مازیار رازی
جمعبندی مازیار رازی از علل شکست انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه در جلسات اتاق احیای مارکسیزم در پالتاک. امروز می خواهم ضمن جمع بندی بحث های دو جلسۀ گذشته، چند مورد دیگر را هم اضافه کنم. انقلاب روسیه در یکی از کشورهای عقب ماندۀ جهان در اکتبر سال 1917 به پیروزی رسید؛ یعنی این که شوراهای کارگری قدرت را به دست گرفتند، و این تأییدی بود بر نظراتی که کارل مارکس چند دهه پیش از آن مطرح کرده بود.
درس های پیروزی انقلاب اکتبر را در جلسۀ اول به تفصیل مورد بحث قرار دادیم و امروز مایلم صرفاً به جمع بندی نکاتی که در جلسۀ اول ذکر شد، بپردازم.پیروزی انقلاب اکتبر دو درس اصلی را برای بکارگیری در انقلاب آتی ایران به ما می دهد.
درس اول، این است که هر انقلاب پرولتری، یک انقلاب کاملاً آگاهانه است و برخلاف انقلاب های خودجوش که در دوران ماقبل سرمایه داری و یا دوران پیش از انقلاب اکتبر اتفاق افتاده، نیاز به تدارکات دارد؛ در واقع نیاز به سال های ممتد تدارکات دارد و این تدارکات را، تنها یک شکل از تشکیلات می تواند انجام دهد؛ انقلاب اکتبر به ما آموخت که تنها تشکیلاتی که می تواند این تدارکات را انجام دهد و پرولتاریا را به قدرت برساند، حزب پیشتاز انقلابی و یا همان حزب لنینی یا حزب بلشویکی است.
مشخصات و ویژگی های این حزب را من در جلسۀ اول برشمردم. این حزب تنها شکل تشکیلاتی است که می تواند پیروزی انقلاب را تضمین کند. بدون این حزب، هیچ گونه تضمینی برای پیروزی انقلاب پرولتری وجود ندارد. زیرا که طغیان ها، تلاطمات، قیام ها و انقلابات متعددی در سراسر جهان رخ داده و اما هیچ یک به دلیل نبود همین "حزب پیشتاز انقلابی" به توفیق نرسیده اند.
درس دوم انقلاب اکتبر این بود که انقلاب می تواند در کشورهای عقب افتادۀ سرمایه داری هم، به وقوع بپیوندد و پیروز شود. همان طور که کارل مارکس در مورد انقلاب آلمان در 1848 پیشبینی کرده بود، انقلاب اکتبر ثابت کرد که طبقۀ کارگر، پرولتاریا، توان و قابلیت سازماندهی انقلاب را در عصر امپریالیزم دارد و نیازی به بخش های مختلف بورژوازی وجود ندارد. طبقۀ کارگر همراه با متحدین خود- یعنی طیف وسیعی از دهقانان فقیر، ملیت های تحت ستم و زنان مبارز و دانشجویان مبارز و اقشار دیگری که به انقلاب می پیوندند- می تواند این انقلاب را به پیروزی برساند. این دو درس عمدۀ پیروزی انقلاب اکتبر است که ما می توانیم از همین امروز در راستای پیاده کردن آن ها تدارک ببینیم و از آن در ارتباط با انقلاب آتی ایران استفاده کنیم.
و اما درس هایی که می توان از شکست انقلاب اکتبر استخراج کرد: محور این بحث این است که برای پیروزی نهایی انقلاب، انقلاب از یک سو نیازمند رشد بالای نیروهای مولده در سطح جامعه، و از سوی دیگر گسترش به سایر کشورهای دیگر می باشد.
انقلابی که برای مدتی طولانی در چارچوب دیوارهای یک کشور باقی بماند، واضح است که به شکست می انجامد. و اگر انقلابات سوسیالیستی، به خصوص در کشورهای صنعتی که از رشد بالاتر نیروهای مولده در قیاس با کشورهای عقب افتاده برخوردارند، به پیروزی نرسد، واضح است که انقلاب در یک کشور و در یک جامعۀ عقب افتاده هم پس از دوره ای با شکست رو به رو خواهد شد. لازمۀ رشد نیروهای مولده و لازمۀ گسترش انقلاب، زمانی که از یک کشور- آن هم از یک کشور عقب افتاده- شروع می شود، تضمین دموکراسی کارگری است. این مسألۀ محوری در ارتباط با انقلاب آتی ایران است.
در انقلاب روسیه، یا به دلیل بروز جنگ داخلی و حملات نظامی 14 کشور امپریالیستی به بدنۀ انقلاب و یا به دلیل انحرافاتی که در سطح رهبری حزب بلشویک رخ داد و یا در پی آن به دلیل تجدید نظر در اساس بحث های مارکسیستی، دموکراسی کارگری دچار لغزش گردید و از میان برداشته شد. و این بنیان اولیۀ شکست انقلاب اکتبر است.
تضمین دموکراسی کارگری به این مفهوم است که: در جامعه پس از تسخیر قدرت، پس از این که پرولتاریا به قدرت می رسد، تضمین آزادی احزاب و تضمین آزادی ارائۀ نظرات مختلف در جامعه، آزادی اتحادیه های کارگری، تشکل های مستقل کارگری، آزادی اندیشه و بیان، آزادی مطبوعات برای همۀ اقشار و برای همۀ اعضای جامعه باید فراهم گردد. اگر هر یک از این آزادی ها محدود شود و یا مورد سرکوب قرار بگیرد، این آغاز شکست انقلاب خواهد بود. چون تنها راه رشد نیروهای مولده و ایجاد یک الگو برای نشان دادن شیوۀ تکوین انقلاب به سایر نقاط برای تشویق انقلابات در کشورهای دیگر، وجود آزادی و دموکراسی در درون جامعه است؛ همچنین اگر درواقع بپذیریم که مفهوم انقلاب پرولتری قدرت گیری طبقۀ کارگر باشد، آن چه که باید این جا بر روی آن تأکید گردد این است که در یک جامعۀ عقب افتاده مانند ایران، به غیر از پرولتاریا، به غیر از طبقۀ کارگر، اقشار وسیع تری وجود دارند که در درون طبقۀ کارگر متشکل نیستند، مثلاً دهقانان، لایه هایی از خرده بورژوازی شهری و اقشار مختلف، که این ها باید متقاعد به انقلاب شوند و در واقع در این مسیر همراهی کنند تا بتوان پله های نخست رشد نیروهای مولده را تضمین نمود.
از این رو، پس از تسخیر قدرت، ضروری است که نهادی به وجود آید که سایر اقشار غیرپرولتری هم در امور جامعه و سرنوشت خودشان، دخیل گردند و در تصمیم گیری ها دخالت داشته باشند.
هرگونه سرکوب علیه اقشار مختلف در جامعه به نقض خود و به فراهم آوردن تدارکات برای شکست انقلاب خواهد انجامید.
همچنین پس از انقلاب، مسألۀ رابطۀ حزب و دولت باید کاملاً و با صراحت و شفافیت روشن شود. همان طور که در جلسۀ اول اشاره کردم، یکی از درس های عمدۀ پیروزی انقلاب اکتبر، وجود حزب پیشتاز انقلابی است. اما پس از انقلاب، وقتی طبقۀ کارگر در قدرت است، وقتی شوراهای کارگری در قدرت هستند، این حزب درواقع حزبی بوده که خودش از طریق جلب و جذب نیروهای وسیعی از پرولتاریا به قدرت رسیده و بنابراین خودش هم بخشی از این قدرت دولتی است؛ در آن زمان دیگر نیازی به این حزب وجود نخواهد داشت. و این حزب باید پس از به قدرت رسیدن پرولتاریا، مسیر نزولی و میرایی خودش را طی بکند و نهایتاً خودش را منحل نماید.
کسانی که روند جایگزین گرایی را پیشه می کنند، یعنی جایگزین کردن حزب به جای طبقه، در واقع زمینۀ شکست انقلاب را فراهم می آورند. همان طور که در بحث اشاره کردم، حزب بلشویک دچار لغزش شد. به خصوص بین سال های 1920 تا 1921 که از آن به عنوان سال های تاریک حزب بلشویک یاد می شود. سال هایی که جایگزین گرایی و جایگزین کردن حزب به جای طبقه تحقق پیدا کرد و درواقع شرایطی را مهیا کرد که منجر به انحرافات بسیاری شد و زمینه را برای انحطاط های بعدی فراهم آورد. زمینه ای را فراهم آورد که یک ضد انقلاب از دل انقلاب پیروز شود، یعنی ضدانقلاب استالینیستی که مشخصاً از 1925 به بعد کاملاً پیروز شد و لطمات مهمی به مبارزات طبقاتی و به انقلابات سایر کشورها زد؛ لطماتی که هنوز که هنوز است ما آن ها را احساس می کنیم.
بنابراین مسألۀ دموکراسی کارگری شامل صرفاً یک یا چند حزب و یا یک طبقه نمی شود، بلکه شامل کل اجزای جامعه می گردد؛ پس از انقلاب این الگو، الگویی خواهد بود برای سایر کشورها که مشاهده نمایند انقلاب سوسیالیستی چه نوع آزادی هایی به همراه دارد و در مبارزۀ خود علیه سرمایه داری و بدیل آن، درواقع آن جامعه و دولتی است را که دموکراسی را به طور کامل در اختیار همه قرار می دهد، الگوی خود قرار دهند.
زمانی که صحبت از این می گردد که انقلاب، کار خود طبقۀ کارگر می باشد و سرنوشت طبقۀ کارگر می باید به دست خود این طبقه تعیین شود، مفهومش این است که حزب یا تشکلات و یا افرادی بالای سر این دولت آتی نباید قرار بگیرند. این اساس بنیادین رعایت دموکراسی کارگریست. این اساس بنیادین، تضمین موفقیت آمیز بودن این دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیزم است. و این آغاز گسترش انقلابات در کشورهای دیگر است؛ یکی از عللی که دول سرمایه داری در سراسر جهان تا به امروز توانسته اند تا انقلاب های سوسیالیستی را خنثی نمایند، دقیقاً در این ارتباط بوده است. یعنی نشان می دهند که استالینیسم، ادامۀ لنینیزم است و مارکسیزم خواهان یک دیکتاتوری می باشد و این دیکتاتوری هم مساوی است با ارعاب، سرکوب و زندان و کشتن مخالفین، و درنتیجه بورژوازی در این کشورها برای سال های مدیدی، بیش از یک قرن، دارد تبلیغ می کند که اگر بورژوازی سرنگون شود، چنین سرنوشتی نصیب شما می گردد؛ شرایطی مانند شوروی نصیبتان می گردد که به هرحال پس از دوره ای نیز تسلیم سرمایه داری شد.
بنابراین برای انقلاب آتی ایران از هم اکنون ما باید کاملاً روشن و با صراحت بگوییم که مسألۀ دموکراسی کارگری اساس کار ما در آتیه خواهد بود. یکی از علل مهم شکست انقلاب اکتبر دقیقاً در همین مسئلۀ عدم رعایت دموکراسی کارگری نهفته است که موجب شد انقلاب پیروزمند پرولتری روسیه پس از 6 تا 7 سال سیر نزولی خود را طی کند و بعد هم کاملاً منحط گردد و جای خود را به ضدانقلاب دهد. هیچ چیزی به اندازۀ عدم رعایت دموکراسی کارگری به بدنۀ انقلاب ضربه وارد نیاورد.
لطماتی که جنگ داخلی به بدنۀ طبقۀ کارگر وارد آورد، پس از 2-3 سال جبران شد. ارتش سرخ بر 14 کشور امپریالیستی و ضدانقلاب داخلی به نام ارتش سفید، پیروز گردید. مسائل اقتصادی پس از طی دوره ای به روال عادی بازگشت و از 1920-21 دیگر بحران اقتصادی دوران جنگ به پایان رسید. اما نبود دموکراسی کارگری درواقع تیر خلاص را به مغز طبقه ی کارگر زد و پس از آن ما شاهد ضدانقلاب استالینیستی هستیم.
بنابراین درس هایی که از انقلاب اکتبر می توان کسب کرد، دقیقاً این هاست که حزب پیشتاز انقلابی در درون جامعه باید در درون یک حزب لنینیستی و یک حزب بلشویکی متشکل باشد و تدارکات پیشا-انقلابی را تضمین کند.
انقلاب می تواند بدون هیچ توهمی به بخش هایی از بورژوازی آغاز گردد، بورژوازی خصلت انقلابی خود را از دست داده و بنابراین بورژوازی و لایه های فوقانی خرده بورژوازی، کاملاً مبدل به ضدانقلاب شده اند. طبقۀ کارگر با اتکا به متحدین عظیمی که در جامعه حضور دارند و اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، مانند دهقانان فقیر و انواع و اقسام اقشار مبارز در جامعه، قابلیت سازماندهی انقلاب را دارد.
پس از انقلاب، مسألۀ دموکراسی کارگری از محوری ترین نکاتی است که باید برای تضمین آغاز ساختن سوسیالیزم در سطح جهانی رعایت شود.
و این درس های عمده ای بود که می خواستم از این دو جلسه به عنوان جمع بندی ارائه دهم.
با تشکر
برای شنیدن معرفی درسهای انقلاب روسیه به سایت زیر رجوع شود
جلسه اول و دوم: درسهای انقلاب اکتبر (نوشتاری)
جلسه سوم: علل شکست انقلاب اکتبر (صوتی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر