من قبل از اینکه به تم بحث که ریشه های بحران و چشم اندازهای آن است بپردازم از دوستان کانون مدافعان تشکر میکنم که این سمینار را ترتیب دادند. جنبش ضد سرمایه داری در ایران یک جنبش بزرگ است و ما میتوانستیم همچون دیگر مخالفین سرمایه داری در خیابانها باشیم اما شرایط موجود این فرصت را از کارگران و مردم ایران گرفته است و ما امروز ناچاریم با برگزاری سمیناری با جنبش ضد سرمایه داری در سطح دنیا اعلام همبستگی کنیم.
در رابطه با برگزاری سمینار، بدلیل محدودیتهای موجود متاسفانه ما دو روز پیش مطلع شدیم و از موضوع بحث این سمینار نیز که راجع به ریشه های بحران و چشم انداز آن هست اطلاعی نداشتیم. به همین دلیل من فی البداهه میخواهم بحثم را ببرم روی جنبش اشغال وال استریت و برخی مباحث دیگر که تا به اینجا در این سمینار مطرح شده است.
جنبشی که در آمریکا با شعار "وال استریت را اشغال کنیم" آغاز شد و امروز به تمام نقاط دنیا کشیده شده است به نظر من مرحله جنینی جنبش خلع ید از خلع ید کنندگان است. این جنبش بزرگترین بنگاه مالی جهان سرمایه داری را نشانه رفته است، این جنبش خود را 99 درصدیها در برابر یک درصد جمعیت اعلام کرده است، یک درصدی که تمام ثروت، امکانات و رفاه و سرمایه اجتماعی و قدرت تصمیم گیری و تصمیم سازی را در سطح جهان در دستهای خود متمرکز کرده اند و 99 درصدی که هیچ سهمی در خور شان انسان معاصر از نعمات موجود و رفاه و آسایش و تصمیم گیری و تصمیم سازی در باره سرنوشت خود ندارند. یک درصدی که تحت مناسبات سرمایه داری از 99 درصد بشریت خلع ید کرده اند در یک طرف و آن 99 درصدی که خلع ید شده اند در طرف دیگر نبردی قرار دارند که جنبش اشغال وال استریت آنرا اعلام و اولین جرقه هایش را زده است. به همین دلیل جنبش اشغال وال استریت بطور عینی سر آغاز و مرحله جنینی جنبش خلع ید از خلع ید کنندگان است. بشریت در نقطه ای قرار گرفته است که دیگر قادر به ماندن و زندگی بر روی پایه های اقتصادی سیاسی جهان سرمایه داری نیست. این جنبش در پایه ای ترین سطح یک جنبش نوین و بر آمد دوره نوینی در تاریخ نظام سرمایه داری است که به نظر من با فروپاشی دیوار برلین و محو جهان دو قطبی آغاز شده است، این جنبش ما به ازا نقد واعتراض اجتماعی به آن مجموعه شرایط و اوضاع و احوال اقتصادی سیاسی و معادلاتی است که طی بیست سال گذشته و پس از فرو پاشی دیوار برلین در جهان شکل گرفته است. یک جنبش عظیم مطالباتی است که مهر دوره حاضر را بر پیشانی خود دارد. قرابتی با جنبشهای اعتراضی در سطح جهان در دوره جهان دو قطبی ندارد. هر چند خود را جنبش سوسیالیستی ننامیده است اما مستقیم و بی واسطه اساس مناسبات نظام سرمایه داری را نشانه رفته است. یک جنبش مطالباتی است که نه امپریالیسم بلکه نظام سرمایه داری را تمام قد به چالش کشیده است. در این میان تلاش میشود جای پای چپ سوسیالیستی در این جنبش نشان داده شود یا از غیبت آن صحبت میشود اما به نظر من خود چپ غالب تاکنونی در سطح جهان یکی از مقولاتی است که این جنبش در تداوم و تعمیق خود با آن تسویه حساب خواهد کرد. بنیادهای فکری، تشکیلاتی و سبک کار و نگاه این چپ بر روی جنبشهای اجتماعی دوران جهان دو قطبی بنا شده است. در پس شکست انقلاب اکتبر مقوله امپریالیسم به تعدادی دولت و به یک صفت تقلیل پیدا کرد. امپریالیسم ستیزی، استقلال خواهی، توسعه صنعتی و قطع وابستگی به امپریالیسم پایه و اساس جنبشهای اجتماعی در دوران جهان دو قطبی بودند و تمامی احزاب و سازمانهای چپ موجود اساسا بر روی این جنبشها شکل گرفته اند. آندوره یک ایست و توقف در جنبش کارگری بود و حتی کارکرد اقتصادی سرمایه تحت تاثیر معادلات سیاسی جهان دو قطبی قرار داشت. ایجاد کمربند سبز حول اتحاد جماهیر شوروی و کودتاهای نظامی نه لزوما در چهار چوب کارکرد اقتصادی سرمایه بلکه بیشتر حول معادلات سیاسی موجود در جهان دو قطبی صورت میگرفت. دولتهای رفاه در اروپا برای سرمایه داری مقولاتی اقتصادی در چهارچوب کارکرد سرمایه نبودند بلکه خود همین دولتها نتیجه انقلاب اکتبر و فشاری بود که این انقلاب بر روی دول سرمایه داری گذاشته بود.
تمام اینها با فروپاشی بلوک شرق به بایگانی تاریخ سپرده شد، با محو جهان دو قطبی سرمایه نفس راحتی کشید و به مثابه سرمایه بر روی پاهایش قرار گرفت. و به این معنا به نظر من با محو جهان دو قطبی یک دوره نوینی در تاریخ معاصر آغاز شد جنبشی که امروز تحت عنوان اشغال وال استریت به میدان آمده است در واقع و بطور عینی بر آمد و ما به ازا این دوره اخیر بیست ساله است.
به نظر من چپ تاکنون موجود پاسخ این جنبش برای پیشروی نیست. اما این جنبش علیرغم بی نقشی چپ موجود همینجا نخواهد ماند. من نگران این نیستم که گویا، حال که این چپ در راس این جنبش نیست و به این معنا این جنبش بی سر است، بی رهبر است و بدون آلترناتیو اثباتی است به جایی نخواهد رسید. این جنبش یک جنبش نوین است. سرمایه داری بعد از فروپاشی دیوار برلین بیش از پیش به سمت تمرکز و انحصار پیش رفته است، بیش از گذشته همه چیز در دستهای اقلیتی ناچیز و یک درصدی در سطح جهان قرار گرفته و از 99 درصد انسانها بیش از همیشه خلع ید شده است. جنبش اشغال وال استریت پاسخی به این وضعیت است. ممکن است متوقف شود، بلنگد، زمین بیافتد و بلند شود اما از آنجا که بطور عینی مرحله جنینی یک جنبش نوین است به نظر من از دل خود رهبران و افق و آلترناتیو خود را نیز بیرون خواهد داد.
نوبت دوم صحبت
ممنون که یک بار دیگر به من وقت دادید. به نظر من به قول آقای زرافشان همین حد کار هم(سمینار) در همبستگی با جنبش اشغال وال استریت کار است و یه گام رو به جلو.
اما من ملاحظاتی را در مورد بحثهایی که شد دارم. دوستان اشاره کردند که بی بی سی و صدای امریکا و رسانه های سرمایه داری این جنبش را نشان نمیدهند و اگر نشان میدهند جنبه ضد سرمایه داری آن را پنهان میکنند. ببینید من میخواهم نکته ای را که در قسمت اول بحثم داشتم بار دیگر تاکید کنم و بگویم دوره نوینی شروع شده است و میخواهم این نکته را به خود همین مسئله رسانه های سرمایه داری نیز ارجاع بدهم. راستش در بین ما چپها یک تصویر توطئه آمیز از بورژوازی برجسته تر از هر چیز دیگری است. درست است بورژوازی توطئه میکند اما در عین حال و اساسا یک پدیده زنده و واقعی دنیای امروز است. نمیدانم شاید هم تلویزیون منزل من فرق میکند بی بی سی پایین اخبارش همیشه میزند: جنبش ضد سرمایه داری، صدای امریکا میزند جنبش ضد سرمایه داری و هر موقع اخبارش را میگویند، میگویند جنبش ضد سرمایه داری. به این معنا میخواهم باز تاکید کنم که این دنیا، یک دنیای جدیدیه، حالا در چارچوب تاریخ نظام سرمایه داری یا هر تعبیر دیگری که دوستان از بحث من دارند. برخی دوستان به این بحث ایراد دارند. اول بحثم اشاره کردم این جنبش به نظر من پایه اش بر میگردد به فرو پاشی دیوار برلین و بر افتادن جهان دو قطبی. به نظر من این تاریخ از آنجا شروع میشود و میخواهم تاکید کنم که خود این جنبش هم یک جنبش نوینی است که پایه هایش در کل معادلات اقتصادی سیاسی جهان پس از فروپاشی بلوک شرق است. جنبشهای مبارزاتی قبل از فروپاشی دیوار برلین (همه ما میدانیم چرا میخواهیم خط بگیریم و اگرخط بگیریم به نظر من به جایی نمیرسیم) اساسا روی جنبشهای ملی و توسعه صنعتی و امپریالیسم ستیزی بنا شده بودند. در بحثم اشاره کردم امپریالیسم را به چند دولت تقلیل دادند. امپریالیسم بخشی از کارکرد درونی سرمایه است انحصار و تمرکز سرمایه، صدور سرمایه و الیگارشی مالی و تمام این ها بخشهایی از کارکرد درونی سرمایه است. همه اینها وجهی از مکانیزمهای خنثی کننده گرایش نزولی نرخ سود در این کشورها بوده است.
واقعیت این است که آن دوره، یک دوره دیگری بود. حتی در غرب دهه 50 و 60 جنبشهای سکولاریستی و جنبش های دانشجویی ضد امپریالیست برجسته بودند. امروز بشریت میگوید میخواهم زندگی بکنم. الان دیگر در خود غرب اساس مبارزه بر سر این نیست که آزادی کم است آزادی میخواهم. بحث و مبارزه بر سر مطالبه زندگی است دقیقا رفته است آنجایی که نهایتا باید میرفت. سرمایه داری را یک جنبش عظیم مطالباتی آنهم در دوره گندیدگی اش به چالش کشیده است. دوره حاضر دوره گندیدگی سرمایه است دوره بعد از انقلاب اکتبر دوره گرایش بیش از پیش روند امپریالیستی سرمایه است. حتی اقتصاد در غرب به درجه ی بالایی، امروز تبدیل به یک اقتصاد مافیایی شده است. با فروپاشی دیوار برلین کل معادلات جهانی عوض شده است گذر از دولتهای رفاه در دوره تاچر و ریگان به موازات فروپاشی دیوار برلین است. این محو جهان دو قطبی است که بر بستر آن تعرضی عظیم به سطح معیشت و زندگی کارگر و مردم در اروپا صورت میگیرد. بلوک بندیها و جا گرفتن جنبشهای مبارزاتی در دل آن بلوک بندیها وجه مشخصه آن دوران است دیگر نه آن بلوک بندیها وجود دارند و نه آن جنبشها و به این معنا دوره حاضر که از بیست سال پیش شروع شده است یک دوره نوین است نه تنها اینها، بلکه پیشرفتهای تکنولوژیکی حیرت آوری که بشر ظرف مدت بیست سال گذشته کرده است، جهانی شدن اقتصاد، جهانی شدن زندگی، انفجار اطلاعات و.. پدیده هایی هستند که ما سی- چهل سال پیش با آنها مواجه نبودیم. من پیش بینی میکنم که چه بسا 50 - 100سال دیگر شما خانه ات تهران باشد و محل کارت در واشنگتن و شبها در خانه ات در تهران سر بر بالین بگذاری.
بشر امروز با این سرعت دارد میرود جلو. هر پدیده تازه ای با سرعتی چندین برابر دوره سی چهل سال پیش کهنه میشود. چپ می باید پاسخ دیگری ورای آن چیزهایی که در دوره جهان دو قطبی داشت به وضعیت موجود بدهد. به نظر من چپ تا کنون موجود این پاسخ نیست. چپ باید پاسخ اش به وضعیت موجود، به پاسخ طبقه کارگر و انسان همین دوره تبدیل بشود، چپ باید پاسخ بشر این زمان و این دوره باشد. به نظر من چپ و هر انسانی اگر مقولات تاریخی را در هر دوره ای بر سر جای خود ننشاند و مسائل را بر بستر کل آن شرایط اقتصادی سیاسی و اجتماعی تکنولوژیکی فی الحال موجود نگذارد، پایش را روی دوش آن نگذارد و همه چیز را از ماسبق و کلیاتی بنگرد، نمی تواند در سکو و مکان یک جنبش بالنده و بسیج کننده قرار بگیرد. به این معنا میخواهم باز تاکید کنم وضعیت موجود و دنیای پس از فروپاشی دیوار برلین یک تاریخ و یک دوره نوین است. نه تاریخ نوین به آن معنا که نظام برده داری جای خود را به نظام فئودالی و این نظام جای خود را به نظام سرمایه داری میدهد. در دل تحولات دنیای قبل از فروپاشی دیوار برلین، دنیا یک دنیای دیگری بود امروز بخشی از همین کسانی که همینجا صحبت کردند گفتند جنبش اشغال وال استریت مطالباتش سوسیالیستی است جنبش سوسیالیستی را به یک عده آدم که دارای ایدئولوژی و عقیده سوسیالیستی هستند تقلیل ندادند آیا واقعا 20 – 30 سال پیش اینطوری فکر میکردیم. سوسیالیزم در دوران جهان دو قطبی به یک بلوک و مکتب و ایدئولوژی تقلیل پیدا کرده بود کمتر کسی از زاویه نقد کارگری به نظام سرمایه داری و اینکه سوسیالیزم اعتراض کارگر به نظام کار مزدی است سوسیالیسم برایش معنا پیدا میکرد و به پراتیک اش بدل میشد اما امروز برای همه ما سوسیالیسم در معنای اجتماعی و اعتراضی اش به کل نظام سرمایه داری و نه سوسیالیسم به مثابه مقوله ای امپریالیسم ستیز بیش از پیش در حال تعین پیدا کردن است. به نظر من شما از هر جا که به دوره 20 ساله اخیر و جنبشهایی که امروز به میدان میایند نگاه بکنید این دنیا یک دنیای متفاوتی از دنیای جهان دو قطبی است. حتی سوسیالیست ترین احزاب و سازمانها در آندوره مدعی 99 درصد و یک درصد نشدند. هر چند هنوز پای طبقه کارگر با اعتصابات و تظاهراتهای بزرگ و تعیین کننده اش به جنبش اشغال وال استریت باز نشده است و فعالین و شرکت کنندگان در این جنبش علی العموم از میان جوانان بیکار، بخشهایی از کارگران، کارتون خوابان، دانشجویان و جوانان و متشکل از انسانهایی هستند که وضعیت موجود دلشان را بدرد میاورد اما به نظر من دیر یا زود طبقه کارگر جهانی با اعتصابات و تظاهراتش در راس این جنبش قرار خواهد گرفت. این را نمیتوان پیش بینی کرد که کی و چگونه طبقه کارگر بمثابه یک طبقه عظیم اجتماعی در دل این جنبش جای خواهد گرفت. این جنبش ممکن است یک جایی متوقف شود، فروکش کند اما به نظر من امری را که حول مسئله 99 درصد و یک درصد و اشغال وال استریت به میان کشیده است امر زنده و جاری طبقه کارگر و انسان قرن 21 است البته نه امر نظری و تئوریک، بلکه بیش و قبل از هر چیزی یک امر زنده پراتیکی توده ای و میلیونی در دوره حاضر است.
سوال: ایشان یک سری احکام را طرح کردند معمولا هر کسی که طرحی را میگوید باید بگوید به چه دلیل این حکم را میدهد شما میگوئید این سرمایه آن سرمایه نیست و تاریخ جدیدی شروع شده و جریان مالی و رشد صنعتی دیگر آن چیزی نیست که بود، آن چاپیدن فرق کرده و آن رابطه اصلی و بنیادی (که همان کار کردن خر خوردن یابو است) دیگر نیست آیا رابطه استثمار مضمحل شده است آیا سرمایه آن جریان مالی گری اش برگشته؟ به چه دلیل یک تاریخ جدیدی است؟ فرپاشی دیوار برلین جز شادمانی سرمایه را به دنبال داشته است؟ در سوال به بحث مدیای بورژوازی نیز اشاره شده است( در فایل ضبط شده نامفهوم است) به همین دلیل در قسمت پاسخ این بحث وجود دارد.
جواب: قصد من از طرح بحث در مورد بی بی سی و صدای امریکا دفاع از این رسانه ها نبود همه میدانیم این رسانه ها مهندسی افکار میکنند من دارم شرایطی را توضیح میدهم که 20 سال پیش وجود نداشت. امروز بی بی سی مجبور است بگوید جنبش ضد سرمایه داری. امروز دنیای انفجار اطلاعات است و بی بی سی نمیتواند اینها را پنهان کند من از این زاویه به این مسئله اشاره کردم که بعنوان یک فاکتور بگویم خیلی از معادلات پیشین به هم ریخته اند نه اینکه بگویم این مدیا منصف شده اند. قطعا مهندسی افکار میکنند بی بی سی 20 سال پیش مطلقا با اخبار اینگونه برخورد نمیکرد اما امروز دیگر نمیتواند، هیچ دیکتاتوری در دنیای امروز نمیتواند چیزی را پنهان کند.
اما تا آنجا که به بحث من در باره دوره نوینی که از 20 سال پیش شروع شده است بر میگردد بحث من کاملا روشن بود. بحث من روی پایه های سیستم استثمار و غارت و چپاول سرمایه داری نبود من تبیین ام از دوره تازه ای که شروع شده است روی بنیادهای مالکیتی بورژوازی و سود آوری سرمایه نبود روی معادلاتی بود که این وسط شکل گرفته اند و کاملا متفاوت با دوره جهان دو قطبی هستند. این نکته در بحثم کاملا روشن بود بله معلومه انحصارات همچنان انحصاراتند، غارت میکنند، چپاول میکنند، استثمار و مقولاتی از این دست همه شان سر جایشان هستند در بحث من این نبود که اینها سر جایشان نیستند و گویا به این معنا دوره دیگری شروع شده است بحث من ناظر بر معادلاتی بود که در جهان دو قطبی وجود داشتند و امروز وجود ندارند کل معادلات جهانی آندوره از دولت رفاهش تا حق رای زنان تا ماهیت جنبشهای اجتماعی در سرتاسر جهان، تا روابط و مناسبات دولتها با یکدیگر تحت تاثیر جهان دو قطبی بود. کل بورژوازی جهانی تا آنجا که چیزی را به مردم و کارگران میداد یا از آنها میگرفت تحت تاثیر معادلات سیاسی جهان دو قطبی بود، بورژوازی خیلی جاها نه لزوما از سر منفعت اقتصادی بلکه بر اساس اولویتهای سیاسی تصمیم میگیرد و عمل میکند. این وجه بورژوازی در جهان دو قطبی بیش از هر دوره دیگری برجسته بود.
دوستان مرتب اشاره میکنند و تاکید میکنند وقت نیست، من ناچارم بحثم را تمام کنم و بار دیگر بر این نکته تاکید بگذارم که: با فروپاشی جهان دو قطبی دوره تازه ای در تاریخ معاصر شروع شد و امروز جنبش اشغال وال استریت بر روی دوش این دوره 20 ساله سر بر آورده است. به نظر من این جنبش، نطفه های جنبشی میلیونی برای خلع ید از خلع ید کنندگان است. ممنون