رفقای "خیپوست" از چنین افکار روشنی
پیروی مینمودند و تعابیر و تفاسیری خلاف آن، به معنای تشریح ناصحیح نگاهِ
جانباختهگان راه انقلاب و همچنین انتقال بنادرست تجارب مبارزاتی به نسلهای آتیست.
طبعاً رواج تعابیر و تفاسیری دگرگونه از تحرکات ثمربخش کمونیستها، بنوبهی خود باعث خواهد
گردید تا دامنهی ایدههای بغایت اپورتونیستی و پاسیویستی، وسیع و وسیعتر
گردد. تاکید رفقای "خیپوست" – حرمتیپور، رفیعیان، عابدی، رجبی و
عطاریان –، بهمانند یاران گذشتهی خود بر آن بود که تا زمانی بر دوامی حاکمیت وابسته در جوامعای
همچون جامعهی ایران با قهر ضد انقلابی گره خُورده است، قهر انقلابی – و علیرغم
جابهجائیها حکومتها -، نه تنها قابل پیگیریست، بلکه تعلل در انجام آن، به
معنای به تعویق انداختن خواستههای بنیادی کارگران و زحمتکشان میباشد؛ تاکیدشان
بر آن بود که تنها با زور سازمانیافتهی کمونیستیست که میتوان در مقابل
زور سازمانیافتهی رژیمهای سراپا مسلحای همچون رژیم جمهوری اسلامی ایستاد
و تودهها را بسیج، و به منافعی واقعیشان واقف گردانید. و ..
3 فروردین 1392
کار و بار جمهوری اسلامی در سرکوب و دفن ارزشهای انسانی –
اجتماعیست. به فعالیتها و به بُعد اقتصادی این رژیم نگاهی بیاندازیم تا دریابیم
که سیاستهایاش کمترین نزدیکیای با خواستههای محرومترین اقشار جامعه ندارد.
فعالیت و بُعد سیاسی آن بهمراتب وخیمتر از بُعد اقتصادیست. سینه و جان مخالف را
نشانه میگیرد تا مملکتِ سوددهی خود را محفوظ نگه دارد. سران این نظام بر سر کاراند به این
دلیل که سرکوب را در سر لوحهی فعالیتهای خود قرار دادهاند و بیگمان چهارم فروردین سال
شصتویک را هم میتوان در چنین محدوده و چهارچوبهای توضیح داد؛ چهارم فروردین را
میتوان از زمره روزهای جنایت این رژیم به شمار آورد. در این روز جنگل مازندران،
شاهد وحشیگری و یورش ارگانهای سرکوبگر نظام علیهی کمونیستهای
رزمنده بود؛ در این روز جنگل سر سبز و پُر طراوت "خیپوست" مازندران،
بهمانند دیگر مناطق و میادین طبقاتی، شاهد جنگ نابرابر رفقا محمد حرمتیپور، اسد
رفیعیان، عبدالرسول عابدی، حسن عطاریان و جواد رجبی با صدها عنصر مسلح و مزدور
رژیم جمهوری اسلامی بود؛ در این روز، جنگل، شاهد ساعتها نبرد فیمابین انقلابیون
و ضد انقلابیون بود. آری، جنگل در چنین روزی به خون نشست و رژیم جمهوری اسلامی، جان
پنج کمونیست رزمنده را گرفت؛ کمونیستهایی که مشکلات و مصائب مبارزاتی را به جان
خریدند و علیرغم سرکوب و فشار بیحد و حصر، و علیرغم عقبنشینی و بیتحرکی بعضاً
سازمانهای سیاسی – کمونیستی آنزمان، پیش تاختند، تا الهامبخش مبارزات کارگران و
زحمتکشان جامعهیمان باشند.
کمونیستهای چهارم فروردین برای تحقق چنین آرمانی به صف
شدند و بر خلاف نظر سبک مغزان، مبارزهی مسلحانهیشان، نه تنها
"جدا از توده"، بلکه همطراز با خطوط فکری رزمندگان سیاهکل (سال چهلونه)
بود؛ همطراز با افکار کمونیستهایی بود که در دُوران خفقاق و اختناق شاهنشاهی
بپاخاستند تا بر وظایف عملیشان، جامهی عمل بپوشاندند. اگر چه لازم به
تاکید استکه اثرات این دو واقعهی تاریخ – مبارزاتی، یعنی "سیاهکل" و "خیپوست"
بر روی جامعه و جنبش کمونیستی یکگانه نیست؛ اگر چه باید اذعان نمود که اولی مولّد
راه نوین مبارزه در مقابل رژیم سراپا مسلح و بنیست شکنی بود و دومی، پیگیری راه
تعیین شده و ثمربخش مبارزه تا قطع سلطهی امپریالیستی را در سر میپروراند، و
امّا و علیرغم چنین نقشآفرینیهای نظری – عملی، و جدا از تفاوتهای چند و صوری،
هر دو بر این امر تاکید داشتند که پیشاهنگ نمیتواند نقش پیشقراولی مبارزه را
ایفاء نماید، مگر آنکه ارگانهای حافظ بقای سلطهی امپریالیستی را
مورد خطاب قرار دهد. هر دو بر این امر تاکید داشتند که پیشرفت انقلاب، منوط به
پایریزی سیاستهای عملی کمونیستها در برابر رژیمهای سراسر خشن و عریان است. پر
واضح استکه چنین نگاه و وجوه مشترکی را نمیتوان از قلم انداخت و همچنین به صلاح
جنبش کمونیستی نیست تا به تحریف افکار و حقایق کارکردهای عملی رزمندگان
"سیاهکل" و "خیپوست" پرداخت؛ نمیتوان بر اساس تمایلات حقیر
شخصی خود، به رد مبارزات تأثیرگذار آن رفقا نشست و بر بیعملی و بر ناباوریهای
خویش سرپوش گذاشت و بنادرست مبارزات آنانرا گمراه کننده و یا در جهت پسرفت انقلاب
و بسیج تودهها توضیح داد. نمیتوان تاریخ پر ثمر, کوتاهِ جنبش کمونیستی را وارونه
جلوه داد و شکی در آن نیست که نظر توده، پیرامون پیگیران انقلاب با نظر لمیدهگان
انقلاب، گونهگونه است. براستی هم که جنبش کمونیستی ایران، با صدور چنین احکام غیر
حقیقی و تسلیمطلبانه ناآشنا نیست و همواره و همواره، شاهد برخوردهای بناصحیح و
هستیریک، این و یا آن عنصر "فعال کمونیستی"، پیرامون عکسالعملهای بهجا
و انقلابی گذشتهگان میباشد.
اینها چکیدهی آن افکاریست که رزمندگان "خیپوست" با خود حمل
مینمودند و جان خود را هم، در این راه از دست دادند.
یادشان گرامی باد!
23 مارس 20133 فروردین 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر